اسدالله بادامچیان، نایب رییس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی در گفتوگویی تلویزیونی در برنامه دست خط با بیان این که آیت الله هاشمی رفسنجانی برای ما چریک همه جانبه بود گفت: آقای رفسنجانی جداً معتقد بود باید تحول جدی داشته باشیم. معتقد بود این تحول حتماً باید در محور آقای خامنهای انجام شود. آقای رفسنجانی به من گفت ما وظیفه داریم برای انقلاب کار کنیم قبلا قرار بود زیر شکنجهها کشته شویم و حالا ماندهایم و چه اشکالی دارد له شویم؟
بخش هایی از این گفت وگو را در ادامه می خوانید؛
با رفاقت دیرینهای که با آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتید شروع کنیم. با خبر ناگهانی درگذشت ایشان. خبر که به شما رسید فکر این اتفاق را میکردید؟ خبر چگونه به شما رسید.
در احادیث است که دوستی پانزده ساله قوم و خویشی میآورد. حالا دوستی ۵۵ ساله طبعا چیز سادهای نیست. حتی در انسان عظیمی همانند مقام معظم رهبری که در پیام تسلیت فرمودند خیلی سخت و دشوار است، بیش از ۵۹ سال همراه بودن!
نقطه آشنایی شما کجا بود؟
از گروه تحقیقات شهید بهشتی؛ که من در نوجوانی ایشان با آقای بهشتی در کارگروه تحقیقاتی برای حکومت اسلامی کار میکردم که بحمدالله عناوین و سرفصلها را تحت عنوان حکومت اسلامی از دیدگاه شهید بهشتی چاپ کردم. از آنجا آشنایی ما با آقای هاشمی شروع شد. تقریبا سال ۳۹ و ۴۰ بود. در آنجا ایشان طلبه جوانی بود و تازه به قم آمده بود و بسیار با استعداد، فعال، جدی و خوشفکر و مبتکر بود. به تدریج آشنایی ما با هم عمیق شد و وقتی به امام (ره) پیوستیم، طلبههایی که در اطراف امام بودند یکی از برجستهترین و فعالترینها آقای هاشمی بود. تقریبا با آیت الله مهدوی و سایرین در تهران شهید محلاتی و شهید مفتح یک مجموعه شد که بعد دو بخشش به نام جامعه مدرسین جامعه مدرسین و جامعیت روحانیت مبارز نام گرفت و یک بخش هم موتلفه اسلامی.
با آقای هاشمی زندان هم بودید؟
بله. زندگی مخفی و کارهای مخفی و سری با هم. وقتی در اردیبهشت سال ۴۱ امام دستور تشکیل موتلفه اسلامی را دادند، آقای هاشمی جزو بخش روحانیت ما بودند.
روحانیت موتلفه؟
بله. یعنی شورای روحانیت ما با نظر مبارک امام، مرحوم آیات مطهری و بهشتی بودند و مرحوم آیت الله انواری و مرحوم آشیخ مولایی و آقای علی گلزاده غفوری بودند که بعد او نیامد. اینها شورای روحانیت شدند. منتها در کنار این شورای روحانیت اگرچه رسما عضو شورا نبودند، شهید باهنر و شهید محلاتی و جناب آقای هاشمی عناصر موثر بودند. آقای هاشمی کسی بود که برای ما چریک همهجانبه بود یعنی هم کار تبلیغاتی داشت هم کار خدماتی داشت، هم کار پشتیبانی، مالی و غیرمالی برای زندانیان و کمک و غیره داشت، بعد که پا به صحنه جهاد مسلحانه گذاشتیم آقای هاشمی جزو عناصر اصلی بودند.
مهمترین ویژگی آقای هاشمی در مبارزه چه بود؟
خیلی ویژگی داشتند و ولایتپذیری و در خط امام کار کردن. آقای هاشمی فرد عاطفی بودند. به امام عشق ویژه داشت. به مقام معظم رهبری هم عشق ویژه داشت. سیاستمدار برجسته جهان است. در دهه معاصر یکی از سیاستمداران برجسته جهان است و هنوز ابعاد سیاسی ایشان باز نشده است.مثلاً ایشان جداً معتقد بود باید تحول جدی داشته باشیم. معتقد بود این تحول حتماً باید در محور آقای خامنهای انجام شود. یک بحث جدی با هم داشتیم.
