گروه اندیشه: مقاله زیر ترجمه وحید اسلام زاده از کتاب «بدهی؛ پنج هزار سال نخست» دیوید گریبر، انسانشناس (از دانشگاه آمستردام) است. از نظر گریبر، بدهی همیشه نهادهایی را درگیر کرده که پیامدهای اجتماعی بالقوه فاجعهبار بدهی را کنترل میکنند. تنها در دوران کنونی است که شاهد ایجاد یک سیستم اداری جهانی بودهایم که از منافع طلبکاران محافظت میکند. گریبر در این کتاب به «بدهی» و ریشههای خشونتآمیز «اقتصاد» در ۴ محور ۱-نقش محوری خشونت و جنگ در شکل گیری اقتصاد ۲-بدهی به دولت و مالیات، ۳-بدهی دولت و بازار و ریشه های مشترک خشونت، و در نهایت ۴. تناوب تاریخی پول (مجازی در مقابل فلزی) می پردازد. گریبر در محور نخست استدلال می کند که تاریخ اقتصادی، به طور سیستماتیک، نقش محوری خشونت، جنگ و برده داری را در ایجاد نهادهای اساسی «اقتصاد» امروزی نادیده می گیرد. از نظر او نهاد بردهداری که اغلب پس از جنگ پدید می آید، یک بدهی مطلق، بینهایت و جبرانناپذیر است؛ برده جان خود را مدیون فاتح است. این منطق بدهی مطلق، تمام تعهدات اجتماعی سابق برده را لغو میکند. منطق بردهداری (که یک انسان را به یک شیء قابل خرید و فروش تبدیل میکند) باعث شد تا امکان کمی کردن بدهی مطلق فراهم شود و این عملیات، ایجاد پول به شکل مدرن و در نتیجه بازار را ممکن ساخت؛ بازاری که در آن هر چیزی (جدا از روابط اجتماعیاش) میتواند خرید و فروش شود.
در محور دوم، بر اساس منطق حاکمیت پادشاهان و دولتها بر اساس حق پیروزی، ادعای قدرت مرگ و زندگی بر رعایای خود را داشتند. این به معنای یک بدهی بینهایت رعایا به دولت بود. دولتها سکه ضرب میکردند، آن را به مردم میدادند و سپس از طریق مالیات پس میگرفتند. این کار برای مجبور کردن مردم به استفاده از سکه و تسهیل ظهور بازارها بود. مالیات در نهایت، پرداخت بهره و بازپرداخت بدهی مطلق اجتماعی به دولت (که جان رعایا را از مرگ نجات داده است) تلقی میشد.
در محور سوم یعنی رقابت مبتنی بر خشونت، ادعاهای بازار غیرشخصی و ادعاهای «بدهی اجتماعی» دولت، هرچند ظاهراً با هم رقابت دارند، اما هر دو در نهایت بر اساس منطق خشونت بسیار مشابهی بنا شدهاند. نه دولتها و نه بازارها نمیتوانند بدون تهدید مداوم زور وجود داشته باشند. در دوران کنونی (پس از ۱۹۷۱)، برای اولین بار شاهد ایجاد یک سیستم اداری جهانی (صندوق بینالمللی پول و...) هستیم که عمدتاً برای محافظت از منافع طلبکاران فعالیت میکند (برخلاف نهادهای تاریخی که از بدهکاران حمایت میکردند).
در محور چهارم، تناوب تاریخی پول (مجازی در مقابل فلزی) مورد توجه واقع شده است. تاریخ بشر در ۵۰۰۰ سال اخیر نوعی تناوب را نشان میدهد. تناوب خود را ابتدا در پول اعتباری / مجازی متبلور می کند. این تناوب در دورههای صلح نسبی و شبکههای اعتماد مانند بینالنهرین باستان یا قرون وسطی غالب بوده و اغلب شامل نهادهایی برای حمایت از بدهکاران بوده است. در دورههای غارت گسترده، جنگ و ناامنی غالب بوده است مانند عصر محوری و عصر امپراتوریهای اروپایی. پول فلزی، کالایی است که میتواند دزدیده شود و با خشونت مستقیماً مرتبط است. از نظر گریبر ما وارد عصر جدید پول مجازی شدهایم، اما برخلاف گذشته، این سیستم با ایجاد امپراتوری بدهی جهانی عمدتاً به نفع طلبکاران عمل میکند.
