ردای خونین جباران و پنج نگاه زیرچشمی به خشونت

«آنچه باعث صادقانه بودن گزارش زنی که مورد تعرض جنسی قرار گرفته است می‌شود نفس غیرقابل اطمینان بودن آن از حیث بیان واقعیت‌ها، در هم ریخته بودن آن و آشفتگی آن است؛ اگر قربانی می‌توانست از تجربه دردناک و تحقیرآمیزی که داشته گزارش روشنی به دست دهد، خود این کیفیت ما را درباره حقیقت داشتن آن به تردید می انداخت.»

به گزارش خبرآنلاین، چاپ سوم «خشونت» با زیر عنوان «پنج نگاه زیرچشمی» نوشته اسلاووی ژیژک با ترجمه علی رضا پاکنهاد از سوی نشر نی منتشر و روانه بازار شده است. این کتاب در  214 صفحه و با قیمت 7600 تومان منتشر شده است.

ناشر معتقد است که اسلاوُی ژیژک، فیلسوف، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی، چارچوب مسحورکننده تازه‌ای برای نگرش به نیروهای خشونت در جهان ما به‌دست می‌دهد. وی با دستمایه قرار دادن تاریخ، فلسفه، کتاب‌ها، فیلم‌ها، روان‌پزشکی لکان و لطیفه‌ها به بررسی شیوه‌های فهم و بدفهمی خشونت می‌پردازد.

ژیژک با استفاده از بینش فرهنگی بی‌مانند خود تبیین تازه‌ای از شورش‌های سال ۲۰۰۵ پاریس ارائه می‌کند؛ در سهل‌گیری نسبت به خشونت که براساس انسان‌دوستی انجام می‌شود تردید روا میدارد و به شکلی جسورانه به تأمل دربارهٔ تصویر قدرتمند و عزم جزم تروریست‌های روزگار حاضر می‌نشیند.به گفته ژیژک خشونت سه شکل دارد: کنشگرانه (جنایت، ارعاب)، کنش‌پذیرانه (نژادپرستی، نفرت‌پراکنی، تبعیض) و سیستمی (تأثیرات فاجعه‌بار نظام‌های اقتصادی و سیاسی)؛ و غالباً یکی از شکل‌های خشونت مانع از دیده شدن دیگر شکل‌های آن می‌شود و بدین ترتیب مسائل پیچیده‌ای پدید می‌آید. آیا پیدایش سرمایه‌داری و در واقع تمدن بیش از آن که جلوی خشونت را بگیرد سبب خشونت نمی‌شود؟ آیا مفهوم سادهٔ «همسایه» آبستن خشونت است؟ آیا ممکن است شکل مناسب اقدام بر ضد خشونت در زمانه ما صرفاً تعمق و اندیشیدن باشد؟ 
ژیژک از این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگری که به همین اندازه اندیشمندانه است آغاز می‌کند و در اثری که جایگاه او را به‌عنوان یکی از پردانش‌ترین و فتنه‌انگیزترین اندیشمندان دوران نو تحکیم خواهد کرد به بحث دربارهٔ خشونتِ سرشته شده در ذات جهانی‌شدن، سرمایه‌داری، بنیادگرایی، و زبان می‌پردازد.


در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«داستانی قدیمی درباره کارگری وجود دارد که گمان دزدی درباره او می‌رفت، هر روز عصر وقتی کارخانه را ترک می‌کرد چرخ‌دستی‌ای را که با خودش می‌برد به دقت می‌گشتند. نگهبانان نتوانستند چیزی پیدا کنند. چرخ‌دستی همیشه خالی بود. سرانجام کاشف به عمل آمد که کارگر یادشده خود چرخ‌دستی‌ها را می‌دزدیده است...

اگر تاملات ریز و درشتی که در ادامه درباره خشونت می‌خوانید یک مضمون وحدت‌بخش داشته باشد این است که درباره خشونت هم تناقض‌نمای مشابهی وجود دارد. در پیشانی اذهان ما اقدامات جنایت‌آمیز و تروریستی، ناآرامی‌های مدنی و ستیزهای بین‌المللی نشانه‌های آشکار خشونت هستند.

