رنج تصمیم های ناتمام ، داغ کارهای نیمه تمام ، هراس تعلیق بی پایان 

این روزها آن‌چه بیش از هر چیز در گفت‌وگوها، دغدغه‌ها و نگرانی‌ها تکرار می‌شود، تعلیق، ابهام آینده، و هراسی‌ست برخاسته از بی‌تصمیمی و تردید—تردیدهایی که همیشه خائن‌اند: به ما، به ایران، به تاریخ و به انسانیت.

هیچ‌چیز به اندازه‌ی تردید، تصمیم‌های اجرانشده و کارهای نیمه‌تمام، روان را نمی‌فرساید. تصمیم‌های نگرفته‌شده، در تار و پود جان، تعلیق می‌کارند و برزخی می‌سازند که نه آغاز است، نه پایان. نیمه‌تمامی، پلی‌ست معلق بر پرتگاه سردرگمی؛ وضعیتی فراتر از بحران فردی—یک تراژدی جمعی و تمدنی. در تردید و تعلیق ، استعدادها خاموش می‌مانند، زندگی مصرف می‌شود، و آن‌چه باقی می‌ماند، زیستی تباه است—همان جرم بزرگ انسانی که در دادگاه فیلم شکوهمند پاپیون گفته شد: “The most terrible crime a human being can commit.”

در این وضعیت، انگیزه خاموش می‌شود و حس کفایت، زیر آوار تردیدها وآغازهای ناتمام دفن می‌شود. جامعه‌ای که تصمیم‌ها در ذهن می‌مانند و در اجرا گم می‌شوند، از درون فرسوده می‌شوداین فرسودگی، نه از شکست، که از بلاتکلیفی و بی‌انگیزگی برمی‌خیزد.  
ما با ناتمام‌ها زندگی می‌کنیم: تردیدهای پایان نیافته ، تصمیم‌های نگرفته، مسایل حل نشده ، تجارب آموخته نشده ، فرصت‌های از دست‌رفته، و اقداماتی که در میان راه متوقف مانده است.
 آن‌چه روان ما، روح جامعه و جان نظام‌های حکمرانی را می‌فرساید، نه پایان‌های تلخ، که بلاتکلیفی‌های بی‌پایان است. مانند قهرمانان رمان‌هایی که درون خود چنان درگیرند که جهان بیرون برایشان از معنا تهی می‌شود، جوامعی نیز که تصمیم‌هایشان را به تعویق می‌اندازند، از درون فرو می‌ریزند .روزی می‌رسد که درمی‌یابند وارث خاطره هایی هستند که هرگز به آینده نرسیده است.

اما بوروکراسی ها ، دولت ها، نظام های حکمرانی و حتی  تمدن‌ها تنها با شمشیر و جنگ سقوط نمی‌کنند؛ گاهی در آغوش اشتباه محاسباتی ، تعلل، تسامح و بی‌تصمیمی پوسیده که خود نوعی تصمیم است  از یاد می‌روند. تاریخ، پر است از سرزمین‌هایی که نه با دشمن، بلکه با فرسایش درونی از پا افتاده‌اند. نظام‌هایی که در تصمیم‌گیری معلق می‌مانند، در اجرا گرفتار تسویف می‌شوند، و در پیگیری غایبند، به‌تدریج مشروعیت خود را از دست می‌دهند و جان جمع را می‌فرسایند. سیاستمدارانی که قهرمانان نااقدام‌اند، همچون آنانی هستند که—به‌قول تولستوی—"وقتی تصمیم به زیستن می‌گیرند، درمی‌یابند که عمر گذشته است." به باور من  این سیاستمداران شاید همان‌طور که آل پاچینو در بوی خوش زن می‌گوید: "هر وقت به یک دو راهی می رسانند، می‌دانستند کدام راه درست است و کدام غلط  همیشه راه غلط را انتخاب کردند ( بی تصمیمی) ، چون راه درست لعنتی سخت‌تر بود."

و این همان میراث هولناک فرداهای به تعویق‌افتاده است؛ فرهنگی از تسویف و بی‌تصمیمی مزمن. شاید جامعه، همچون ژاپن پس از هیروشیما، یا آلمان پس از جنگ، بتواند از دل شکست برخیزد؛ اما هیچ چیز خطرناک‌تر از انتظاری بی‌پایان و ناتوانی در گسستن از زمان نیست و تعلیق و تردید نیست . 

تصمیم، هرچند دشوار، رهایی‌بخش است؛ حتی تلخ دروازه ای است بسوی فردای روشن تر . تصمیم قوی به تعبیر  امام علی علیه السلام درمان کننده  بیماریِ سستیِ دلِ است و بیدار کننده  خوابِ غفلتِ دیده بصیرت " فتَداوَ مِن داءِ الفَترَةِ فی قَلِبکَ بِعَزیمَةٍ ، و مِن کَرَی الغَفلَةِ فی ناظِرِکَ بِیَقظَةٍ"
 

کد خبر 2099075

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =