برگزاری مراسمی به نام «رویداد ملی روز روستا و عشایر» در تهران، به میزبانی معاونت رئیسجمهور در امور توسعه روستایی و مناطق محروم کشور، چه هدفی دارد؟ آیا این مراسم، قطب نمایی است که میخواهد مسیر برخی تغییرات نظری و معرفتی حکمرانی کشور در حوزهی روستا و عشایر را به نمایش بگذارد؟ آیا انتصاب یک کُرد اهل سنت به نام دکتر عبدالکریم حسینزاده در پست معاونت مزبور و تاکید مکرر او بر «تشکیل ستاد ملی روستا با هدف ارتقای حکمرانی و مدیریت روستایی»، بخشهایی از یک برنامهی درست و درمان و یک راهبرد و نقشه راه واقعی است؟!
نه... از این خبرها نیست. چرا که شواهد نشان میدهد، مسئولین و نهادهای ما با برگزاری چنین رویدادهایی، غیر از یک نمایش ساده، هدف دیگری را دنبال نمیکنند. کما این که غیر از خود حسین زاده، تنها مقام مشهور این مراسم، غلامرضا تاجگردون بود! به عبارتی رییس جمهور و معاونین و وزرا، چنین نشستی را جدی نگرفتند. درست مانند این است که یک معاون یا یک مدیرکل با یک نگاه توریستی و سودای عکس و منظره، سفارش برگزاری مراسم دهد.
چرا چنین برداشتی دارم؟ به چند دلیل:
اول این که تا جایی که من اطلاع دارم و خود به چشم خویشتن دیدهام، رفته رفته اغلب روستاهای ایران، در حال تبدیل شدن به شهرهایی کوچک و شهرهای ما نیز در حال تبدیل شدن به روستاهای بزرگ هستند! در نتیجه مرز تمایز معرفتی دقیقی بین شهر و روستا و شهری و روستایی، یا نمانده یا باریکتر از موست! پس یک جایی، یک یا چند خطای نظری بزرگ روی داده و نظام حکمرانی ما، نتوانسته تعریف دقیقی از نقش روستاییان و عشایر در مشارکت و نمایندگی سیاسی ارائه دهد.
نکتهی دوم این است که سالهای سال است، استفاده از المانها و آویزهها و لباسها و نشانههای فرهگی و قومی و بومی استانها و اقوام و روستاییان و عشایر، به یک بازی سیاسی – رسانهای تکراری تبدیل شده که حقیقتا نمایش آن تا بگویی زیباست، تا بخواهی دلنشین است، تا تصور کنی دوست داشتنی است. اما... اما همین!
بار دیگری ندارد. فقط قشنگ است. فقط نمایش است و نشان دادن.
بین خودمان بماند! کار مقامات و مسئولین و نهادهای ما در این بخش، درست مانند همان غرفههای کنار دریاچه زریبار مریوان یا پارک جنگلی آبیدر سنندج است که لباس محلی مردانه و زنانه اجاره میدهند تا خلایق با آنها عکس یادگاری بگیرند و بروند. لابد میپرسید: ایرادش کجاست؟ اشکالش کدام است؟ بد است همهی اقوام ایرانی در کنار هم روی صحنه باشند و تصویری از همبستگی و اتحاد را به نمایش بگذارند؟ پاسخ: نه...بد نیست. ولی برای پخت کیک شیرین و لذیذ اتحاد و انسجام، مصالح دیگری لازم است. مرد حسابی! علاوه بر پکینگ پودر و شکر، آرد هم لازم است. آرد!
