در میان همه وصایای ممکن، ایشان «نظم» را کنار «تقوا» نشاند؛ یعنی میان اخلاق و ساختار، پیوندی ناگسستنی برقرار کرد. نظم در نگاه ایشان نه فقط چینش بیرونی امور، بلکه سامان درونی ذهن و دل بود؛ همان وحدتی که جامعه مسلمان نخستین را از هرجومرج قبیلهای بیرون آورد و هویت انسانی را با مسئولیت گره زد.
نظم: فراتر از ساعت و تقویم
امروز، وقتی از نظم حرف میزنیم، ذهن بسیاری به ساعتهای دقیق، صفهای منظم و دستورات اداری میرود؛ اما نظم، پیش از آنکه در تقویم و جدول نمایان شود، در «نحوه رفتار با زمان» معنا دارد. زمان را یا میکُشیم، یا میپروریم و ملتهایی که یاد گرفتهاند وقت را بپرورند، از آنان که هنوز وقت را میکشند، فاصلهای شگرف گرفتهاند. این مدیریت زمان، نه یک ابزار صرف، بلکه یک فلسفه وجودی است که نشان میدهد فرد چقدر برای لحظههای موجود ارزش قائل است.
مطالعه موردی: سرعت و مسئولیتپذیری در ارتباطات
نمونهاش در سادهترین تجربههای کاری نمایان میشود. چندی پیش، برای کسب حق ترجمه و نشر یک کتاب از یک انتشارات غربی ایمیلی فرستادم. پاسخ اولیه در کمتر از یک دقیقه رسید: دقیق، محترمانه با نقل مسیر و معرفی شخص مسئول بعدی. این سرعت عمل، نشاندهنده یک سیستم داخلی است که در آن هر فرد، وظیفه خود را نه تنها در قبال کار، بلکه در قبال زمان مخاطب میداند. در مقابل، همان درخواست را برای چندین و چند ناشر منطقه در مورد کتاب دیگری که اتفافاً دقیقاً موضوع روز است، فرستادم و هنوز بعد از هفتهها بیپاسخ مانده است. این تفاوت ظاهراً کوچک، معنای عمقی دارد: در غرب وجدان کاری در خدمت نظم است، در شرق وجدان وجود دارد، اما بیسامان شده است.
این تفاوتها را میتوان با مدل سادهای از هزینههای تبادل (Transaction Costs) بررسی کرد. در ساختار منظم، هزینه جستجو و پیگیری کاهش مییابد. این کاهش هزینه، محصول یک نظم درونی است که ارتباطات را قابل پیشبینی میکند
ریشه نظم: باور به مسئولیت فردی
تجربه غرب نشان میدهد نظم، نه از سر خشکی و مقررات تهی، بلکه از باور به «مسئولیت فردی» زاده میشود. در ایمیل کارمند غربی، حس احترام و سرعت با هم میآید، بیهیاهو، ولی با دقت. آنها برای وقت کاری، همان حرمتی را قائلند که ما گاه برای عبادت قائلیم. در برابر، بسیاری از ساختارهای شرقی هنوز میان احساس و نظام، جدایی میاندازند؛ گویی شور و دل باید با بینظمی همراه باشد. نتیجه، فرهنگی میشود که در آن اشتیاق هست، اما کار ناتمام و ناقص هم الی ماشاءالله!
احساس در برابر تعهد
در شرق، کارها اغلب بر موج احساس آغاز میشوند: عشق، خشم، شهرت، یا رقابت. اما نظم یعنی تبدیل همین احساسها به تعهد. کسی که به وقت خود حرمت میگذارد، درواقع دارد عبادت خاموش انجام میدهد. او میداند که پاسخ بهموقع، احترام به تلاش دیگری است؛ و احترام، پایه عدالت است. تبدیل احساس به ساختار، نیازمند یک چارچوب منظم است.
تفاوت میان پاسخ فوری ناشر غربی و سکوت ناشران منطقه، یک درس فرهنگی بزرگ است: زمانی که ملتها نظم را میآموزند، در حقیقت یاد میگیرند که چگونه «به دیگری مسئولانه پاسخ دهند». پاسخ، ریشه اخلاق ارتباط است. تمدنهایی که پاسخگو نیستند، هرچند شاعر دارند، ولی مخاطب واقعی ندارند؛ چون گفتوگوی بینظم، گفتوگو نیست، پژواک است.