****
تناقض تاریخی: نظام جهانی حافظ منافع طلبکاران
بدهی همیشه نهادهایی را درگیر کرده که پیامدهای اجتماعی بالقوه فاجعهبار بدهی را کنترل میکنند. تنها در دوران کنونی است که شاهد ایجاد یک سیستم اداری جهانی بودهایم که از منافع طلبکاران محافظت میکند.
در طول تاریخ پنجهزار سال بدهی، همیشه نهادهایی وجود داشتند - چه پادشاهی مقدس بینالنهرین چه قانون شرع - که کنترلهایی را بر پیامدهای اجتماعی بالقوه فاجعهبار بدهی اعمال میکنند. دیوید گریبر انسانشناس، مینویسد که تنها در دوران کنونی است که ما شاهد ایجاد اولین سیستم اداری سیارهای مؤثر بودهایم که عمدتاً به منظور محافظت از منافع طلبکاران ایجاد شده است.

ریشههای خشونتآمیز اقتصاد و نقش محوری بردهداری
آنچه بهعنوان اولین و قاطعترین نتیجهگیری پروژه پنجهزار سال بدهی در مطالعه تاریخ اقتصادی نمایان میشود این است که ما تمایل داریم به طور سیستماتیک نقش خشونت، نقش کاملاً محوری جنگ و بردهداری را در ایجاد و شکلدهی نهادهای اساسی آنچه اکنون «اقتصاد» مینامیم، نادیده بگیریم. علاوه بر این، خاستگاهها مهم هستند. خشونت ممکن است نامرئی باشد، اما در منطق عقل سلیم اقتصادی ما، در ماهیت ظاهراً بدیهی نهادهایی که هرگز و هرگز نمیتوانند خارج از انحصار خشونت - بلکه همچنین، تهدید سیستماتیک خشونت - که توسط دولت معاصر حفظ میشود، وجود داشته باشند، حک شده است.
بگذارید با نهاد بردهداری شروع کنم، که به نظر من نقش آن کلیدی است. در بیشتر زمانها و مکانها، بردهداری به عنوان پیامد جنگ دیده میشود. گاهی اوقات بیشتر بردگان در واقع اسیر جنگی هستند، گاهی اوقات اینطور نیست، اما تقریباً همواره، جنگ به عنوان پایه و اساس و توجیه این نهاد تلقی میشود. اگر در جنگ تسلیم شوید، آنچه تسلیم میکنید جانتان است؛ فاتح شما حق دارد شما را بکشد هرچند اغلب این کار را میکند.
اگر او این کار را نکند، شما به معنای واقعی کلمه زندگی خود را مدیون او هستید؛ این بدهیای است بهطور مطلق، بینهایت و جبرانناپذیر برای شما. او در اصل میتواند هر چیزی را که میخواهد از دیگران بگیرد، و تمام بدهیها - تعهداتی - که ممکن است به دیگران (دوستان، خانواده، وفاداریهای سیاسی سابقتان) داشته باشید، یا دیگران به شما بدهکار باشند، کاملاً منتفی تلقی میشوند. بدهی شما به صاحبتان تنها چیزی است که اکنون وجود دارد.
بدهی مطلق و تولد پول و بازار
این نوع منطق حداقل دو پیامد بسیار جالب دارد، هرچند میتوان گفت که آنها در جهتهای کاملاً متضادی حرکت میکنند. اول از همه، همانطور که همهی ما میدانیم، یکی دیگر از ویژگیهای معمول - و شاید تعریفکننده - بردهداری این است که میتوان بردگان را خرید یا فروخت. در این حالت، بدهی مطلق (در زمینهای دیگر، یعنی بازار) دیگر مطلق نیست. در واقع، میتوان آن را دقیقاً کمّی کرد.
