۳ نفر
۱۸ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۱:۰۵

علوم انسانی خیالی

رسول جعفریان
علوم انسانی خیالی

این دیگر برای ما به صورت یک رویه در آمده است که وقتی برابر مفاهیم تازه قرار می گیریم، ابتدا مقاومت می کنیم، مقاومتی که بسته به موضوع و اهمیت آن نسبت به میراث قبلی، شاید تا دهها سال طول بکشد.

در مرحله بعد به تردید می افتیم و سعی می کنیم آن مفهوم را تجزیه کرده، بخش کم ضررتر آن را بپذیریم و بخشی را رد کنیم. مرحله بعد، تقریبا آن را می پذیریم، ضمن آن که پنج تا ده درصد، و گاه تا پانزده درصد از مخالفان، همچنان مقاومت می کنند و آن را رد می کنند. آنان هم که می پذیرند، اغلب سعی می کنند نشان دهند که نه تنها اصل آن مورد قبولشان است بلکه از قبل در میانشان وجود هم داشته است. اکنون بر آن نیستیم تا به بیان نمونه ها بپردازیم، اما تقریبا همه ما می دانیم که مثال در این زمینه فراوان است. این تغییرات، در حال حاضر، سریع تر شده و گاهی تجربه های گذشته هم مورد توجه قرار گرفته است. نمونه اش همین حق رأی زنان است که به تازگی عبارتی از مرحوم مدرس در باره آن نقل کردم و البته مقاله ای هم در باره سیر تطور آن نوشته بودم که نشان می داد چگونه ما این مراحل را در باره آن طی کرده ایم. معمولا یک کم کاری ما، در حوزه مرور بر این تغییرات است و این هم ناشی از ضعف نگاه تاریخی ما در بررسی سیر تحولات فکری که اغلب با احتیاط متمایل به نوعی حفظ سنت آن را دنبال می کنیم.

این رویه فقط در باره ما نیست، اصولا فرهنگ های سنتی در دیگر نقاط دنیا هم چنین هستند. در خصوص حق رای زنان، حتی در خود غرب هم به صورت تدریجی رخ داده است، به طوری که در امریکا در سال ۱۹۲۰ این حق برای همه زنان امریکایی به رسمیت شناخته شده است.

به مسیر بحث خود بازگردیم. زمانی که مفهوم جدید را پس از یک دوره مبارزه با آن پذیرفتیم، به دلیل چالشی که اغلب در میان فرهنگ بومی ما ایجاد می کند، توجیهی برای این پذیرش و تعیین نسبت آن با دیگر مفاهیم ارائه می کنیم، توجیهی که به ما می گوید چطور این مفهوم را در دل مفاهیم قبلی جای دهیم. این امر، منجربه پیدایش توجیهاتِ مفهومی جدیدی می شود که می توان آن را نوعی دانش دفاعی دانست، دانشی که کار آن نشان دادن این است که چطور باید بین واقعیت موجود در جامعه و فرد از نظر شناختی، با باورهای دینی، ارزش های اخلاقی و دنیای آرمانی توافق ایجاد کرد.

این اندیشه ها، به عنوان بخشی از آنچه ما آن را علوم انسانی می نامیم، دایما بین آنچه شناخت واقعیت ها در حوزه انسانی، اعم از فرد و جامعه است، با آنچه تأثیر معتقدات و باورها در حوزه دین و ارزشها و آداب و عادات اجتماعی و حقوقی است، در رفت و آمد است. ما همواره بین توصیف و تکلیف کار می کنیم و در علوم انسانی می کوشیم بر اساس شناختی که رسمیت دارد، به توجیه نظامات اجتماعی و معقول بودن آن بپردازیم. این دانشی مورد نیاز است، زیرا در تمامی امور و از جمله تعلیم و تربیت، سخت به آن نیازمند هستیم. اکنون می دانیم که بخشی از آن مواد شناختی که در علوم انسانی رویین بکار ما می آید، می تواند کشفیات پزشکی باشد، مانند آنچه در باره نقش غدد یا مغز، در تولید ناهنجاریهایی داریم که سابقا اینها را صرفا اخلاقی تصور می کردیم.

در اینجا، اشکال عمده، بی توجهی به رعایت موازین علمی در علوم انسانی پایه است. تفکیک این حوزه ها، یعنی علوم انسانی پایه با علوم انسانی کاربردی و ارزشی، در بسیاری از شعب این دانش ها، در دانشگاههای موجود مورد توجه قرار گرفته است. می توان این وضعیت را حتی در علم پزشکی هم صادق دانست، دانشی مثل پزشکی که بخشی از آن به شناخت آناتومی یا شناخت وضعیت سلولی بدن و مانند آن مربوط می شود، و پایه و اساس پزشکی است، با آنچه مربوط به جنبه های عملی و درمانی است، و تا حدی متأثر از سیاست گذاریهای اقتصادی، اخلاقی و... است. در اینجا هم، بخشی از دانش علوم انسانی به شناخت واقعی مناسبات انسانی و بخشی دیگر به لایه های رویین در ارتباط میان این شناخت و معتقدات و .. است. در حوزه حقوق و علم سیاست هم همین مساله صادق است. اول نظریات بنیادی در باره جامعه و فرد و مناسبات آن، با آنچه که در سطح به صورت دانش سیاسی روز یا حقوق تفسیر و تحلیل و توصیه می شود.

