سمیه قاضی‌زاده

برای نوشتن درباره‌ی ارکستر سمفونیک تهران آنقدر سوژه زیاد است که برای نوشتن از حال و روز این ارکستر نیاز چندانی به کند و کاو درباره‌ی اوضاع و احوال آن نیست.

خدا را شکر همه می‌دانند که تنها ارکستر سمفونیک ایران همین ارکستر سمفونیک تهران است و احتمالا از فرط توجه بی‌حد مسئولان، موسیقیدان‌ها، رهبران و نوازندگان اوضاع فعلی‌اش همینی است که می‌بینید. خدا را شکر که مثل همه‌ی کشورهای دنیا 20 ارکستر سمفونیک در پایتخت کشورمان فعالیت نمیکند وگرنه ...

فکر کنید اگر قرار بود پشت سر هم رهبر آن 10-20 تا ارکستر را عوض می‌شد و هربار که مسوولان برای خرید ساز راهی خارج میشدند ، رهبر ی را پیدا می‌کردند و می‌آوردند دیگر کی فرصت این پیدا می‌شد که به احوالات بقیه‌ی گروه‌های موسیقی برسند؟
البته بحث درباره‌ی مشکلات رهبری ارکستر سمفونیک تهران، از آن دست مسائل نخ‌نما شده‌ای است که حرف زدن درباره‌اش حتی در بدترین شرایط ممکن هم، خنده بر لب‌های هر آدم مطلعی می‌نشاند.

کافی است نگاهی به سابقه درخشان همکاری رهبران مختلف ارکستر سمفونیک تهران طی یک سال گذشته داشته باشیم و قطع همکاری‌هایشان. جالب‌تر از این‌ها اظهار نظرهای همین رهبرانی است که با بوق و کرنا آورده می‌شوند و بعد خبر استعفا یا احیانا اخراجشان از ارکستر به گوش میرسد. اظهار نظرهایی تند و در اکثر مواقع همراه با ناامیدی. آن هم در شرایطی که عمر ماندگاری این رهبران متجاوز از یک سال (در بهترین شرایط موجود) نیست.

جالب اینجاست که همه‌ هم سر موضوعات و مشکلات ارکستر سمفونیک توافق دارند؛ اعضای ارکستر با استعدادند اما دستمزدشان پائین است، چند شغله‌اند و حقوق ارکستر کفاف زندگی‌شان را نمی‌دهد، برنامه‌ریزی‌ها دقیق نیست و ارکستر تماما کارش سفارشی شده، دخالت بیجای مسئولان موسیقی در ارکستر نمایان است و....
اینها گلایه‌هایی است که تقریبا تمامی رهبران ارسکتر سمفونیک چه ثابت چه میهمان طی ده سال گذشته داشته‌اند. گلایه‌هایی که گاه کج دار و مریز در برهه‌های مختلف شنیده‌ می‌شوند و برخی‌شان جدی گرفته می‌شوند اما اکثریت مشکلات همچنان استخوان لای زخمی است کهنه.

دولت‌ها عوض می‌شوند و اوضاع ارکستر -حتی با این تغییرهای کلان هم- تفاوتی با قبل پیدا نمی‌کند. ممکن است در دولتی بیشتر روی قطعات کلاسیک غربی و فعالیت‌های نوگرا سرمایه‌گذاری شود و در دولتی بیشتر روی قطعات سفارشی، مذهبی و مربوط به دفاع مقدس،اما در اصل ماجرا تفاوتی دیده نمیشود.

اینکه ارکستر طی سال گذشته به سفر اروپا می‌رود و بعد اخبار بلیت‌های اهدایی می‌رسد، اینکه ارکستر ناگهان به قطر دعوت می‌شود و نادر مرتضی‌پور رهبر میهمان ارکستر قطری می‌شود، اینکه مسئولان برای خرید ساز می‌روند و رهبری سی ساله پیدا می‌کنند، اینکه تصمیم بر استفاده‌ی مداوم رهبران میهمان می‌گیرند و خیلی چیزهای دیگر، نه تنها نشان از عدم برنامه‌ریزی طولانی‌مدت و حساب‌شده دارد، بلکه بی‌شک بی‌برنامگی ارکستر را هم نشان می‌دهد.
حالا بماند که این وسط به دلیل چند شغله بودن نوازندگان و فعالیت‌هایشان در ارکسترهای دیگر، این بی‌برنامگی‌ها روی کار ارکسترهای دیگر هم تاثیر می‌گذارد و اتفاقاتی نظیر لغو کنسرت علیرضا قربانی در تهران می‌افتد. از آنطرف موسسه‌ی خصوصی برگزارکننده‌ی آن برنامه هم به دلیل اینکه ضرر نکند تصمیم به جایگزین کردن خواننده‌ای پاپ در دقیقه‌ی 90 می‌گیرد. حالا تمرین آن خواننده‌ی پاپ و مطلع شدنش از کنسرتی ناگهانی به کنار، لغو کنسرتی که از ماه‌ها قبل خبر برگزاری‌اش آمده چه می‌شود؟

مسئولان محترم خیلی وقت‌ها از تعریف و تمجیدهایی حرف می زنند که در اروپا یا آسیا نثار ارکستر سمفونیک شده است ، خدا را شکر که هیچ خبرنگاری هم همراهشان نیست تا حقیقت ماجرا را گزارش دهد، اما مساله این است که آقایان چطور می‌توانند ادعای بین‌المللی بودن داشته باشند، زمانی که بدون هیچ برنامه‌ی قبلی با اولین دعوت راهی کشوری می‌شوند و اصولا برنامه‌ای برای سال کاری ارکستر ندارند؟

نمی‌دانم بعد از اینکه نادر مرتضی‌پور از سکوی رهبری ارکستر سمفونیک  پائین می​آید، قرار است چه کسی سکان موقت رهبری ارکستر را به عهده بگیرد؟ فهمیدنش البته خیلی هم کار سختی نیست. یکی از گمانه‌ها این می‌تواند باشد که ارکستر به چه سازی احتیاج دارد و مسئولان راهی چه کشوری هستند! شما چه فکر می‌کنید؟

 

کد خبر 109320

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =