به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایرنا، لطفالله میثمی در بخش نخست گفتوگوی خود با «پروژه تاریخ شفاهی روزنامهنگاری و رسانه ایران» از جدایی طیف نزدیک به خود از سازمان مجاهدین خلق ایران، راه اندازی نشریه «راه مجاهد»، ابداع شعار «راه قدس از کربلا می گذرد» توسط این نشریه و توقیف این نشریه سخن میگوید.
میثمی زاده آبان ماه ۱۳۱۹ در اصفهان است. ورود به دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۸ با آغاز فعالیت های سیاسی وی همراه شد. کارشناسی ارشدش را در رشته مهندسی نفت اخذ کرد و جذب شرکت نفت ایران شد. در سال های پیش از انقلاب به عضویت نهضت آزادی ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران درآمد. مبارزه با رژیم شاه به چند بار دستگیری و زندان او منجر شد. میثمی زمانی باجناق محمد حنیفنژاد از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بود.
شب ۲۸ مردادماه ۱۳۵۳ برای او شبی تلخ بود. میثمی که در خانهای تیمی مشغول ساخت یک بمب صوتی دستساز برای برهم زدن جشن ۲۸ مرداد حکومت شاه بود، با انفجار ناگهانی آن غرق در خون شد. دست چپ او قطع و از نعمت هر دو چشم محروم شد.
نیروهای امنیتی او را در بیمارستان شناسایی و دستگیر کردند. در دادگاه محکوم به مرگ شد اما حکمش شکست و با یک درجه تخفیف به حبس ابد بدل گشت. زندان ابد او نیز سه ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به آزادی ختم شد.
عمدهترین کوشش میثمی پس از سقوط شاه، پیریزی و مدیریت دو نشریه «راه مجاهد» و «چشمانداز ایران» است. بخش نخست گفتوگو با این فعال سیاسی-مطبوعاتی در پی میآید:
چگونه به حرفه روزنامهنگاری روی آوردید؟
من عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بودم. ۲۸ مرداد ۱۳۵۳ نابینا و سپس بازداشت شدم. ۱۶ ماه زندان انفرادی بودم و بازجویی شدم تا به زندان عمومی قصر آمدم. آنجا با بچههای سازمان ارتباط برقرار کردم و فهمیدم در سازمان تغییر ایدئولوژی و برادرکشی رخ داده است و مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیه ترور شدهاند.
من در صدد این برآمدم تا این موضوع را ریشهیابی کنم که چرا ۹۰ درصد بچههای مذهبی ناگهان تغییر ایدئولوژی دادهاند. در این حین آقای محمدرضا سعادتی از طرف مسعود رجوی از زندان قصر نزد ما آمد و گفت کار فکری در سازمان مختص مسعود رجوی است و شما حق ندارید وارد این حیطه شوید.
اما ما نمیتوانستیم این تغییر بزرگی که در سازمان به وجود آمده بود را نادیده بگیریم. آنها (گروه رجوی) معتقد بودند ضربهای که سال ۱۳۵۳ سازمان خورده یک کودتا بوده است و آموزشها هیچ عیبی ندارد، اما ما معتقد به ریشهیابی بودیم. ضمن این ریشهیابیها به دستاوردهایی رسیدیم که با دیدگاههای مسعود رجوی مغایرت داشت. طوری که مسعود دیگر ما را تحمل نکرد. مخصوصا وقتی که در پاریس عکس من را در کنار آقایان حسینعلی منتظری، محمود طالقانی و مهندس عزت الله سحابی دید که در یک اعتصاب غذا شرکت کرده بودیم.
طرفداران مسعود میگفتند شما دیگر طبقه پیدا کردهاید و نمیتوانید با سازمان همکاری کنید. لذا ما راهمان را از آنها جدا کردیم. از آن به بعد ما نام خود را «نهضت مجاهدین خلق ایران» گذاشتیم؛ یعنی نهضتی که باید ریشهیابی کند که چرا کار سازمان مجاهدین خلق به اینجا رسید.