ولی باید بیاموزیم که یک گام عقب رویم و خودمان را از کشش هوش‌ربای این خشونت «کنشگرانه» آشکار- خشونتی که یک کنشگر آشکارا قابل تشخیص به اجرا می‌گذارد- رها سازیم. باید فراز و فرود پس‌زمینه‌یی که این گونه فوران‌های خشونت را پدید می‌آورد بشناسیم. با یک گام پس رفتن می‌توانیم خشونتی را تشخیص دهیم که قوام‌بخش همان تلاش‌هایی است که برای مبارزه با خشونت و ترویج تساهل به عمل می‌آوریم.

خشونت کنشگرانه صرفا نمایان‌ترین ضلع مثلثی است که اضلاع ناپیداترش دو نوع خشونت کنش‌پذیرانه است. نخست خشونت «نمادین» را داریم که در زبان و قالب‌های آن- همان که هایدگر «قرارگاه هستی ما» می‌خواند- تبلور یافته است.

همان گونه که جلوتر خواهیم دید این خشونت تنها در نمونه‌های آشکار- و بسیار بررسی شده- برانگیختگی و مناسبات سلطه اجتماعی که در قالب‌های گفتاری عادت شده‌مان بازتولید می‌شوند، در کار نیست بلکه شکل بنیادی‌تری از خشونت هم وجود دارد که باز هم به زبان در معنای دقیق کلمه یعنی به تحمیل جهان معینی از معانی توسط زبان بازمی‌گردد.

دوم خشونتی هم وجود دارد که آن را «سیستمی» می‌خوانیم؛ همان پیامدهای غالبا فاجعه‌باری که عملکرد بی‌تلاطم نظام‌های اقتصادی و سیاسی ما به بار می‌آورد.

گره کار اینجاست که نمی‌توان خشونت کنشگرانه و کنش‌پذیرانه را از نظرگاه واحدی دریافت؛ خشونت کنشگرانه به معنای دقیق کلمه در برابر پس‌زمینه سطح صفر عدم خشونت تجربه می‌شود. خشونت کنشگرانه را نوعی به هم خوردن وضعیت «بهنجار» و مسالمت‌آمیز امور می‌دانند. اما خشونت کنش‌پذیرانه ناپیداست زیرا قوام‌بخش همان معیار سطح صفری است که با نگاه به آن چیزی را دارای خشونت کنشگرانه می‌شناسیم.

بر این اساس، خشونت سیستمی چیزی شبیه «ماده سیاه» مشهور دانش فیزیک است؛ نقطه مقابل خشونت کاملا نمایان کنشگرانه. ممکن است خشونت سیستمی ناپیدا باشد ولی برای سردرآوردن از آنچه در غیر این صورت فوران‌های «نابخردانه» خشونت کنشگرانه به نظر خواهد رسید باید آن را در نظر بگیریم.

وقتی رسانه‌ها ما را با «بحران‌هایی بشری» که ظاهرا پیوسته در سراسر جهان پدیدار می‌شوند بمباران می‌کنند همواره باید به خاطر داشته باشیم که هر بحران خاصی تنها در نتیجه تقلایی پیچیده یکباره در کانون توجه رسانه‌ها قرار می‌گیرد.

علی‌القاعده در اینجا نقش ملاحظات واقعا بشردوستانه کم‌اهمیت‌تر از ملاحظات فرهنگی، ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی است.

برای نمونه، مطلب اصلی شماره 5 ژوئن 2006 مجله تایم این بود: «مرگبارترین جنگ جهان». این مطلب گزارش مستند و مشروحی از نحوه جان سپردن نزدیک به 4 میلیون انسان در جمهوری دموکراتیک کنگو بود که طی دهه گذشته در نتیجه خشونت سیاسی کشته شده بودند. پس از چاپ این مطلب هیچ خبری از جنجال‌های بشردوستانه معمول نشد و تنها چندتایی نامه از نویسندگان منتشر شد گویی نوعی سازو کار سانسور مانع از آن می‌شد که این اخبار تاثیر کامل خود را در فضای نمادین ما به جا گذارد.

اگر بدبین باشیم باید بگوییم مجله تایم در مبارزه برای مطرح ساختن شدیدترین نمونه رنج کشیدن انسان‌ها، قربانی درستی انتخاب نکرده بود. این مجله باید به فهرست مسائلی می‌چسبید که معمولا انتظارشان می‌رود: خانواده‌های قربانیان 11 سپتامبر و اینکه آنان چگونه با مساله از دست دادن عزیزان‌شان کنار آمده‌اند.