منظور از تحول چیست؟
ما الان کشور مقتدر داریم. در صحنه بینالمللی، داخلی و در منطقه حرف اول را میزنیم. در سوریه و در جاها یکدیگر و در یمن که یک سال و نیم است بدترین جنایتها را سعودیها به عرب میکنند. مثلاً در جنگ با صدام، میگفت اینها عجم هستند. مجوس هستند. یمن که مسلمان است و این گونه وحشیگری نشانه شکست آنها است.با این اقتدار بیرون، ما در درون دچار مشکلاتی هستیم. مشکلات داریم و این کشوری که این گونه امنیت و نیروی ماهر و تحصیلکرده نزدیک به ۸-۷ میلیون دارد، ۴ میلیون جوان دانشجو دارد، با این مسئله ما گرفتار این مشکلات باشیم؟
منظور آقای هاشمی تحول ساختاری بود؟
خیر. تحول همه جانبه است. آقا هم همین را میخواهند.
درست است که میگویند آقای هاشمی دوران مبارزه با آقای هاشمی دوران بعد از مبارزه فرق کرد؟
همه فرق میکنند. دوران انقلاب ویژگیهای خاص خود را دارد. وقتی انقلاب بود این حرفها وجود نداشت. وقتی به حکومت رسیدند طبعاً چند گروه پیدا میکنیم. یک گروه صادقانه و مخلصانه روشهای خود را حق میدانند همانند آقای هاشمی که این شیوه را حق میداند. معادل آن یک کسانی هستند که این شیوه را حق نمیدانند و مغایر این را حق میدانند اما هر دو اهل حق هستند و میخواهند به حق عمل کنند. یک عده قدرتطلب هستند. این روحیات با هم فرق دارد. برخی این تیپی هستند. برخی زدوبندی هستند. برخی سهمخواه هستند. همه اینها را در این سالها شما جوانان دیدید. میگوید سهم من چقدر؟ میخواهد انتخابات شورای شهر تهران یا شهر دیگر را داشته باشد. مثلاً میگوید یک نفر از تیپ شما نیست، نمیشود. او میگوید نمیشود!
آقای هاشمی در کدام یک از دستهها میگنجید؟
در افکار حق خود میایستاد. به انقلاب عشق داشت. معتقد بود این شیوه پیش میبرد.
مثلاً؟
بادامچیان: مثلاً رئیسجمهور شدن ایشان؛ وقتی بعد از آقا دنبال رئیسجمهور گشتیم خیلیها این نظر را داشتند که آقای هاشمی رئیسجمهور شود. من مخالف بودم. نزد آقای هاشمی رفتم و گفتم بعد از جنگ و بازسازی بعد از آن خیلی سخت است. مشکلات زیاد است، خرابیها فراوان است، میلیاردها ارز میطلبد و پول می خواهد. بسیج مردم میخواهد. اختلاف سلیقهها وجود دارد. انتظارات مردم همانند خانواده شهدا و مجروحین و جانبازان جنگ وجود دارد. آقای هاشمی شما در جنگ خیلی خدمت کردید و شخصیت موثری هم هستید و اگر الان رئیسجمهور شوید چهره شما خواهد شکست. وقتی خصوصی صحبت کردیم قبول کردند. گفتند درست است و حق با تو است. باید یک فردی را پیدا کنیم و شما کمک کنید. سه روز بعد که خدمت ایشان رفتیم تا نتیجه بگیریم گفتند همه اینها را بررسی کردیم و حق با شما است. من هم اگر بخواهم رئیسجمهور بشوم میشکنم، قبول! اما در موقعیتی هستیم که باید همه نیروهای خود را جمع کنیم و یک بازسازی بعد از جنگ و سازندگی قوی انجام دهیم. غربیها هم تصور کنند من با آنها همراه هستم. می گفتند اینها گمان میکنند من با اینها مداراگر هستم. این نیروهای گوناگون هم همه با من همراهی میکنند، ما باید همه نیروها را جمع کنیم و این فرصت محدودی است و بعد متوجه خواهند شد میسازیم و نمیگذارند. این ذهن را ببینید! من گفتم شخصیت شما آسیب میبیند. با حالتی به من نگاه کرد و گفت آقای بادامچیان من و شما چه زمانی خواستیم سلامالله علیه بمانیم؟ ما وظیفه داریم برای انقلاب کار داریم قبلا قرار بود زیر شکنجهها کشته شویم و حالا ماندهایم و چه اشکالی دارد له شویم؟ این روحیه و ویژگیهی خاص آقای هاشمی بود.