مدتی بعد انقلاب پیروز شد. راهی که ما برگزیدیم حمایت از انقلاب و برخورد تعالیبخش بود. چیزی نگذشت که جنگ شد. به هر حال ما وارد جنگ شدیم و به شیوههای مختلف در جبههها بودیم. ۱۵ نفر از اعضایمان هم در جبهه شهید شدند؛ اما در جبهه هم نتوانستند ما را تحمل کنند و برخوردهایی با ما میشد که حتی آیتالله خامنهای گفت: «دیگر در خون دادن که انحصار نداریم چرا با این گروه اینطور برخورد شده است؟»
یعنی حضرت آیتالله خامنهای از حضور شما در جبههها دفاع کردند؟
بله. ما هم از جبههها بیرون آمدیم و گفتیم کار فرهنگی کنیم. آن موقع دادستانی ۱۰ ماده تعیین کرده بود که هرکس میخواهد گروه، روزنامه یا حزبی داشته باشد باید این ۱۰ ماده را امضا کند. ما هم آن را امضا کردیم و تقاضای نشریهای به نام «راه مجاهد» را کردیم. راه ما راه مجاهدان بنیانگذار بود و معتقد بودیم راه آنها را ادامه میدهیم.
انتشار «راه مجاهد» مربوط به چه سالی بود؟
آبان ۱۳۶۰. مجوزی که به ما دادند برای هفتهنامه بود ولی دیدیم از پس آن برنمیآییم ماهنامهاش کردیم. روی جلدش نوشته بودیم «ارگان نهضت مجاهدین خلق ایران» و شمارههای زیادی را با این عنوان منتشر کردیم. آن موقع آقایان محسن آرمین و مصطفی تاجزاده در وزارت ارشاد بودند. به من میگفتند این عنوان را روی جلد مجلهتان ننویسید چون نشریه به نام یک شخص است و آن لطفالله میثمی است.
گفتیم سازمانی که این همه خون و شهید داده، چطور هویت ندارد؟ گفتیم: «چرا حزب جمهوری اسلامی نام روزنامهاش را میگذارد ارگان حزب جمهوری اسلامی ایران؟» گفتند: «تا زمانی که آنها میگذارند شما هم بگذارید اشکال ندارد.»
این روند ادامه داشت تا وقتی که حزب جمهوری اسلامی منحل شد. آن موقع ما هم نام صاحبامتیاز و مدیرمسئول را به نام شخص یعنی لطفالله میثمی تغییر دادیم.
تا کی این نشریه را منتشر کردید؟
تا ۱۷ فروردین ۱۳۷۲. فکر کنم ۷۲ شماره منتشر کردیم.
تحریریه و کادر نشریه چه کسانی بودند؟
بچههای زندان. بچههایی که در زندان به نام نهضت مجاهدین فعالیت میکردند. بعضیها هم بعد از انقلاب به ما پیوستند. پول هم از ما نمیگرفتند.
مطالب با همان اسم واقعیشان منتشر میشد؟
بعضی مطالب با اسم واقعی نویسنده نشر پیدا میکرد و برخی بدون نام منتشر میشد. کمتر پای مطالب اسم نویسنده آن را درج میکردیم.
به شما تذکر نمیدادند که از زندانیان سیاسی برای نوشتن مطالب استفاده میکنید؟
خیر. زندانیان سیاسی که ۱۰ ماده را قبول کرده بودند و مشکلی نداشتند. تا فروردین ۱۳۷۲ حتی یک بار هم دادگاه ما را احضار نکرد. تقریبا همه چیز هم مینوشتیم. یعنی هرچه که میشد بنویسیم مینوشتیم. البته نگران هم بودیم که نکند این شماره توقیفمان کنند.
ولی نمیکردند؟
خیر، نمیکردند. بعدا فهمیدیم افرادی از بچههای انقلابی در وزارت اطلاعات بودند که ما را تحمل میکردند.
از چپ: سعید حجاریان و محسن میردامادی
مثلا؟
افرادی مثل سعید حجاریان. ظرفیت وزارت اطلاعات آن موقع خیلی بالا بود.