امروزه وضعیت کنگو عملا به قول کنراد به صورت نوعی «قلب تاریکی»‌ از نو مطرح است. هیچ کس جرات رویارویی با آن را ندارد. مرگ یک کودک فلسطینی ساکن کرانه غربی رود اردن و مسلما مرگ یک امریکایی هزاران بار ارزشمندتر از جان سپردن یکی از اهالی بی‌نام و نشان کنگومی شود.

آیا برای اثبات اینکه احساس فوریت بشردوستانه را ملاحظات سیاسی تعدیل و در واقع کاملا تعیین می‌کند نیازی به برهان بیشتری هست؟ و به راستی این ملاحظات چیست؟ برای پاسخ گفتن به این پرسش باید یک گام عقب رویم و از منظری متفاوت نگاهی به مساله بیندازیم.

وقتی رسانه‌های ایالات متحده مردم کشورهای دیگر را سرزنش می‌کردند که چرا با قربانیان حملات 11 سپتامبر به اندازه کافی همدردی نشان نداده‌اند انسان به وسوسه می‌افتاد که به آنان همان پاسخی را بدهد که روسپیر خطاب به کسانی گفت که از قربانی شدن بی‌گناهان در دوران وحشت انقلابی شکایت داشتند: «از تکان دادن ردای خونین جباران در برابر من دست بردارید وگرنه متقاعد خواهم شد که می‌خواهید کشور را به بند بکشید.»

برای زیرچشمی نگاه کردن به مساله خشونت دلایلی وجود دارد. فرض اساسی من این است که رودررویی مستقیم با خشونت ذاتا تحیرزاست: بیزاری شدید از اقدامات خشونت‌بار و همدردی با قربانیان، پیوسته همچون کششی دام‌گونه ما را از اندیشیدن بازمی‌دارد.

برای آنکه بتوانیم بی‌طرفانه به بسط نظری گونه‌شناسی خشونت بپردازیم باید بنا بر تعریف، چشم بر تاثیر آسیب‌زای آن ببندیم. ولی در یک معنا، تحلیل خونسردانه خشونت به نحوی بیزاری از خشونت را بازتولید و در آن مشارکت می‌کند. از این گذشته باید میان حقیقت (واقعیت‌مند) و حقیقت داشتن یا صادقانه بودن فرق بگذاریم.

آنچه باعث صادقانه بودن گزارش زنی که مورد تعرض جنسی قرار گرفته است (یا هر روایت دیگری از یک آسیب روحی) می‌شود نفس غیرقابل اطمینان بودن آن از حیث بیان واقعیت‌ها، در هم ریخته بودن آن و آشفتگی آن است. اگر قربانی می‌توانست از تجربه دردناک و تحقیرآمیزی که داشته است گزارش روشنی به دست دهد به نحوی که همه اطلاعات در آن با نظم منطقی آرایش یافته باشند، خود این کیفیت ما را درباره حقیقت داشتن آن به تردید می انداخت.

در اینجا، مشکل خود بخشی از راه حل است: نفس نارسایی‌هایی که از حیث بیان واقعیت‌ها در گزارش فرد آسیب دیده روحی درباره تجربه‌اش وجود دارد گواه حقیقت داشتن گزارش اوست زیرا این نارسایی‌ها نشانه آن است که محتوای گزارش، شیوه گزارش کردن آن را «مشوب و مخدوش» ساخته است. به یقین، همین گفته درباره غیرقابل اعتماد بودن گزارش‌های شفاهی بازماندگان هولوکاست هم صدق می‌کند.

شاهدی که بتواند از تجربیاتش در اردوگاه، روایت روشنی ارائه کند به واسطه همین روشن بودن روایتش خود را بی‌اعتبار می‌سازد. به این ترتیب به نظر می‌رسد یگانه رویکرد مناسب به موضوعی که در دست بررسی داریم رویکردی باشد که اجازه دهد به خاطر احترام گذاشتن به قربانیان خشونت فاصله‌مان را با انواع خشونت حفظ کنیم.»

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 318868

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 4 =