اهمیت بخش های زیرین این دانش، یعنی ابتنای آن علم بر شناختی اصیل و درست بسیار جدی است، در حالی که ممکن است کسانی بر پایه های معرفت های پیشین که بسا پایه عقلانی و استدلالی نداشته باشد، بنایی عظیم برپا کنند و بیش از آن که بخواهند از شفافیت علمی استفاده کنند، از بناهای خیالی ـ توجیهی برای اثبات صحت گزاره ها و آنچه که باید نام آنها را توصیه گذاشت، بهره ببرند. در اینجا اتفاق جالبی می افتد. داشت ها و سرمایه های قبلی که غالبا قداستی هم به دلیل قدمت دارد، پایه ای معرفتی برای بناهای خیالی در علوم انسانی یا همان توجیهاتی که می شود که در بخش رویین شکل می گیرد و گاهی عنوان کلام جدید هم به آن داده می شود. اینجاست که دایما فکر می کنیم آنچه از قبل داریم، درست است و وظیفه ما این است که نوعی از علوم انسانی توجیهی و کلامی را شکل دهیم که با معارف پیشین ما در حوزه شناخت درست مناسبات انسانی سازگار باشد. برای جا انداختن آن هم، مرتب دست به توجیهات عجیب و غریب می زنیم و خیال بافی می کنیم. این مشکلی است که در تاریخ علم کلام هم، همواره برای ما وجود داشت، و سد راه شفافیت علمی بوده است. این مشکل در قرون اولیه، ناشی از اراده موجود برای استخراج همه این معارف انسانی هرچند به اسم دین، از دل روایاتی است که بخش مهمی از آنها ساختگی بود، اما مقدس به نظر می آمد و الزاما، جای معرفت واقعی را پر کرده بود.

طی سالهای جدید، ادبیات گسترده ای که گاهی از آن با عنوان علم کلام جدید هم یاد می شود در دنیای اسلام و از جمله ایران تولید شده که تقریبا در همین سامانه ای که اشاره شد، شکل گرفته است. غالب آنها، بیش از آن که در صدد توسعه علوم انسانی پایه باشند، به کار توجیه داشت های قبلی، در قالب عبارات تازه، و ایجاد بناهای خیالی بر آن پایه هستند. این حرکتی بود که از قرن اول در دفاع از آثار باورهای دینی و اخلاقی در سطح جامعه آغاز شد و بعدها متکلمان و بسیاری دیگر آن را ادامه دادند. اکنون بسیاری از آن حرفها، اعتبار خود را از دست داده اما برای بسیاری همچنان مقدس و مهم است، برغم آن که غالبا همین افراد هم راهی برای اثبات دینی بودن آن مطالب و گزاره ها ندارند، و حداکثر متکی به نوعی برداشت دینی هستند. ما باید از تکاپوهای عالمانه برای شناخت درست واقعیات موجود در مناسبات انسانی و نیز تلاش برای استفاده از آنها در بخش های رویین علوم انسانی برای مدیریت و تربیت جامعه حمایت کنیم، اما اگر در بخش اول، با روشهای علمی پیش نرویم، در بخش دوم، با علوم انسانی خیالی و بافتگی روبرو خواهیم شود.

در امر تولید علوم انسانی درگذشته و حال، و البته در میان ما مسلمانان، باید گفت، تفاوت آن زمان با روزگار ما در این است که در این زمان، رقبایی داریم که ید طولایی در علوم انسانی پایه دارند، و به علاوه، علاقه ای به شرح و بسط های خیالی ندارند، و مرتب می کوشند واقع بینانه تر کار کنند. در حالی که در قدیم، این رقبا فراوان نبودند و به علاوه، در آن روزگاران، نوعی تشابه فرهنگی مثلا از نظر دینی میان اقوام یهودی، مسیحی و مسلمان وجود داشت که کنار هم می زیستند و دیدگاه های مشابهی داشتند.

در حال حاضر در ایران، انبوهی از پایان نامه ها، رساله های دکتری، و منشورات موسسات وجود دارد که با انگیزه دفاع از فرهنگ موجود بدون توجه به شناخت درست و استفاده از روشهای علمی فراهم آمده، و هدفش تولید انبوه آثاری است که بتواند نشان دهد آنچه داریم، درست است. این آثار، غالبا مورد استقبال قرار نمی گیرد، چرا که از شفافیت علمی برخورد ار نیست، به خصوص با وجود آثار ترجمه شده از فرهنگ رقیب به گونه ای دیگر به مسائل می نگرد. البته در میان لایه هایی از جامعه این اندیشه ها همچنان محبوب است.

به هیچ روی نمی توان تفاوت نگاهها را کنار گذاشت، چون بخش هایی از این شناخت های ما، دست کم تا این روزگار، هنوز قطعی نیستند، اما این امر نباید ما را به خیال بافی در حوزه علوم انسانی در بخش رویین آن سوق دهد. ما وقتی موفق خواهیم بود که واقعیات را به صورت دقیق تر بشناسیم.

ما باید از خود بپرسیم که آثار ما به زبان های زنده دنیا ترجمه نمی شود اما آثار دیگران، گاه در یک سال تا دو یا سه بار ترجمه و گاه تا چندین بار منتشر می شود. یک جای کار ما باید ایراد داشته باشد که کسی به تولیدات ما کاری ندارد. البته موارد استثناء هم وجود دارد و آثاری هست که از برخی از جنبه ها جدی هستند و مورد توجه قرار می گیرند.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1229842

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 15 =