در مقام یک دانشجو و سالک عرصهی علوم اجتماعی و پژوهش، به معاون محترم رییس جمهور در امور توسعه روستایی و مناطق محروم کشور و دیگر دست اندرکاران این حوزه پیشنهاد میکنم:
1.بنشینند حکمی برای کلاه خود صادر کرده و او را به عنوان قاضی ارشد و مستشرر دیوانعالی در برابر خودشان بنشانند و از او سوال کنند: در تهرانِ چهارده پانزده میلیون نفریِ امروز، چند صد هزار یا احیانا چند میلیون روستایی داریم که مزرعه و دامداری و باغ و روستا را رها کرده و در پایتخت، مشغول کارگری و مسافرکشی و دستفروشی هستند؟ چه چیزی باعث شده آنها، شلوغی تهران را تحمل و شلوغتر کنند و از خانواده دور بمانند، بسیاری از آنها، شب در ماشین بخوابند یا در اتاقهای کوچک چندنفره؟
2.شما از «محوریت حکمرانی یکپارچه، مشارکتی و فناورانه» حرف میزنید. در ایرانِ امروز، حال و روز اینترنت و مدارس در روستاهای کشور چگونه است؟ چند درصد از دختران روستایی ما امکان ادامه تحصیل دارند؟
3.تقلیل دادن روستا و روستایی به لباس و موسیقی و رقص و طبیعت، به قول گای لویی دوبور، همان برنامهای است که در آن، اقتدار سیاسی، کار خود در «نشان دادن» و «نمایش» میداند ولی حاضر نیست سراغ «تغییر» برود. حاضر است چند المان فرهنگی و رنگی را به نمایش بگذارد، ولی برای بازتوزیع صدای سیاسی، نقشه راهی ندارد.
دولت در چنین نمایشی، حاضر است به کلیشه بچسبد، ولی حاضر نیست در امر مهم تصمیمگیری و معرفت شناسی حکمرانی، جایی برای روستا و روستایی هم در نظر بگیرد. این نوعی سیاست نمادین است که در آن، خبری از اعطای قدرت واقعی، تغییر نگرش در تخصیص بودجه و منابع یا تغییر نهادی نیست، ولی تا دلت بخواهد، سخنرانی و فستیوال روی هم تلنبار میشود.
این کارهای نمایشی و ادای توسعه برونزا کجا، توسعه درونزا بر اساس مشارکت محلی، دانش محلی و اولویتهای محلی کجا؟
متاسفانه توسعه روستایی سنتی در ایران همچنان از بالا به پایین، بخشی و بدون اعتنا به نهادهای محلی، عوامل اجتماعی و ظرفیتهای درونزای خود روستاها است. طنز تلخ ماجرا اینجاست که در برخی مناطق، پولهای کلانی خرج شده و بدون توجیه اقتصادی قابل توجه، برای برخی روستاهای بسیار کوچک و کم جمعیت، راهسازی آسفالته و لوله کشی گاز انجام شده اما در برخی جاهای دیگر، خبری از امکانات نیست و از این گذشته، توسعه فقط روی جاده و ساختمان متمرکز شده و جای ملاحظات جامعهشناختی و فرهنگی خالی و عاملیت مردم روستایی، اندک است.
ما در این کشور، بیش از 2هزار و 500 دانشگاه داریم! (چینِ بدبخت و گدا فقط 2 هزار و 300 دانشگاه دارد! آخه چین هم شد کشــــور؟). از میان این 2 هزار و 500 دانشگاه که بدون شک بسیاری از استادان و کارمندان و دانشجویان آنها، روستایی یا روستایی زاده هستند، در مجموع چند کار تحقیقاتی ارزشمند با محوریت روستا انجام شده است؟ بگذارید یک مثال دم دستی بیاورم: چرا هنوز هم بسیاری از دانشجویان ما در رشته ادبیات فارسی، پایان نامهی ارشد و دکترای خود را روی اشعار رودکی و صائب و بیدل متمرکز میکنند ولی حاضر نیستند روی بافت روایی و داستانی پیرمردها و پیرزنهای روستایی پژوهش کنند؟ چرا مطالعات آسیب شناسی اجتماعی و فرهنگی و جرمشناسی ما، سراغ لطمات بزرگ در جوامع روستایی نرفته و اعتیاد به مواد مخدر در روستاها نیز رسوخ کرده است؟ تخصیص بودجه برای ورزش و بازی محلی و جشنواره روستایی در چه سطحی است؟ شورای روستا، تا چه اندازه رشد و آگاهی سیاسی به وجود آورده است؟ در بودجه چرب و نرم صدا و سیما، سهم برنامه سازی برای روستا و روستایی در چه حدی است؟ روستا و روستایی ما در امر تولید و اقتصاد و به ویژه در مباحث مهمی همچون الگوی کشت و الگوی پرورش دام، تا چه اندازه سرویس مشورت علمی دریافت کرده است؟ رانت عظیم تغییر کاربری اراضی، چند هزار هکتار از اراضی کشاورزی و مراتع را به ویلا و باغ تبدیل کرده است؟ سوال بسیار است... شما عکستان را بگیرید عزیز.
نظر شما