گویی شعار «راه قدس از کربلا میگذرد»، ابداع نشریه «راه مجاهد» بود. صحت دارد؟
بله. یک بیانیه در اعتصاب غذای دانشگاه دادیم که «راه قدس از کربلا میگذرد». بعدا این شعار گرفت و آقای منتظری هم این را گفت. البته شائبه بدی پیش آمد که ما این شعار را به طور مکانیکی میگوییم. ولی منظور ما این بود که اول عراق باید دموکراتیک شود و بعد روابطش با ایران تغییر کند. سپس هر دو کشور با کمک یکدیگر راه قدس را باز کنند.
بودجه نشریه از کجا میآمد؟
بودجه از خودمان بود. از جایی پول برایمان نمیآمد و وزارت ارشاد هم کمکی به ما نمیکرد. در طول این ۷۲ شماره، هیچ کمکی از وزارت ارشاد دریافت نکردیم.
دفتر مجلهتان کجا بود؟
خانه مادرم. خانهای دوطبقه بود. بچهها به آنجا میآمدند و در طبقه بالا کارهای «راه مجاهد» را انجام میدادند. مطالب را مشخص میکردیم و هرکس مطلب خودش را مینوشت و صفحهآرایی میکردیم. صفحات شکل روزنامه داشت. بچهها میگفتند شکلش را عوض کنیم مجلهای شود؛ اما من میگفتم نظام آموزشی ما شکلگراست. اگر شکل نشریه قشنگ شود روی آن حساس میشوند، بگذارید فکر کنند یک نشریه ضعیف است. درحالیکه ما مطالب و تحلیلهایی در «راه مجاهد» داشتیم که خیلی در بین نیروهای سیاسی طرفدار داشت. بعدها طیفی که بعدا اصلاحطلبان نامیده شدند به ما میگفتند که ما از تحلیلهای «راه مجاهد» در کارهایمان خیلی استفاده میکردیم.
در بین مقامات سیاسی هم شهید محمدعلی رجایی تا وقتی زنده بود خیلی از نشریه ما حمایت میکرد. قبل از پیروزی انقلاب در زندان با ایشان گفتوگوها و همفکریهایی داشتم. ایشان به خانه مادرم میآمد و صحبتهای خیلی خاصی با یکدیگر داشتیم.
محتوای نشریهتان چه بود؟
ما از بیانات امام خمینی و آقای منتظری مینوشتیم. سالهای میانی دهه ۶۰ که صحبتهای آقای منتظری بهتدریج شکل انتقادی به خود گرفت ما انتقادهای ایشان را منتشر میکردیم. بعد از وفات امام با اینکه آقای منتظری حذف شده و از قائممقامی استعفا داده بود ولی حرفها و نقدهایش را منتشر میکردیم. البته گاهی تهدیدمان میکردند که تعطیلتان میکنیم. در بهمن ۱۳۷۱ ایشان سخنرانی بسیار انتقادی انجام داد. ما دیدیم که این سخنرانی به شکلهای تحریفشده و جعلی دارد منتشر میشود. روزنامههای جناح راست آن را طوری نشر میدادند که با واقعیت سخنرانی نمیخواند. لذا ما نوارش را پیاده کردیم و عین سخنرانی را در «راه مجاهد» درج کردیم. نشریهمان به چاپ دوم رسید؛ اما پیامد آن در هفدهم فروردینماه دادستان ویژه دادگاه روحانیت، آقای روحالله حسینیان «راه مجاهد» را توقیف کرد. مأموران آمدند و در خانه مادر ما را چسب زدند و گفتند اینجا پلمب است و نباید آن را باز کنید.
خودتان کجا زندگی میکردید؟
در آبمنگل خانه دیگری داشتیم که با دوستان آنجا زندگی میکردیم. مادرم به آمریکا رفته بود تا برادرم را ببیند. از مأموران خواستیم که اجازه دهند برویم گلهای خانه مادرم را آب دهیم اما قبول نکردند. این در و آن در زدیم. به وزارت ارشاد و نزد آقای محمود دعایی رفتیم.
