در ادامه سلسله مباحث چگونه یک اثر هنری را تجزیه و تحلیل کنیم؟، تاخیری به وجود آمد که پوزش میطلبم. پرداختن به نقاشیها مدرن و معاصر در کنار نقاشیهای کلاسیک، از اهداف این سلسله نوشتارهاست. در این متن اثری انتخاب شده که متعلق است به نقاش جوانی از جمهوری چک. کسی که کشورش همانند سایر کشورهای اروپای شرقی به واسطهی توسعه سیاسی شوروی سابق و اندیشههای مارکسیستی، از فضای خاص سیاسی حاکم بر آن کشورها متاثر بوده است.
نقاش
"دانیل پیتین" در 1977 در پراگ متولد شد. وی تحصیلاتش را در آکادمی هنرهای زیبای پراگ مابین سالهای 1944 تا 2001 به انجام رساند. در سال 2007 برنده جایزهی ماتونی به خاطر بهترین اثر نوین هنرمند در بینال پراگ شد.
او نقاش جوان و با استعدادی است که آثارش ملهم از زیبایی شناسی آثار سینمایی، تئاتر و عکاسی است. صحنههای مختلف فیلمهای سینمایی در انتخاب فرم و موضوع نقاشیهایش نقش مهمی دارند.
"فیلم برای من در حکم منبع عظیم خاطرات انسان قرن بیستم است. به وسیلهی فیلم میتوان لحظه را به دست آورد، آن را متوقف کرد و خاطرهی تجربیات پنهان و خفته را بیدار ساخت." (1)
زمان و حوادث گذشتهی زندگی پیتین، که در محیطی با تغییرات اساسی و تاثیرگذار بزرگ شد، با گذر از فیلترهای ذهنی خودآگاه و ناخودآگاه نقاش و احساسات پرشور جوانی او، بر بوم نقاشی نقش بسته است.
"مجموعه کار اخیر من بر نوعی کنکاش در گذشته متمرکز شده است. من سعی کردم تجربیات گمشده را دوباره بیرون بکشم... من در دورهی سلطه کمونیسم متولد شدم و در یک رژیم سرمایهداری رشد کردم. اما مدت کوتاهی است که دریافتهام من تنها قربانی این شرایط فراموششدگی نیستم." (2)
تحلیل اثر
داستان این نقاشی داستان دو مردی است که با لباسهایی رسمی در مکانی خلوت و بدون رهگذر در کنار دیوارهایی برافراشته، فرو رفته در اندیشه و سکون، هستند.
مردی در پیشزمینه و مقابل بیننده با نیمرخی جدی که دست چپش به کمر است را میتوان به عنوان سوژهی اصلی در نظر گرفت، زیرا نقاش جزییات بیشتری از او ترسیم کرده است. او به ظاهر فعال می نماید و در اندیشهی آنچه نمیدانیم. مرد دوم که در چند قدمی مرد اول و در پسزمینه قرار دارد، پشت به مخاطب است و او نیز فرو رفته در فکر.
فیگور و اندام استوار و جدی مرد مقابل و چهرهی سرد و یخ او با لباس کارآگاهان چند دهه پیش، ما را به زمان و مکانی ارجاع میدهد که اینان حاکمان اصلی خیابانها و محلات بودهاند. دست به کمر بودنش در عین آنکه ژستی است فعالانه؛ اما چهرهی سخت و غیرفعالش، نبود چیزی و یا کسی که برای او و همکارش اغناکننده باشد را، نشان میدهد.
سکوت و انجماد در فضا موج میزند. این سکون و سکوت به مدد دو چیز مهم در نقاشی به بیننده القا میشود: معماری شهری و رنگهای سرد و بیروحی که خالی از هرگونه هیجان و تحرک است.
دیوار اصلی، تنها با یک پنجره و آمیخته با قطعه رنگهایی سرد و تیره، احساسات نامطلوبی را ایجاد کرده است. معماری موجود در نقاشی، سد و حصاری است که هم دو شخصیت درون قاب (دو کارآگاه) را محصور و زندانی ساخته و هم امکان حضور و عبور سایرین را ناممکن میکند.
تضاد معماری رسمی در کنار معماری عمومی را اینگونه میتوان توصیف کرد: ساختمان اصلی و مورد نظر نقاش و کارآگاهان، همانی است که کارآگاه دوم در کنار آن ایستاده و اندام و سایهاش بر دیوار، همرنگ با رنگهای غالب دیوارهاست. دیوارهایی که تنها با چند خط و رنگآمیزی افقی؛ کهنگی و فرسودگی ساختمان را در برابر ساختمان پسزمینه و نردههای مقابل آن به خوبی متمایز میسازد. ساختمان پسزمینه بنایی است با خطوطی منظمتر و دارای رسمیتی بیشتر که گویی متعلق به محل کار این دو کارآگاه و یا مرکزی دولتی است. طرفه آنکه داخل پنجرهی آن برعکس ساختمان مقابل با رنگی تیره پوشیده شده است.
حضور مرموز این دو، چه چیزی را در ساحت عمومی در جستجوست که امکان عبور حتی پرندهای را متصور نمیسازد!
مرموز بودن کنش کارگاهان در عین تظاهر آنها به استیلای بر محیط، در رفتار کارآگاه پسزمینه نوعی یاس و نومیدی و به بندبست رسیدن را بیان میکند و در آن دیگری، سردرگمی و عدم تحرک فکری و ذهنی را به شکلی نامحسوس و ناملموس القا مینماید. کارآگاه پسزمینه همزاد همان کارآگاه مقابل تصویر است که فیگور واقعی او را متجلی ساخته است. به عبارتی این هر دو مرد یکی است. نمادی از عوامل رعب و ناامیدی، که قربانیان نخست آن خودشان هستند.
جالبتر آنکه سفتی و سنگوارگی این کارآگاه، با چشمانی پر شده از سیاهی، او را به عنوان پیکرهای فسیل شده و منفعل مثل اسطورههای ناکارآمد گذشته، کاملاً شکننده و از بین رفتنی کرده است.
سردی و محو شدگی کل تصویر، که در اغلب آثار این نقاش جوان دیده میشود، ذهن و احساس بیننده را در میان دو دنیای واقعی و رویایی به چالش میکشد. واقعیتی که هم برای نقاش و هم مخاطبین بومی او، اکنون به صورت خاطرهای رویاگونه و غیر قابل تحمل، باقی مانده است.
نقاش با مهارت و سبک منحصر به فرد خود که متاثر از سایر هنرهاست، اثری را خلق کرده که با کمترین سوژهها، پیچیدهترین مفاهیم را به شکلی غیرمستقیم، بازتولید کرده است. او با این اثر بر لبهی تیغی از سیاستزدگی محیط پیرامون و هنرآفرینی رمزگونهی خود، در حرکت است. و چه زیبا خود را از درغلتیدن در فضاهای روزمره میرهاند.
زیبایی اثر در آن است که سادگی و ایجاز آن، هر مخاطبی را به جستجو و پرسشی درونی وا میدارد تا رازهای خلقت آن را دریابد.
- (1) و (2): مقاله "شواهدی از خاطرات گمشده" - گردآوری و ترجمه مهدیه کُرد - نشریه حرفه هنرمند - شماره 29 - تابستان 88
نظر شما