۰ نفر
۱۵ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۶:۴۸

حمیدرضا ابک

 

دیدن شاهکار آقای جهانگیرخان کوثری، اعصاب این مغز چهار شب نخوابیده را چنان شقیقهپیچ کرده که ترجیح میدهم یک امشب را به مدیران سینمایی استراحت بدهم

بگذارید همین اول کار موضعم را روشن کنم. تعیین تکلیف خوببودن یا بدبودن، زیبابودن یا زشتبودن «میزاک» بماند برا حسین معززینیا، قادری و حسنینسب. «تارگت» این یادداشت فقط جهانگیرخان کوثری است که در نشست افتتاحیه، تندتند از حقیقت و پاکی و بیآلایشی میگوید و در بولتن جشنواره از «هستی مقدس» مینویسد و بعد میگوید: «از این فیلم حمایت کردم، چون شریف است و مبتذل نیست».

آقای کوثری تهیهکننده خوبی است. فوتبالیست خوبی هم بود. انصافاً مفسر ورزشی خوبی هم بود. همه اینها را دربارهاش شنیدهام. اتفاقاً اصلاً نمیخواهم بگویم مگر فوتبال چه ایرادی دارد که آدم باید برود سراغ سینما؛ بههیچوجه. اما وقتی بحث حقیقت و شرافت و هستی پیش میآید رگگردنی میشوم. لیالستانی را خیلیها همانطور که هست دوستش دارند. کاری هم ندارند استدلال مشهورش مبنی بر اینکه دایناسورها از انسانها شریفترند چه مغلطه هولناکی را در خود نهفته دارد

اما آقای کوثری! ابتذال چیست؟ فیلمهای ایرج قادری؟ آبگوشتخوردن فردین؟ اینکه دخترها و پسرها عاشق هم شوند و آخرسر ازدواج کنند؟ اینکه مردم مثل بچه آدم زندگی کنند و بچههایشان را سروقت به دنیا بیاورند و بهخاطر یک سزارین ساده، دست به دامان فرشتگان افلاک هفتگانه و طبقات سبعمحیالدین عربی نشوند؟ گرفته‌‌اید ما را؟ روی پیشانی ما نوشته مشنگ؟ آنوقت حقیقت چیست؟ اینکه دیوانگی از جنس جنون است و به حقیقت نزدیکتر و آدمیزاد هرچه خلتر و کجتر، به خداوند نزدیکتر؟ میشل فوکو را گذاشتهاید سر کار؟ میخواهید از فردا فرمان خلقت را بدهیم دست شما تا چند میلیون زن خنگ و مرد لوچ و آفتابهدزد بیحیثیت بسازید و وسطش چهار - پنج تا پهلوان و یک پیر مراد شوریدهسر دربیاورید که خلایق را نصحیت کنند؟ آنوقت این میشود حقیقت؟ آقای کوثری، به خدا قصد بیاحترامی ندارم. فقط عصبانیام و نهانروشی بلد نیستم

جناب کوثری! هیچ ابتذالی بالاتر از دمدستی کردن حقیقت نیست. والله شرافت عادی زندگیکردن و درستوحسابی مردن هیچ کمتر از مالیخولیاییبودن و بارداربودن و بادبادک هواکردن نیست. اعتراضی به تهیهکنندگی شما ندارم. اصلاً  هم برایم مهم نیست چگونه فارابی و پاسارگاد را راضی کردهاید که به این فیلم پول بدهند. اگر آن جمله را نمیگفتید، شاید اینچیزها را نمینوشتم. اما بد بنیادی میگذارید با این حرفتان. حتی اگر پیرو نظریه «سادگی حقیقت» باشم و آموزههای اخلاقیمان را در مسواکزدن و گازنگرفتن گوش پدر و مادر خلاصه کنیم، پیچیدگی ظاهر حرف شما میتواند کلاه سرمان بگذارد. البته دیگران هم کم از شما نگذاشتهاند در این سالها. هرکه به رستگاری منگلها اعتقاد ندارد چیزی از حقیقت نمیفهمد. هرکه نسبت رنگ سرخ باتعالی انسانی را درنیابد. سادهانگار است. بسیار شنیدهایم از اینحرفها

متولیان هم بدشان نمیآید. پول میدهند که کارگردانان و تهیهکنندهها کاری به کار هزار بدبختی زندگی عادی نداشته باشند و عار داشته باشند از اینکه در فیلمشان کسی از صف و ترافیک و بنزین و طلاق بنالد و بروند لای دست ابوسعید ابوالخیر و جنید بغدادی و در پس هر مویی پیچشی ببینند و نماد بسازند و نماد بسازند و نماد بسازند و حال خلایق را به هم بزنند از اینهمه حقیقت قلابی دوزاری که فقط پاسارگاد و فارابی بابتش پول میدهد و مردم را تحقیر کنند و نصیحت بلغور کنند و به واژهها خیانت کنند و دور از جان شما، راهنمای حقیقت بزنند و به جاده شارلاتانی بپیچند.

آقای صفار هرندی، وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی، چند هفته پیش فغانتان برآمده بود از رواج عرفانهای قلابی شرقی و دستور داده بودید جلوی ترویج کتابهایشان را بگیرند. کجاییدپس برادر؟ شاهحسینی و اربابی هم که در سالن بودند، چیزی به شما نگفتند؟

آقای کوثری! فیلم که داشت شروع میشد، باران، که رواست چهرهاش را نماد معصومیت بنامیم، بیرون سینما فلسطین ورجهوورجه کرد و میگفت باید برویم نشست و چهها که خواهند گفت امیر قادریها. کاش میگذاشتید باران قابلمهای را که نشان حاملگی‌‌اش بود دربیاورد و جستوخیز کند در آن سرسبزی خرم شمال و فریاد بزند و به همهچیز و همهکس بخندد. به خدا فیلمتان هم بهتر میشد، اعصاب من بدبخت را هم آسفالت نمیکردید

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 3259

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 11 =