خاطرات ناصرالدین‌شاه: نایب کالسکه‌خانه را اسب لگد زده کم مانده بود بمیرد

بعد از ناهار محمد آمد که رحمت‌الله قوچ پیدا کرده است. سوار کالسکه شده رفتیم در چشمه‌علی، آفتاب زیادی خوردیم شکارها را گریزانده بودند، هیچ چیز نبود. سواره برگشتم الی قصرفیروزه، آفتاب اذیت کرد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز سه‌شنبه ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۲۸۷ (۲۹ شهریور ۱۲۴۹) نوشت: صبح سوار شده رفتیم دوشان‌تپه، هیچ‌کس امروز صبح نبود معیرالممالک بود. نصرالله‌خان نظام‌العلما پیدا شد، او را هم گفتم سوار بشود. خان نایب، آقا وجیه، ملیجک، شوهری، الله‌قلی‌خان میرزاعلی‌خان پیدا شدند. رفتم قصرفیروزه ناهار خوردیم.

بعد از ناهار محمد آمد که رحمت‌الله قوچ پیدا کرده است. سوار کالسکه شده رفتیم در چشمه‌علی، آفتاب زیادی خوردیم شکارها را گریزانده بودند، هیچ چیز نبود. سواره برگشتم الی قصرفیروزه، آفتاب اذیت کرد. الی عصری آن‌جا بودیم. شوهری آمد گفت: «کالسکه‌چی را اسب لگد زده است خون همچه سُرسُر [شرشر] می‌آید.» معلوم شد اسب‌ها جنگ می‌کردند، محمدتقی‌بیک نایب کالسکه‌خانه رفته بود سوا کند، اسب چنان لگدی به رو و بینی و دهنش زده بود که افتاده بود سرش هم شکسته بود. بی‌حال شده بود، کم مانده بود بمیرد. بعد خوب شد، تخت آوردند بردند. کربلا علی‌العجاله نمی‌تواند بیاید، لباس قشنگ تازه را هم خونی کرده ضایع کرد.

عصری رفتم منزل شب رفتم بیرون عرفانچی و میرزا علی‌خان بودند. آتش‌بازی زیادی در صحرا کردند. بعد آمده خوابیدیم عرفانچی می‌گفت آشپز و آدم‌هایم گریخته‌اند.

۲۵۹

کد خبر 2117979

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 5
  • غلامرضا IR ۰۶:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۶/۳۰
    12 2
    با این حالت شاه ، و این خاله زنک بازی و عمر را به بطالت گذراندن و کشور و ملت را در فقر و فلاکت رها نمودن ، صد رحمت به ارازل و اوباش ، بدرود .
  • احسان IR ۲۳:۴۵ - ۱۴۰۴/۰۷/۰۱
    2 2
    خوره ببره این سیبیلاشو کلاهشو کج گذاشته یعنی کلاس گذاشته علاف میگشته می‌خورده و شب حرمسرا
  • بینام IR ۰۹:۱۸ - ۱۴۰۴/۰۷/۰۲
    1 0
    ما ایرانی‌ها هر چندین سال ی همچین مسعولینی نصیبمان می‌شود که مملکتمون این حالوروزشه ،ای ناصر گوربه گوری ،،،،،،
  • توپچی IR ۲۳:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۷/۰۲
    1 0
    تیپن به جاهل های رشت می‌زده ولی ترک بوده گویا