سیاستمدارانی از غرب و شرق یک به یک در ایستگاه دمشق از قطار دیپلماسی پیاده میشوند که گویا قرار است دشمن سابق آمریکا را با جهانیان آشتی دهد. نخستین گام را باراک اوباما دموکرات برداشت که با انتصاب سفیر ایالات متحده در سوریه چراغ سبزی نشان داد به بشار اسد از خاندان بعث. درست پس از این ژست سیاسی باراک بود که ملک عبدالله از عربستانسعودی هم رخت خصومت با بشار اسد را از تن درآورده و در جامه رهبری دموکرات و البته منطقی فرورفت. حالا دیگر سفیر عربستان هم راهی دمشق میشود. البته انتصاب سفیر جدید عربستانسعودی تنها به معنای چرخش استراتژی ایالات متحده و غرب در برابر سوریه نیست. ریاض با برقراری رابطه حسنه با دمشق در حقیقت شاخه زیتونی را به نشانه دوستی در اختیار دمشق قرار میدهد. این در حالیاست که دو کشور از چهار سال پیش تاکنون هیچگونه ارتباط دیپلماتیکی با هم نداشتهاند.
حالا واشنگتن و ریاض هرکدام سوریه را به یک سمت هل میدهند. ایالاتمتحده عزم خود را برای دور نگاه داشتن سوریه از ایران جزم کرده است. همزمان عربستانسعودی به دنبال وارد کردن سوریه به کمپ کشورهای عربی است. خاندان سعودی ادعا میکنند که ملک عبدالله به زودی به سوریه سفر خواهد کرد. دو هفتهای میشود که یک سؤال تنها و تنها ذهن اعراب را به خود مشغول کرده است؛ آیا اعزام سفیر جدید عربستانسعودی به سوریه میتواند نشانهای باشد دال بر پایان یافتن آخرین دوران جنگ سرد میان اعراب؟
هستند تحلیلگرانی که دهههای پنجاه و شصت را نخستین دوران جنگ سرد میان اعراب میدانند. در این دوران مصر به رهبری ناصر و متحدانش در مقابل عراق، اردن و عربستانسعودی ایستادند. حالا از آن روزهای قهر میان اعراب سالها گذشته است. هم بازیگران صحنه عوض شدهاند و هم معادلات منطقهای تغییر کرده است. با این وجود هنوز هم اختلافاتی میان اعراب وجود دارد. اختلافاتی که چندان قابل اغماض هم نیست. در سال 1979 این مصر بود که با به رسمیت شناختن اسرائیل و خارج شدن از حلقه کشورهای عربی آب پاکی را بر دستان همتبارهای عرب ریخت. در 1991 هم سوریه، عربستانسعودی و مصر دست در دست ایالات متحده علیه صدامحسین در عراق متحد شدند اما آخرین جنگ سرد با اتحاد سوریه، حزبالله لبنان و حماس فلسطین آغاز شد. سوریه اما این بار از میان تمامی کشورهای عربی متحدی برای خود انتخاب نکرده و به سراغ ایران رفت. این اتحاد اما خشم ایالات متحده، مصر و عربستانسعودی را بر انگیخت. جهان عرب این روزها با چالشهای بسیاری روبهرو است. جنگ لفظی میان قدرتهای اصلی همچنان ادامه دارد. میانهروهای مسلمان از تنش میان شیعیان و اهل تسنن واهمه دارند. خونسردی مصر در برابر جنگ اخیر در غزه اعراب را چند پاره کرد. بیروت اما بیش از سایر کشورها تبدیل به صحنه قدرتنمایی عربستانسعودی و سوریه شده است. سال گذشته بود که خیابانهای بیروت شاهد تنش میان طرفداران سوریه و هواداران عربستانسعودی بود.
حالا سؤال این است که چرا از میان این تعداد کشور عربی عربستانسعودی باید برای پایان دادن به جنگ سرد میان اعراب پادرمیانی کرده و دست دوستی به سمت دمشق دراز کند؟ ریاض اما برای آغاز این بازی سه دلیل در آستین دارد. عربستانسعودی با دوستی با سوریه قصد دارد او را از ایران دور نگاه دارد. خاندان سعود سالهاست که از گسترش نفوذ ایرانیان در منطقه واهمه دارند. عربستانسعودی شاید تنها کشور عربی باشد که به زبان بیزبانی ادعاهای غرب در خصوص پرونده هستهای ایران را پذیرفته است. اخیراً ساندی تایمز در گزارشی ادعا کرد که مقامهای عربستانسعودی برای استفاده از حریم هوایی خود جهت حمله به ایران به رهبران اسرائیل چراغ سبز نشان دادهاند. عربستانسعودی میتواند این خبر را تکذیب کند اما بیشک خاندان سعود از حمله اسرائیل به ایران چندان ناراحت نخواهند شد.