از دوران زندان خاطره خاصی دارید؟
فراوان دارم. من ده ماه با آقای هاشمی و آقای مهدوی و آقای طالقانی و همه اینها در زندان اوین یک دوره زیبا و خاطرهانگیز در طی عمرم دارم. من حاضر بودم در سال چند بار شکنجه دهند ولی با این آقایان با هم باشیم. میگفتیم و میخندیدیم و درس میخواندیم و کار میکردیم.آقای هاشمی هم محور نشاط بود. غیر از مسئله مبارزه و درس و تفسیر و سیاستمداری ...نقل فتوا را که منافقین را درهم شکاند و نیروهای خالص و متعهد را از نیروهای التقاطی پالایش کرد با نظر جمع آقایان انجام دادیم. یکی از موثرین هم آقای هاشمی بود.
فکر میکنید نابترین تصمیم سیاسی آیتالله هاشمی رفسنجانی در دوران حیات سیاسی ایشان چه بود؟
نمیدانم، خیلی تصمیمات گرفته است ولی به نظر من نابترین مکفارلین است.
نمیگوئید؟
خیر.
چرا؟
دلم نمیخواهد. مگر قرار است بگوئیم؟ یک بار به دل خود عمل کنیم. الان وظیفه نیست.
فکر میکنید در مقابلش کجا آقای هاشمی میتوانست بهتر عمل کند یا اشتباه راهبردی کرد؟
خیلی جاها. اذکروا موتاکم باالخیر، هیچ انسان سیاسی نیست که ولو زیرک باشد دچار اشتباه نشود.
مثلا این اشتباهات را اگر به نظرتان میرسید به ایشان میگفتید؟
بله، با ایشان بحثهای بسیار جدی داشتیم. نامه نوشتیم و بحث کردیم از موتلفه. این خاطره را هم بگویم. ما در انتخابات مجلس پنجم ۵ نفر از دوستانی که جمع آنها را واجد شرایط لازم برای نامزد کردن از سوی گروه ما نمیدانستند، قبلا هم در مجالس قبلی بودند را در فهرست قرار ندادیم. آقای هاشمی به شدت بحث کردند که اینها باید باشند و اگر نباشند می روند انشعاب میکنند و گروه راه میاندازند. من و آقای عسگر اولادی گفتیم که از آقا میپرسیم. یک جا خط محوری ما است و آن هم آقا است. ولی امر هستند چه امام و چه مقام معظم رهبری! خدمت آقا رفتیم و ایشان گفتند دخالت در این بحثها ندارم اما یکی از آسیبهایی که حزب جمهوری اسلامی دید این بود که کارهایی برخی انجام دادند و به نام حزب تمام شد. معلوم شد که آقا نظر مساعد ندارند. ما هم نظر قطعی داشتیم که اینها نمیشود باشند. تکلیف شرعی مان... بعد کارگزاران راه افتاد. پس هر کسی در مسائل سیاسی خود نگاههای خاص خود را دارد.
تقریبا بعد از دو ساعت از خبر درگذشت آقای هاشمی که آقا پیام دادند. زمانی که پیام را خواندیم خیلی دقت نداشتیم و وقتی دوباره خواندیم دیدیم عجب پیام پرمغزی است.
بله. این گونه است. ولی فقیه مطلبی را میخواهد بگوید چون هم عادل است و هم متقی است و مدیر و هم مدبر است، سختی این را بر آقا مییابم. تعریف زیبایی که آقا از این حالتش کرده است از ابعاد مختلف اگر آدم کارکند، ارزشی، عقیدتی، موازین، از نظر روحی و از نظر عمق جان خیلی زیبا است.
فکر میکنید فضای سیاسی کشور بعد از درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی تغییر خاصی کند؟
همیشه انسانهای موثر در معادلات سیاسی تاثیرگذار هستند مخصوصاً زمانی که بدون زمینهسازی است و یکباره غافلگیر میکند. مسلما در معادلات سیاسی تاثیر خاص خود را خواهد داشت.