دلیل خوبی وجود دارد که باور کنیم همین عملیات بود که ایجاد چیزی شبیه به شکل امروزی پول ما را ممکن ساخت، زیرا آنچه انسانشناسان از آن به عنوان «پول اولیه» یاد میکردند، نوعی که در جوامعِ بدون دولت یافت میشود بیشتر برای ترتیب دادن ازدواجها، حل و فصل اختلافات خونی و سروکله زدن با انواع دیگر روابط بین مردم استفاده میشد، نه برای خرید و فروش کالاها. برای مثال، اگر بردهداری بدهی باشد، پس بدهی میتواند به بردهداری منجر شود.
یک دهقان بابلی ممکن بود مبلغ قابل توجهی نقره به والدین همسرش بپردازد تا ازدواج را رسمی کند، اما بههیچوجه مالک او نبود. او مطمئناً نمیتوانست مادر فرزندانش را بخرد یا بفروشد. اما اگر وام میگرفت، همه چیز تغییر میکرد. اگر او از پرداخت بدهیهایش سر باز میزد، طلبکارانش میتوانستند ابتدا گوسفندان و اثاثیهاش، سپس خانه، مزارع و باغهایش را مصادره کنند و در نهایت همسر، فرزندان و حتی خودش را به عنوان بدهکار تا زمان تسویه حساب (که البته با از بین رفتن منابعش، انجام آن به طور فزایندهای دشوار میشد) با خود ببرند.
بدهی محوری بود که تصور پول را به هر شکلی مانند معنای مدرن آن ممکن ساخت، و بنابراین، چیزی را که ما دوست داریم بازار بنامیم نیز تولید کرد: عرصهای که در آن هر چیزی میتواند خرید و فروش شود، زیرا همه اشیاء (مانند بردگان) از روابط اجتماعی سابق خود جدا شدهاند و فقط در رابطه با پول وجود دارند.
حق پیروزی پادشاهان، مالیات و کنترل بدهی
اما در عین حال منطق بدهی به مثابه پیروزی همانطور که اشاره کردم میتواند به شکل دیگری نیز عمل کند. پادشاهان در طول تاریخ تمایل داشتند که نسبت به از کنترل خارج شدن کامل منطق بدهی، عمیقاً دودل باشند. این به این دلیل نیست که آنها با بازارها دشمنی دارند. برعکس، معمولاً آنها را تشویق میکنند، به این دلیل ساده که دولتها دریافت مالیات مستقیم از هر آنچه نیاز دارند از جمعیت تحت سلطه خود را نامناسب میدانند؛ تشویق بازارها و سپس خرید آنها بسیار آسانتر است.
بازارهای اولیه اغلب یا در نزدیکی کاخها یا در حاشیهی پستهای نظامی تشکیل میشدند. این در واقع به توضیح رفتار نسبتاً گیجکنندهی دربارهای سلطنتی کمک میکند: از آنجا که پادشاهان معمولاً معادن طلا و نقره را کنترل میکردند، دقیقاً چه فایدهای داشت که تکههایی از این جنس را با تصویر پادشاه، مُهر بزنند، آن را به مردم غیرنظامی داده و سپس از آنها بخواهند که آن را به عنوان مالیات دوباره به پادشاه برگردانند؟
این فقط در صورتی منطقی است که گرفتن مالیات واقعاً راهی برای مجبور کردن همه به خرید سکه باشد تا ظهور بازارها تسهیل شود، زیرا وجود بازارها راحت بود. با این حال، برای اهداف فعلی ما، سوال اساسی این است: این مالیاتها چگونه توجیه میشدند؟ چرا رعایا به پادشاهان بدهکار بودند، رعایا چه بدهیای را پرداخت میکردند؟
در اینجا دوباره به حق پیروزی برمیگردیم. اگر پادشاهان ادعا میکردند که با حق پیروزی، قدرت مرگ و زندگی رعایای خود را در دست دارند، آنگاه بدهیهای رعایا بینهایت بود؛ و همچنین، حداقل در آن زمینه، روابط آنها با یکدیگر، آنچه که به یکدیگر مدیون بودند، بیاهمیت بود. تنها چیزی که واقعاً وجود داشت، رابطهی آنها با پادشاه بود. این به نوبهی خود توضیح میدهد که چرا پادشاهان و امپراتوران همواره سعی میکردند قدرت اربابان بر بردگان و طلبکاران بر بدهکاران را تنظیم کنند.