دلیل دوم اما بیشک لبنان است ناگفته پیداست که عربستانسعودی هم مانند غرب و ایالاتمتحده در معادلات سیاسی لبنان از جریان چهاردهم مارس حمایت میکند. این جریان به رهبری سعد حریری در انتخابات اخیر ماه ژوئن برگ برنده را به خود اختصاص داد. با این پیروزی به نظر کارشناسان عربستانسعودی و متحدان غربیاش میتوانند چند سالی را در آرامش سپری کنند. حقیقت اما این است که شاید جریان چهاردهم مارس در این انتخابات پیروز میدان بود اما حزبالله و جریان هشت مارس همچنان در صحنه سیاسی لبنان قدرتمند هستند. هر دولتی که در لبنان به روی کار بیاید باید برای تصمیمهای مهم کشوری نظر مساعد و مثبت حزبالله و جریان هشت مارس را هم در چنته داشته باشد. ریاض ظرف چند سال اخیر برای علم کردن گروهی نظامی از اهل تسنن در برابر شیعیان حزبالله سرمایهگذاریهای فراوانی کرده است. با این وجود همچنان حزبالله حرف نخست را در برابر دولت مرکزی در لبنان میزند. پس از شکست اهل تسنن در برابر حزبالله در خیابانهای بیروت در سال 2008 بود که ریاض به این حقیقت اذعان کرد تنها راه برای تضمین پیروزی جریان چهاردهم مارس در صحنه سیاسی لبنان، عادیسازی رابطه با دمشق در مرحله نخست و پس از آن پذیرفتن حزبالله است.
اما آخرین و مهمترین انگیزه ریاض تنها و تنها واشنگتن است. عربستانسعوی حاضر است برای حفظ ایالاتمتحده در کنار خود یک شب تمامی استراتژیهای خود را تغییر دهد. برای آل سعود ایستادن در کنار واشنگتن از هر ارزشی ارزشمندتر است. در زمان ریاست جمهوری جورج بوش زمانی که ایالاتمتحده سوریه را دشمن خواند، عربستانسعودی هم به دمشق پشت کرد. حالا اما اگر باراک برای دوستی با دمشق دلایلی در چنته دارد، ریاض هم میتواند برای عادیسازی روابط با حزب بعث سوریه به همان دلایل بسنده کند. ملک عبدالله اردن نیز به تازگی به دمشق سفر کرده و تمام تلاش خود را به کار گرفت تا در تسریع روند عادیسازی رابطه واشنگتن - دمشق نقشی ایفا کند. رهبران مصر نیز از سوریه خواستهاند تا در مذاکرات آشتی ملی در فلسطین میان حماس و فتح پادرمیانی کند.
از زمان حضور باراک در کاخ سفید همگان بر بازگرداندن سوریه به دایره کشورهای عربی موافق با ایالاتمتحده سرمایهگذاری کردهاند. حالا باید منتظر ماند تا نتیجه این تلاشها را از نزدیک دید. رهبران سوریه نیز گویا نیاز به داشتن متحدی قوی را درک کردهاند. تحریمهای ایالات متحده سوریه را از منظر اقتصادی با مشکلات غیرقابل انکاری روبهرو کرده است. دمشق میداند که برای بازپس گرفتن بلندیهای جولان باید حمایت باراک را در سبد داشته باشد.
بشار اسد اخیراً زیرکیهای خاصی از خود نشان میدهد. همزمان با شکست حزبالله در انتخابات اخیر در لبنان، بشار اسد با تبریک این پیروزی به سعد حریری اعلام کرد که کشورش در مسائل داخلی سایر کشورها دخالت نمیکند. غرب و ایالات متحده اما باید بدانند که بشار اسد حاضر به معامله رابطه با ایران با هیچ امتیازی نیست. در روزهای سخت تحریمهای بینالمللی این کمکهای تهران به دمشق بود که مانع از سقوط دولت بشار اسد شد. بشار همزمان در دو جبهه برای حفظ رابطه با ایران و عادیسازی رابطه با ایالات متحده بازی میکند. اعراب اما باید عینک خوشبینی بیش از اندازه را از چشمان خود بردارند. جنگ سرد میان اعراب به این سادهگی پایانپذیر نیست.
گاردین / چهاردهم جولای/ ترجمه: سارا معصومی
نظر شما