به عنوان کسی که از نسل اول انقلاب هستید ان شاالله همه سالم باشند اما این از طبیعت روزگار است آیا ما کادرسازی لازم را انجام دادیم؟
این نگاه و این سوال را خیلیها دارند. یک جواب عمیق انقلابی بدهم. اگر انقلاب ما انقلاب یک گروه و یک حزب و یک مجموعه بود همین میشود که شما میگوئید. انقلاب ما انقلاب مردم سالاری است. از درون مردم است. انقلاب عبدالناصر نیست. او انقلاب کرد ولی با افسران آزاد انقلاب کرد. روزی که از دنیا رفت همه چیز از بین رفت.ولیکن در انقلاب اسلامی ایران در یک شب ۷۳ تن بر زمین ریخته شدند. طوری شد؟ مستحکم شد. چرا؟ صبح مردم در خیابانها گفتند امریکا در چه فکریه، ایران پر از بهشتیه!اگر نظام خود را مردمسالارانه انجام دادیم و اگر نظام مردمسالاری را نگه داشتیم، از درون مردم برمیخیزد و الان معتقد هستم که همانطور که رهبری میفرمایند در درون جامعه ما جوانهای قوی و مسلط و پاک و مخلص و خداخواه فراوان داریم. بنابراین من هیچ نگرانی از آینده انقلاب از نظر ملت ندارم.
همسرتان دختر خانوم شهید امانی هستند.
خیر. ایشان دختر مرحوم حاج سعید امانی هستند که معتمد امام و رهبری بود و از اولیاالله و مشهور است. دبیر کل جامعه انجمنهای اسلامی اصناف و بازار بود. ایشان برادرزاده آقای امانی هستند. برادرزاده شهید صادق امانی هستند. البته من هم خواهرزاده شهید صادق امانی هستم. ایشان با پسرعمه خود ازدواج کرده است و من هم با دختردایی خود ازدواج کردم.
مهریه چه میزان بود؟
۱۴ هزار تومان بود.
خطبه را چه کسی خواندند؟
شهید محلاتی و مرحوم آیتالله مهدوی کنی خواندند.
ازدواج کردید و در دوران مبارزه به زندان رفتید. سر زندگی آن چنان نبودید.
مگر در مبارزه نمیتوان زندگی کرد؟ من خیلی با همسر خود صمیمی و شاد بودیم و زندگی زیبا داشتیم. الان هم جفتمان یکی هستیم و دو نفر نیستیم. این روشن است منتها یک چیز به نسل جوان بگویم که تنبلی هیچ فایدهای ندارد. اصل توفیق از خداوند است که انسان فکر نکند خود کارهای است. بداند میتواند از خداوند توفیق بطلبد و کار کند. شرط هم همان شرط آقای بهشتی یعنی نظم است.
نخستین فرزند شما چه زمانی به دنیا آمد؟
سال ۱۳۵۰ دنیا آمدند. ۱۳۵۳ هم زندان کمیته مشترک رفتیم.
چه را دیدید و به زندان رفتید.
سه ساله بود و در بغل من خوابیده بود. ساعت ۱۲ شب که من را گرفتند بچه خواب بود. از سر خیابان ری، سه راه امین حضور، تا ۴ صبح شکنجه دادند.
چند فرزند دارید؟
۵ دختر و ۵ داماد و یک پسر دارم که ۱۵ ساله است. به رانت و این مسائل نرسیده است.
با حاج خانم چه تفریح دونفرهای دارید؟
از اینجا به کوشک برویم و برگردیم حرفی نیست. اما ما مجموعاً جدا نیستیم که از این کارها کنیم. زندگی ما در شادی میگذرد.
تا کنون دعوا هم نکردید؟
مگر میشود ۴۰ و خردهای سال زندگی دو بداخلاقی به هم نداشته باشیم؟ بیاحترامی و بیادبی به اینها نداریم.
چطور از دل ایشان درآوردید؟
معمولاً من دعوا نمیکنم. اگر مشکلی پیش آید با شوخی برخورد میکنم. به نسل دختر و پسر جوان میگویم که آدم با زن خود دعوا میکند پیامبر میفرمایند زن ریحانه است. خانم من زندگی من را اداره میکند. پا به سن هم گذاشته و خیلی هم راضی هستیم و صبح هم به ما گزارش میدهد که این جنسها گران شده است و چرا این گونه است و یک دلسوزی برای همه میکند و بدتر از همه پول میگیرد. من میگویم آن دو را هر چه میخواهید بگوئید اما پول را نگیرید.
قبول دارید رغبت مردم قدری به حزب شما کمرنگتر شده است؟ در حاشیه چهلم آقای عسگر اولادی از شما پرسیدند چرا گرانی است و شما گفتید ما میگوییم به این رای دهید به آن رای میدهند و میگوییم به آن رای دهید به این رای میدهند. این نشان از کم شدن رغبت مردم نیست؟
این غیر از آن مسئله است. این که مردم به ما توجه دارند مشخص است که روزبهروز حزب ما گستردهتر و موقعیتدار و قویتر شده است. به اضافه بر این همه در کشور میدانند در مجموعه ما یک نفر رانتخوار پیدا نمیشود. زندگی یکی از ماها خلاف اخلاقی نیست.
در اینها شکی نیست. تاثیرگذاری منظورم است.
من هم همین را عرض میکنم. وقتی یک کشور میبیند مجموعهای ۵۳ سال کار میکند. نه زیر شکنجهها سست شده و نه لو داده است و نه خودنمایی کرده و ده بار خواستند خاطرات من را چاپ کنند من چاپ نکردم. آقای عسگر اولادی و بقیه هم همینطور هستند. وقتی میبیند ما پاک و سالم و سلامت کار میکنیم و برای خود کار نمیکنیم. در سن بنده، آقای هاشمی، مرحوم آقای عسگر اولادی، حاج سعید امانی و باید در گوشهای بنشینیم و کتاب بنویسیم و خاطره بنویسیم. وسط صحنه هستیم.
اتفاقاً آمار ما خیلی روشن است و روزبهروز موقعیت موتلفه گستردهتر شده است. کدام تشکیلات در ایران همانند موتلفه...
به لحاظ تشکیلاتی قبول داریم ولی به لحاظ تاثیرگذاری قبول کنید تاثیرگذاری قبل را ندارید.
این دست ما نیست و ما دستهجمعی با هم کار میکنیم. اگر موتلفه خود تک بیاید یک حرفی است اما وقتی جبهه ما جمع میشود یعنی جبهه اصولگرایان، بعد نامزد معرفی میکنیم، می شود شورای ائتلاف ۲۲ نفره. در تهران آن شب که فهرست ۲۹ نفره را آوردند، ما مثبت حرف میزنیم، ۱۹ بند نوشتم و بعد که خواندم که اگر بخواهیم رای بیاوریم باید این مطالب باشد و در پایان گفتم این نکته ای که رعایت نکردید یک نفر رای نخواهید آورد. کسی در کنار من نشسته بود و گفت فلانی و فلانی هم رای نمیآورند؟ گفتم رای نمیآورند. ۷ اسفند که هیچ کسی رای نیاورد آن را کپی کردم و ۱۹ بند را به آنها دادم.
این برآورد جامعه است. جامعه گاهی اوقات رجحان میدهد. انتخابات ما طرد نیست. برخی گمان میکنند کسی رای نیاورد مثلاً طرد شد. دو طرفی که وارد صحنه میشوند یکی باید رای نیاورد.
آقای عسگر اولادی اواخر از موتلفه بیرون آمدند؟
خیر. ایشان وظیفهای احساس کرد که باید آقایانی که در فتنه فریب خوردند راه را برای آنها باز کند تا بازگردند.
تا آخر هم به این اعتقاد داشتند؟
آنهایی که قبول نکردند، نه دیگر. ایشان در شورای مرکزی موتلفه آمدند و صدایشان ضبط است و مطالب را در صورتجلسه نوشتیم. گفتند من آفتاب لب بوم هستم و وظیفه شرعی را احساس میکنم. من نباید به فکر خود باشم. ممکن است این با سیاستهای موتلفه همخوانی نداشته باشد. اگر صلاح میدانید این وظیفه را باید انجام دهم چون ما معتقد هستیم هر کسی باید به وظیفه شرعی خود عمل کند، این تکلیف که بر دوش من هست و اگر موافق باشید ۶ ماه مرخصی میگیرم و تکلیف خود را انجام میدهم. همه به اتفاق رای دادیم که نخیر، حتماً باشید و این تکلیف را انجام دهید. ما از خدا میخواهیم شما تکلیف خود را انجام دهید.
بعد که این کار را کردند میدان را باز کردند و برخی از آن ها گمان کردند آقای عسگر اولادی از آن .... من میخواهم بگویم شما سران فتنه نیستید. شما فتنه خورده و مفتون هستید و بعد هم بیایید از ولی امر عذرخواهی کنید. بعد اینها به نصیحت انسان خداخواه مخلصی همانند عسگر اولادی گوش ندادند دلیلی نداشت آقای عسگر اولادی... هیچگاه نه موتلفه نسبت به تکلیف آقای اولادی حرفی داشت و نه ..