حداقل، اگر قدرت داشتند همیشه اصرار میکردند که آن دسته از زندانیانی که جانشان نجات یافته، دیگر نمیتوانند توسط اربابانشان کشته شوند. در واقع، تنها حاکمان میتوانستند قدرت مطلق بر زندگی و مرگ رعایا داشته باشند. در نهایت همه به دولت بدهکار بودند؛ دولت تنها نهادی بود که حقیقتاً نامحدود بوده و میتوانست ادعاهای مطلق و کیهانی داشته باشد.
بدهی اجتماعی و منطق خشونتآمیز دولت و بازار
به این دلیل روی این موضوع تأکید میکنم که این منطق هنوز با ماست. وقتی از «جامعه» صحبت میکنیم، در واقع از مردمی صحبت میکنیم که توسط یک دولت-ملت واحد سازماندهی شدهاند. به هر حال، این مدل انتزاعی است. «جوامع» در واقع دولتها هستند، منطق دولتها منطق پیروزی است، منطق پیروزی در نهایت با منطق بردهداری یکسان است. درست است، این امر در دستان مدافعان دولت، به مفهوم یک «بدهی اجتماعی» خیرخواهانهتر تبدیل میشود.
اینجا داستان کوچکی روایت میشود، نوعی اسطوره. همه ما با دِین بیپایانی به جامعهای که ما را بزرگ کرده، پرورش داده، غذا داده و لباس پوشانده، به کسانی که مدتهاست مردهاند و زبان و سنتهای ما را ابداع کردهاند، به همه کسانی که وجود ما را ممکن ساختهاند، به دنیا میآییم. در دوران باستان ما فکر میکردیم که این را به خدایان مدیون هستیم (این دِین با قربانی بازپرداخت میشد، یا قربانی در واقع فقط پرداخت بهره بود - در نهایت، با مرگ بازپرداخت میشد).
بعدها این بدهی توسط دولت، که خود نهادی الهی بود، پذیرفته شد و مالیات جایگزین بدهی و خدمت سربازی جایگزین فداکاری در زندگی شد. پول صرفاً شکل ملموس این بدهی اجتماعی است، نحوه مدیریت آن. کینزیها این نوع منطق را دوست دارند. همچنین انواع مختلف سوسیالیستها، سوسیال دموکراتها، حتی فاشیستهای مخفی مانند آگوست کنت (تا آنجا که من میدانم، اولین کسی که عبارت «بدهی اجتماعی» را ابداع کرد). اما این منطق در عقل سلیم ما نیز جریان دارد: برای مثال، عبارت «پرداخت بدهی خود به جامعه» یا «احساس کردم چیزی به کشورم بدهکارم» یا «میخواستم چیزی را جبران کنم» را در نظر بگیرید.
همیشه، در چنین مواردی، حقوق و وظایف متقابل، تعهدات متقابل - نوع روابطی که افراد واقعاً آزاد میتوانند با یکدیگر برقرار کنند - تمایل دارند در مفهومی از «جامعه» گنجانده شوند که در آن همهی ما فقط به عنوان بدهکاران مطلق در برابر چهره (اکنون نامرئی) پادشاه، که نماینده بشریت است، برابر هستیم. بنابراین، آنچه من پیشنهاد میکنم این است که اگرچه ادعاهای بازار غیرشخصی و ادعاهای «جامعه» اغلب در کنار هم قرار میگیرند - و مطمئناً تمایل به رقابت با یکدیگر به انواع روشهای عملی داشتهاند - اما در نهایت هر دو بر اساس منطق خشونت بسیار مشابهی بنا شدهاند. این موضوع صرفاً ریشههای تاریخی هم ندارد که بتوان آن را بیاهمیت دانست و از آن چشمپوشی کرد: نه دولتها و نه بازارها نمیتوانند بدون تهدید مداوم زور وجود داشته باشند.
