بهگزارش خبرگزاری خبرآنلاین، به نقل از ایبنا، رضا دستجردی در گزارشی به مناسبت سالمرگ عنایت الله رضا نوشت: عنایتالله رضا (۱۲۹۹-۱۳۸۹)، تاریخنگار، جغرافیدان، اندیشمند و مترجم ایرانی، از جمله چهرههایی است که در سیر تحولات فکری معاصر ایران نقش برجستهای ایفا کرده است. زندگی فکری او، از گرایشهای سوسیالیستی تا نقد ایدئولوژی، و از فعالیتهای حزبی تا پژوهشهای تاریخی، آیینهای از پیچیدگیها و تحولات فکری قرن بیستم ایران است.
کتاب «مارکسیسم و ماجرای بیگانگی انسان» یکی از آثار تألیفی مهم او در حوزه فلسفه اجتماعی و نقد مارکسیسم است. این کتاب حاصل تأملات وی در دوران پختگی فکریاش بوده و نشانگر عبور او از مارکسیسم ارتدوکس به سمت رویکردی انتقادی و انسانیتر است.
عنایتالله رضا در این اثر، مسیر تاریخی مفهوم بیگانگی (Alienation) را از فلسفه کلاسیک آلمان تا اندیشه مارکس پی میگیرد. او ابتدا به هگل میپردازد که بیگانگی را بهمثابه مرحلهای از خودآگاهی روح مطرح میکرد؛ مرحلهای که در آن روح از خود جدا میشود تا در نهایت به وحدت بالاتری برسد. رضا در ادامه، به فویرباخ اشاره میکند که این مفهوم را از ساحت الهیات به ساحت انسانشناسی منتقل کرد: «انسان، خدایان را میآفریند و سپس در برابر آن خدایان احساس ضعف و جدایی میکند». مارکس این مسیر را ادامه داد، اما با تغییر جهت. از نظر مارکس، بیگانگی نه پدیدهای صرفاً فکری یا دینی، بلکه پدیدهای اقتصادی و اجتماعی بود که در ساختار سرمایهداری ریشه دارد.
عنایتالله رضا با دقت و روشمندی، چهار شکل اساسی بیگانگی در اندیشه مارکس را شرح میدهد:
بیگانگی از فرآورده کار: کارگر محصول کار خود را از آنِ خویش نمیداند و رابطهای بیرونی با آن دارد. این محصول به کالایی تبدیل میشود که در اختیار دیگری (کارفرما) قرار دارد.
بیگانگی از فرایند کار: کار به عملی تحمیلی و از خودبیگانه بدل میشود؛ نه خلاقانه است، نه بیانگر فردیت.
بیگانگی از ماهیت انسانی: انسان خصلتی خلاق دارد، اما در شرایط سرمایهداری این خصلت سرکوب میشود.
بیگانگی از دیگر انسانها: روابط اجتماعی نیز بر پایه رقابت و مالکیت شکل میگیرند، نه بر پایه همیاری انسانی.
رضا با نگاهی انتقادی اما همدلانه، این چهار بُعد را تبیین میکند و نشان میدهد چگونه مارکس از نقد دین به نقد اقتصاد سیاسی میرسد.
بخشی از کتاب رضا به بررسی شکاف میان آموزههای فلسفی مارکس و آن چیزی اختصاص دارد که بهنام مارکسیسم در قرن بیستم به کار بسته شد. او با اشاره به تجربه اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک شرق، توضیح میدهد که چگونه نظامهای سوسیالیستی نیز به نوعی بیگانگی منجر شدند. بیگانگی در این نظامها نه در قالب سرمایه، بلکه در قالب ایدئولوژی و بوروکراسی رخ میداد.
رضا ضمن نقد ساختارهای تمامیتخواه، بر این نکته تأکید میکند که مارکسیسم در مقام فلسفه رهاییبخش، زمانی به انحراف میرود که از انسان و فردیت او غفلت کند. او با نگاهی انسانمحور تأکید میکند که هیچ نظام اقتصادی یا سیاسیای نباید انسان را به ابزار تقلیل دهد؛ چه در سرمایهداری، چه در سوسیالیسم.
یکی از ارزشمندترین نکات کتاب، تلاش عنایتالله رضا برای مرتبط ساختن بحث بیگانگی با وضعیت جوامع غیرغربی است. او با دقتی ستودنی نشان میدهد که چگونه بیگانگی تنها محدود به کارخانهها و مناسبات سرمایهداری غرب نیست، بلکه در جوامعی چون ایران با سنتهای دینی، مناسبات شبهفئودالی، و ساختارهای استبدادی نیز اشکال خاص خود را دارد.
رضا در اینجا، مارکس را از انحصار اروپامحور بودن بیرون میآورد و خواننده را به تأمل در مورد «بیگانگی انسان در شرایط جهان سوم» فرا میخواند؛ جایی که انسان نه تنها از کار و محصول خود، بلکه از هویت، زبان، تاریخ و حتی بدن خود نیز بیگانه شده است.
رضا در کتاب «مارکسیسم و ماجرای بیگانگی انسان» با قلمی روشن، شفاف و بهدور از پیچیدگیهای فنی، مفاهیم دشوار را به زبان قابلفهم برای خواننده عمومی درمیآورد. این ویژگی، اثر را هم برای دانشجویان علوم انسانی مفید میسازد و هم برای علاقهمندان عام حوزه اندیشه. در عین حال، رضا به دام سادهسازی نمیافتد. او مفاهیم را دقیق و بر پایه منابع اصلی شرح میدهد و حتی در مواقعی، وارد گفتوگویی انتقادی با خود مارکس نیز میشود.
مولف با نوشتن کتاب «مارکسیسم و ماجرای بیگانگی انسان»، نه تنها سهمی شایسته در گفتمان مارکسیستی فارسی ایفا کرده، بلکه از افقی انسانی و انتقادی به ایدئولوژیهایی نگریسته که گاه در پوشش رهاییبخشی، خود به زندان تبدیل شدهاند. این اثر، فرصتی است برای بازاندیشی نسبت ما با کار، جامعه، دولت، ایدئولوژی و مهمتر از همه، با خویشتن. بیگانگی، به تعبیر رضا، نه پدیدهای صرفاً فلسفی، بلکه مسئلهای عمیقاً انسانی است که تا زمانی که انسان ابزار شود، تداوم خواهد یافت.
216216
نظر شما