شما هم با نظر آقای اولادی در این مقطع موافق بودید؟
با هم مشورت داشتیم.
یعنی موافق بودید؟
با این شیوه بله. به همین حالت که حزب این کار را نکند، شخص عسگر اولادی کار کند. معمولاً ایشان محبت داشت و سری و محرمانه با هم در این کارها صحبت و مشورت میکردیم.
یک چیز برای من جالب بود که آقای بادامچیان بعد از انقلاب به غیر از نمایندگی مجلس به سوی سمت اجرایی اصلاً نرفته است. به غیر از معاون سیاسی رئیس قوه قضائیه و مشاور که بودید.
یک ذره این یک ذره آن میشود. مگر من چقدر عمر دارم. رئیس کمیسیون احزاب اجرایی است. نماینده قوه قضائیه در شورای امنیت کشور، نماینده قوه قضائیه در مسائل ساماندهی پول و لباس و اینها، نماینده مجلس در اندوخته اسکناس و موزههای جواهرات ملی و معاون سیاسی قوه قضائیه، خود موتلفه، رئیس فراکسیونهای موتلفه و حزب درمجلس. ما بیکار نبودیم.
در سطح کابینه و وزارت منظورم است.
خیر. من معتقد بودم باید در حزب بمانیم و حزب را بسازیم. خیلی پیشنهاد شد.
جداً به شما پیشنهاد شد؟
بله.
برای کجاها پیشنهاد شد؟
همه جا
کجا مثلا؟
وزارت ارشاد.
چه زمانی بود؟
حالا آن بماند.
در زمان آقای هاشمی بود؟
خیر. از گروههای دیگر قبل و بعد پیشنهاد شد. مرحوم آقای پرورش به رهبری گفت که آقای بادامچیان را به ما بدهید ما در آموزش و پرورش قائم مقام وزیر شود. آقا فرمودند و من هم گفتم اگر نظر شما باشد انجام وظیفه است و سرباز هستم و هر جا تکلیف بنده باشم عمل میکنم. اما نظر من را پرسیدند و من هم گفتم من در حزب باشم هزاران آموزش و پرروشی میسازم. در آموزش و پرورش بروم فقط یک آموزش و پرورش را سامان میدهم والا حق هم با آقای پرورش است که ایشان میگویند من آنجا بروم خیلی از مشکلات حل خواهد شد.
بنابراین از این نوع کارها زیاد به من پیشنهاد شد. من هیچ کاری را جز با تکلیف شرعی نپذیرفتم. همین معاونت سیاسی ریاست قوه قضائیه ....
همین قصه این چه بود؟ زمان آقای یزدی بود؟
بله، آقای یزدی وقتی به قوه قضائیه آمدند و از شورای عالی قضائیی درآمد و به ریاست قوه رسید و تشکیلات جدید و بازنگری قانون اساسی... من را خواستند و گفتند برای معاونت سیاسی قوه بهتر از شما پیدا نکردیم و شما بیایید کمک کنید. گفتم مستحضر هستید که هیچ شغلی را در نظام جمهوری اسلامی بدون تکلیف شرعی نپذیرفتم. علت این است که اگر من خودم خواهان شغلی باشم هر معضلی در آن پیش آید در سراسر کشور باید جوابگوی خداوند باشم.
اما این که تکلیف شرعی باشد سعی میکنم آن چه تکلیف است انجام دهم. خداوند هم بگوید خواهم گفت لا یکلف الله نفسا الا وسعها. شما تکلیف شرعی کنید من قبول میکنم و هر کسی هم نمیتواند به من تکلیف شرعی کند. خیلیها به من تکلیف گفتند و من قبول نکردم چون نمیتوانستم با آنها کار کنم.
مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی در مجلس سوم که رای نیاوردم خیلی اصرار داشتند که آنجا بروم و من نمیتوانستم با مشی ایشان... خیلی با هم صمیمی بودیم اما با او نمیتوانستم کار کنم. لذا نپذیرفتم. گفتند من تکلیف شرعی نمیکنم و رفتم. معاون سیاسی قوه یعنی معاون اول قوه قضائیه است. به او بگویند معاون شوید و قبول نکند کلی تلاش میکند پستی به او بدهند.