ممکن است کسی بپرسد، پس جایگزین چیست؟
به سوی تاریخ پول مجازی و تناوب بین پول اعتباری و فلزی
در اینجا میتوانم به نکته اصلیام برگردم: پول در ابتدا به این شکل سرد، فلزی و غیرشخصی ظاهر نشد. در ابتدا به شکل یک معیار، یک انتزاع، و همچنین به عنوان یک رابطه (بدهی و تعهد) بین انسانها ظاهر میشود. توجه به این نکته مهم است که از نظر تاریخی، پول، همیشه بیشترین ارتباط مستقیم را با خشونت داشته است. همانطور که یک مورخ گفته است، «شمش طلا لوازم جانبی جنگ است و نه تجارت صلحآمیز».
دلیلش ساده است. پول، کالایی است به ویژه اگر به شکل طلا و نقره باشد، بیش از همه با یک ویژگی خاص از پول اعتباری متمایز میشود: میتوان آن را دزدید. از آنجایی که یک شمش طلا یا نقره شیئی بدون شجرهنامه است، در طول تاریخ، شمش طلا همان نقشی را داشته که چمدان پر از اسکناسهای دلار یک قاچاقچی مواد مخدر امروزی، به عنوان شیئی بدون سابقه که تقریباً در هر جایی و بدون هیچ سؤالی در ازای سایر اشیاء قیمتی پذیرفته میشود. در نتیجه، میتوان ۵۰۰۰ سال اخیر تاریخ بشر را به عنوان تاریخ نوعی تناوب در نظر گرفت. به نظر میرسد سیستمهای اعتباری در دورههای صلح نسبی اجتماعی، در شبکههای اعتماد، چه توسط دولتها و چه در بیشتر دورهها توسط نهادهای فراملی ایجاد شده، ظهور میکنند و غالب میشوند، در حالی که فلزات گرانبها در دورههایی که با غارت گسترده مشخص میشوند، جایگزین آنها میشوند. سیستمهای وامدهی غارتگرانه قطعاً در هر دورهای وجود دارند، اما به نظر میرسد که بیشترین اثرات مخرب را در دورههایی داشتهاند که پول به راحتی به پول نقد تبدیل میشد.

بنابراین به عنوان نقطه شروعی برای هرگونه تلاشی برای تشخیص ریتمهای بزرگی که لحظه تاریخی فعلی را تعریف میکنند، اجازه دهید تجزیه و تحلیل زیر از تاریخ اوراسیا را بر اساس تناوب بین دورههای پول مجازی و پول فلزی پیشنهاد کنم:
۱. عصر اولین امپراتوریهای کشاورزی (۳۵۰۰-۸۰۰ قبل از میلاد). شکل غالب پول: پول اعتباری مجازی: بهترین اطلاعات ما در مورد ریشههای پول به بینالنهرین باستان برمیگردد، اما به نظر نمیرسد دلیل خاصی وجود داشته باشد که باور کنیم اوضاع در مصر فراعنه، چین عصر برنز یا دره سند کاملاً متفاوت بوده است.
۲. عصر محوری (۸۰۰ پیش از میلاد - ۶۰۰ میلادی). شکل غالب پول: سکه و شمش فلزی: این عصری بود که شاهد ظهور سکه و همچنین تولد همه ادیان بزرگ جهان در چین، هند و خاورمیانه بود.
۳. قرون وسطی (۶۰۰ میلادی - ۱۵۰۰ میلادی). بازگشت به پول اعتباری مجازی: اگر عصر محوری شاهد ظهور آرمانهای مکمل بازارهای کالا و ادیان جهانی بود، قرون وسطی دورهای بود که در آن این دو نهاد شروع به ادغام کردند. ادیان شروع به تسلط بر سیستمهای بازار کردند.
۴. عصر امپراتوریهای اروپایی (۱۵۰۰-۱۹۷۱). بازگشت فلزات گرانبها: با ظهور امپراتوریهای بزرگ اروپایی - ایبری، سپس شمال اقیانوس اطلس - جهان شاهد بازگشت به بردگی جمعی، غارت و جنگهای ویرانگر و در نتیجه بازگشت سریع شمشهای طلا و نقره به عنوان شکل اصلی پول رایج بود.