نزد آقای علی لاریجانی وزیر ارشاد هم رفتید؟
بله. معاونش هم آقای احمد پورنجاتی بود که با آقای محمد محمدی ریشهری کار میکرد. آقای پورنجاتی را از قبل انقلاب میشناختم. جزو مبارزان قم بود. گفتم: «چرا نشریه ما را توقیف کردهاند ما میخواهیم در نمایشگاه مطبوعات شرکت کنیم.» گفت: «نامه به رهبری بنویسید و از ایشان بخواهید نشریه شما رفع توقیف شود.» گفتم: «اگر ما حق هستیم چرا شما این نامه را نمینویسید.» بعد هم ملاقاتی با آقای لاریجانی وزیر داشتیم. به وی گفتیم ما نمیخواهیم جاروجنجال راه بیندازیم. گفت این روشتان خیلی خوب است. سعی کنید جاروجنجال راه نیندازید.
آن موقع آیتالله شیخ محمد یزدی، رئیس قوه قضائیه بود. معاون سیاسیاش آقای اسدالله بادامچیان بود. بادامچیان را از قبل انقلاب میشناختم و به او اعلامیه میرساندم. ولی بعد از انقلاب خیلی ارتباط نداشتیم. به دفترش رفتم و گفتم: «چرا نشریه ما را بستید؟ این نشریه را باید ارشاد ببندد.» او مقداری انتقاد کرد و با تندی گفت: «ما اجازه نمیدهیم حرفهایی بنویسید که دو معنی داشته باشد.»
ولی خوشبختانه آقای یزدی رئیس قوه قضائیه به دادگاه ویژه روحانیت نامه نوشته بود که بایستی با نشریه راه مجاهد در حوزه مطبوعات برخورد شود چرا دادگاه ویژه روحانیت برخورد کرده است.
این کار آقای یزدی برای ما خیلی خوب بود. البته ما از آن خبر نداشتیم. وقتی نزد آقای دعایی گله کردیم آقای دعایی هم ماجرا را به آقای هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور وقت گفت. آقای عطاءالله مهاجرانی معاون پارلمانی وقت رئیسجمهور با ما تماس گرفت. مهاجرانی گفت با وزارت اطلاعات دیداری داشته باشید و یک شماره تماس به ما داد. آن موقع وزیر اطلاعات آقای علی فلاحیان بود. ما تماس گرفتیم. خودرویی به آبمنگل آمد و من را به وزارت اطلاعات برد. فلاحیان معاونی داشت که طلبه بود. چند بار به وزارت اطلاعات رفتم. جلساتی که در وزارت اطلاعات داشتیم را همه یادداشت کردم و به مهاجرانی گزارش دادم. یک نسخه از این یادداشتها را هم برای وزارت اطلاعات فرستادم.
وزارت اطلاعاتیها خیلی خوشحال شدند که عین مطلب را برای مهاجرانی نوشتهام. به همان معاون فلاحیان گفتم: «بچههای وزارت اطلاعات را به یک سالن سینما دعوت کنید. من که نابینا هستم و آنها را نمیشناسم. هر سؤالی دارند از ما بکنند. ولی سؤال من این است که چرا این نشریه تعطیل شد؟» خلاصه به خانه ما آمدند و تمام نوارهای کاست را بردند. بعد هم وزارت اطلاعات به دادگاه ویژه روحانیت گزارشی داد که اینها چیز خاصی در خانه نداشتند.
یک بار دیگر دادگاه ویژه روحانیت رفتیم و با خود مرحوم حسینیان برخورد کردیم. البته اطلاعات میگفت مانع اصلی خود حاجآقا حسینیان است وگرنه ما مشکلی با نشریه شما نداریم. حسینیان قبلا قاضی وزارت اطلاعات بود. او البته خیلی به من احترام میگذاشت. چون دو تا از پسرخواهرهای من در مدرسه حقانی با او درس میخواندند. یکی شهید عبدالله میثمی و دیگری شهید رحمتالله میثمی.
جالب است که آقای حسینیان خیلی از دکتر علی شریعتی دفاع میکرد. از آقای حسینیان پرسیدم: «چرا این نشریه را توقیف کردی؟» گفت: «شما از آقای منتظری مینویسید.» گفتم: «ما از بچههای انقلاب بودیم. نشریه ما هم انقلابی است. آیا شما از طرف مسئولان انقلاب یعنی آقایان خامنهای و هاشمی مجوزی برای تعطیلی ما دارید؟» گفت: «نه، ولی ما این کار را میکنیم و نظام را در مقابل عمل انجامشده قرار میدهیم.»
پایان بخش نخست
۲۵۹
نظر شما