۱۵-۱۰ روز بعد من را خواستند و گفتند بهتر از شما پیدا نکردیم و من هم دوباره نظر خود را بیان کردم. آیت الله یزدی گفتند تکلیف شرعی است. ۱۰ سال در قوه قضائیه با آقای یزدی کار کردم. نه حقوق گرفتیم و نه کارمند شدیم و نه چیزی! این برای شما جالب است یک ماه قبل یکی از خبرنگاران گفتند حقوق شما چقدر است؟ گفتم خیلی غیرمتعارف است. گفت چرا؟ گفتم من اصلاً حقوق نمیگیرم چون کارمند نیستم. گفت از کجا میآورید؟ گفتم من آب باریکه از زمان پدرم دارم و با همان زندگی میکنم و راضی هم هستم. نه ماشین گرفتم و نه پول گرفتم و نه چیزی!
همان فرش فروشی که داشتند؟
خیر. از زمان پدر باقی مانده است. من خرید و فروش نمیکنم. مرحوم حاج سعید امانی هم همینطور بودند. تاجر بازار بودند و بعد از انقلاب خرید و فروش نکرد. بچههای او هزینه زندگی را دادند.
ده سال آقای یزدی و شاهرودی و الان آقای آملی را بخواهید مقایسه کنید کدام را بهتر میدانید؟
همه میخواستند خدمت کنند و خداوند به خدمات ایشان اجر دهد.
الان به عنوان کسی که ده سال در این قوه فعالیت داشتید مهمترین مشکل قوه قضائیه را چه میدانید؟
تشریفات و مسائل ساختار قوه قضائیه است.
یعنی چه؟
یعنی قوه قضائیه را فراماسونر انگلیسی به نام داور زمان رضاشاه ساخته است و این گونه نبود که رضا خان عقلش به این برسد. او بیسواد و قلدر بود. این فراماسونر خیلی قوی بود. بعد هم خودکشی کرد.
ما مقررات و قوانین قوه قضائیه را اسلامی کردیم. اما این ساختار قوه قضاییه نیست. الان شما در قوه قضائیه گرفتار میشوید اول باید دادسرا بروید و بعد دادنامه بنویسید. نزدیک به ۲۷ مورد باید طی کنید تا به حکم برسید. برای روسای قوه قضائیه از طرف موتلفه نوشتیم که رستم هم ۷ خان داشت، این ۲۷ خان است. مردم چه کنند؟
شما یک کاری بخواهید بکنید و گرفتار هستید. یک قرضی به من دادید یا یک خانه به من فروختید.
چند اسم میخواهم بگویم خیلی کوتاه جواب دهید. آیت الله خامنهای؟
نائب امام زمانی که همه دل ها متوجه اوست.
آیت الله جنتی؟
کسی که مظهر استقامت و حوصله و تحمل و فدا کردن آبروی خود برای حفظ آبروی دیگران است. شورای نگهبان این است.
آیت الله شهید بهشتی؟
یک ملت!
شهید رجائی؟
به تمام معنا مقلد امام.
مرحوم عسگر اولادی؟
حبیب امام. همان که امام به ایشان گفت حبیب من آمدی!
شهید باهنر؟
حرفی که بنیصدر برای او گفت. گفت این همانند زیردریایی از زیر به دشمن موشک میزند.
آیت الله موحدی کرمانی؟
مظهر تقوا و اخلاص انصافاً.
آیت الله مصباح یزدی؟
مظهر این که تکلیف شرعیاش هر آن چه است انجام دهد. ملاحظه هیچ هزینهای هم نکند.
شهید مطهری؟
یک جهانی در تبعیت از علی که باب العلم بود.
آقای دکتر علی لاریجانی؟
شخصیت پخته سیاستمدار مدیر.
آقای دکتر حسن روحانی؟
کسی که خیلی خدمت کرده و امیدواریم دوره ریاست جمهوری ایشان بابرکت و موفقیت تمام شود.
آقای بادامچیان آخرین باری که مناطق محروم رفتید چه زمانی بود؟
من در جریان مناطق محروم به چند دلیل هستم. یکی به علت گستره حزب مان است. اطلاعات لازم را میگویند. یکی به دلیل اطلاعاتی که از گوناگون دارم. سوم این که گاهی خودم این کار را بیسروصدا انجام میدهم.
سوال اساسی این که مناطق محروم الان با مناطق محروم قبل از انقلاب قابل مقایسه است؟
خیر. بشاگرد را بررسی کنید با محروم ترین مناطقی که الان میگویید. گذشتهاش را ببینید. منطقه انار و کوه نار بعد از انقلاب برای بازدید رفتم، انجا فرماندار نداشت و کسی به آنجا نمیرفت. وضع عجیب و غریبی داشت. قوه قضائیه و هیچی نداشت. الان اصلا قابل مقایسه با آن دوره نیست. مشکلات داریم. مشکلات را باید حل کنیم. الان بیکاری داریم و باید حل کنیم.