۵. عصر حاضر (۱۹۷۱ به بعد). امپراتوری بدهی: شاید بتوان گفت عصر حاضر از ۱۵ آگوست ۱۹۷۱ آغاز شده است، زمانی که ریچارد نیکسون، رئیس جمهور آمریکا، رسماً قابلیت تبدیل دلار به طلا را به حالت تعلیق درآورد و عملاً رژیمهای ارزی شناور فعلی را ایجاد کرد.
از نظر تاریخی، همان طور که دیدهایم، دوران پول مجازی و اعتباری همچنین شامل ایجاد نوعی نهاد فراگیر - پادشاهی مقدس بینالنهرین و قانون شریعت یا قانون شرع - بوده که نوعی کنترل بر پیامدهای اجتماعی بالقوه فاجعهبار بدهی اعمال میکند. تقریباً همواره، آنها شامل نهادهایی (که معمولاً کاملاً منطبق با دولت نیستند، معمولاً بزرگترند) برای محافظت از بدهکاران میشوند. اکنون این بار حرکت برعکس است: از دهه ۸۰ میلادی شاهد ایجاد اولین سیستم اداری مؤثر سیارهای بودهایم که از طریق صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، شرکتها و سایر مؤسسات مالی، عمدتاً برای محافظت از منافع طلبکاران، فعالیت میکند.
با این حال، این دستگاه خیلی سریع دچار بحران شد، ابتدا با توسعه بسیار سریع جنبشهای اجتماعی جهانی (جنبش دگرجهانیسازی)، که عملاً اقتدار اخلاقی نهادهایی مانند صندوق بینالمللی پول را از بین برد و بسیاری از آنها را در آستانه ورشکستگی قرار داد، و اکنون با بحران بانکی فعلی و فروپاشی اقتصادی جهانی. اگرچه عصر جدید پول مجازی تازه آغاز شده و پیامدهای بلندمدت آن هنوز کاملاً مشخص نیست، اما میتوانیم از همین حالا یک یا دو نکته را بگوییم. اول اینکه حرکت به سمت پول مجازی به خودی خود، لزوماً، یک اثر موذیانه سرمایهداری نیست.
در واقع، ممکن است دقیقاً برعکس این باشد. در بخش عمدهای از تاریخ بشر، سیستمهای پول مجازی طوری طراحی و تنظیم شدهاند که از همان ابتدا هیچ چیز مانند سرمایهداری نتواند ظهور کند - حداقل نه به شکلی که در شکل فعلی خود به نظر میرسد، و بیشتر جمعیت جهان در شرایطی قرار دارند که در بسیاری از دورههای دیگر تاریخ معادل بردهداری تلقی میشد. نکته دوم، تأکید بر نقش کاملاً حیاتی خشونت در تعریف همان اصطلاحاتی است که ما با آنها هم «جامعه» و هم «بازارها» را تصور میکنیم - در واقع، بسیاری از ابتداییترین ایدههای ما در مورد آزادی. جهانی که خشونت در آن کاملاً کمتر باشد، به سرعت شروع به توسعه نهادهای دیگر خواهد کرد.
در نهایت، تفکر در مورد بدهی خارج از چارچوبهای فکری دوگانهی دولت و بازار، احتمالات هیجانانگیزی را پیش روی ما قرار میدهد. برای مثال، میتوانیم بپرسیم: در جامعهای که در آن بنیان خشونت سرانجام از بین رفته باشد، مردان و زنان آزاد دقیقاً چه چیزی به یکدیگر بدهکارند؟ چه نوع قول و تعهدی باید به یکدیگر بدهند؟ بیایید امیدوار باشیم که روزی همه در موقعیتی قرار بگیرند که بتوانند چنین سوالاتی را بپرسند. در چنین مواقعی، هیچوقت نمیدانید چه اتفاقی میافتد.
۲۱۶۲۱۶






نظر شما