نظم در ساختار زبان و گفتوگو
نظم، فقط در رفتار اداری تجلی پیدا نمیکند؛ بلکه در شیوه گفتن و شنیدن هم هست. وقتی کسی ایمیل میزند، پاسخ میدهد، یا حتی عذرخواهی میکند، دارد به زبان نظم میدهد. نظمی که از تربیت میآید، گفتار را از آشوب نجات میدهد. ما اگر میخواهیم تمدنی زنده داشته باشیم، باید از همین نقطه ساده آغاز کنیم: پاسخ منظم، رفتار مسئولانه، و احترام به وقت مخاطب.
نظم در ارتباطات یعنی وضوح در انتقال پیام. اگر پیامها با ساختار منطقی و رعایت سلسله مراتب اطلاعاتی ارسال شوند، اثربخشی آنها آشکارا افزایش مییابد. سهولت در تجزیه و تحلیل یک پیام منظم بالاست.
شکوفایی فرهنگی و پیوند نظم با اخلاق
در طول تاریخ، هرجا نظم با شعور اخلاقی همراه شده، شکوفایی علمی و فرهنگی هم لاجرم در پی آن آمده است. غرب مدرن، معنویت را در قالب دین کمرنگتر کرده باشد، اما در رفتار شغلی و اجتماعی، نظمی دارد که خود صورت پنهانِ معنویت است. آنها یاد گرفتهاند که کار را درست انجام بدهند و وقت خود و دیگران را تلف نکنند. چنین نظمی حاصل اجرای قوانین در تمام زمینههاست.
در مقابل، ما اغلب معنویت را از عمل جدا کردهایم. از خدا زیاد حرف میزنیم، اما در قول و پاسخگویی، چیزی را که ابداً در نظر نمیگیریم مسئولیت خدائی است. این جدایی، ریشه بسیاری از ناکامیهای فرهنگی شرق، از کارهای جزیی گرفته تا اداره کلانشهرهاست. تا زمانی که نظم را به اندازهٔ تقوا جدی نگیریم، تقوا هم در عمل تبدیل به شعار خواهد شد. در فرهنگهای موفق، رابطه مثبتی بین نظم و تقوا برقرار است.
نظم همسنگ ایمان
نظم همسنگِ ایمان است، چون بدون نظم هیچ باوری پایدار نمیماند. ایمانِبینظم مثل شعلهای در باد است؛ زیبا اما زودگذر. جامعهای که قدر وقت را نمیشناسد، قول و وعده را سبک میگیرد و تأخیر را عادی میپندارد، ایمان خود را فرسوده میکند. در نقطه مقابل، هر فردی که حرمت زمان را نگه میدارد، در سکوت، عبادت میکند.
شاید راز پایداری تمدنها در جمله علی(ع) نهفته باشد: «نظم و تقوا در کنار هم»، زیرا ایمان، بدون ساختار اجرایی به احساس بدل میشود و نظم، بدون روح ایمان، به انضباط سرد. میان این دو، باید پلی از آگاهی زد تا وجدان کاری با یقین اخلاقی پیوند بخورد. این پلی است که علم و عمل را در کنار هم قرار میدهد.
کلام آخر
ما در جامعهای زندگی میکنیم که بینظمی «طبیعی» و تأخیر را «جزیی حتمی از زندگی» است؛ اما انسان بودن یعنی مسئول بودن و مسئول بودن یعنی منظم بودن. نظم، پوشش پنهان وجدان است، لباسی که هر جامعه سالمی بر تن اخلاق میپوشاند.
باید به آغاز باز گردیم. توصیه علی(ع) در هنگامی که از دنیای فانی چشم میپوشد، نه یک دستور اداری که نقشه نجات است. ایشان فرمود: تقوا، یعنی بیداری دل و نظم، یعنی بیداریِ عمل. هر دو باید با هم باشند تا جامعه از رخوت و آشوب نجات یابد. نظم، شکل خاموش عبادت است.
نظر شما