آنها سر جای خود ولی من میگویم این اختلاف طبقاتی بعد از انقلاب باید کمتر میشد.
شده است.
کمتر شده است؟
شما جوان هستید و تهران را ندیدید. اگر عکسهای آن دوره تهران را نگاه کرده باشید یک منطقه شمال شهر بود و بقیه فقر و فلاکت بود. اینجا هر جای این شهر ده میلیون نفره بروید حتی قسمتهای پائین میوهفروشیها را دارید، لباسفروشی دارید. اصلا فضای شهر همین میدان خراسان با آن زمان قابل مقایسه است؟
قبول کنید همین ها را هم نباید میداشتیم.
قبول دارم، اگر واقعیتها را نبینیم و آن چنان که هست نبینیم نمیتوانیم علاج کنیم. خاطر مبارک آسوده باشد؟ خیر. اسلام میگوید مسلمان نیست کسی که سیر بخوابد و از ۴۰ همسایه یکی گرسنه بخوابد. دائم در جریان باشد. بنابراین وجود دارد اما این که میتوانیم یکباره ظرف یک دهه همه کارها را حل کنیم، همه قوانین علمی و عقلی اذعان دارد امور به تدریج حل خواهند شد.
نظر شما درباره حقوقهای نجومی چیست؟ و نوع برخوردی که شد
وقتی مهندس بازرگان نخستوزیر شد، او متمکن بود و شرکتهای گوناگون داشت. حقوق نخست وزیری دوران شاه ۲۰ هزار تومان بود. آن را گرفت. گفت حق من است و گرفت. شهید رجائی آمد و به آقایان گفت برای چه میخواهید حقوق بیشتر بگیرید؟ حقوق همه را ۴۶۰۰ تومان کرد. گفت به چه دلیل نخست وزیر حقوق بیشتر بگیرد؟ خرج او هم همانند بقیه است و اگر هزینه نخست وزیری است آن ردیف دارد اما شخص نخست وزیر ...
به نوربخش و آقای نعمتزاده گفتند پدران شما پولدار هستند حق ندارید از بیتالمال پول بگیرید. وقتی نیاز ندارید چرا من از بیتالمال پول نمی گیرم؟
واقعا به آن دو نفر حقوق نمیدادند؟
ندادند. وقتی به آنها نداد به بقیه داد. او گفت برای پیرمرد و پیرزن روستایی ۶۰ ساله، ۸۰ هزار تومان داد. من گفتم این میزان کم است و گفت بیشتر ندارم بدهم ولی نمیخواهم پول بدهم بلکه میخواهم اینها درآمددار شوند. نه یارانه دهیم. درآمددار شوند تا خود مالیات دهند. گفتند این سلام من به عنوان نخست وزیر به این پیرزن و پیرمرد روستایی است که دو هزار و چند سال است که خان و اربابها به او اعتنا نکردند و من میخواهم بگویم این سلام رجائی به شما است.
این روح را ببینید. شما این رجائی را بگذارید کار درست میشود. وقتی پسر او جمال به آنجا میآید که از نگهبان موتور میگیرد. نگهبان گفت برای مردم است و او گفت برای خودتان را بدهید و نگهبان داد. نگهبان را خواست و گفت به چه حقی این را دادید؟ گفت برای خودم بود و برای مردم را ندادم. گفت اگر برای مردم را داده بودید شما را بیرون کرده بودم. نگهبان را بازخواست کرد که چرا به پسر نخست وزیر موتور دادید؟ چه امتیازی دارد که چنین کردید؟
پرورش در مجلس رای نیاورد سوار ماشین وزارت نشد و پیاده شد. لاجوردی یک قرون از حقوق این انقلاب پول نگرفت. برادر ایشان هزینه زندگی خود را داده است و تا آخر عمر خود طبقه چهارم آپارتمان قبل از انقلاب در خیابان ایران زندگی کرد و روزی که تمام شد نگفت باید محافظین من باقی بمانند. سوار دوچرخه شد و رفت. این فرهنگ را بگذارید و الا آن فرهنگ میآید که دختر خانم آن آقا رفته ۵۷ میلیون تومان مزایا دریافت کرده است. بعد میگویند حقش است. این حق است؟
29219
نظر شما