یک- دیدگاه: طبیعتاً من از وضع فعلی سینمای ایران راضی نیستم. ضددیدگاه: به درک! تو کی هستی که راضی باشی یا نباشی؟!
دیدگاه: متأسفانه وضع اقتصادی سینمای ایران خوب نیست. ضددیدگاه : وضع تو خوب نیست آقا پسر! وضع ما که توپ توپه! به مولا!
دیدگاه: باید فکری برای وضع اکران کرد؛ اگر همین طور پیش برویم بدجوری سینمای ایران صدمه میبیند. اصلاً مسئله اکران خوب فیلم پرفروش و اکران بد فیلم کمفروش نیست، این شیوه اکران هر نوع پیشنهاددهندگی به سینمای بدنه را در محاق گذاشته. ضددیدگاه: فیلم بفروش بساز و هی ننه من غریبم بازی در نیار! فقط پول چیپسایی که سر فیلم ما خوردن از فروش کل فیلم شما بیشتره!
دیدگاه: جشنواره فیلم فجر که جای فیلمهای آماتوری نیست که بر حسب سلام و علیک و دیدگاههای مشترک ایدئولوژیک، فیلم بیاورید و بگذارید توی بخش مسابقه یا فیلم از بخش مسابقه بردارید و بگذارید در یک بخش دیگر. این جشنواره یک سابقهای دارد و یک سنتی دارد، ندارد؟ ضددیدگاه: کدام سنت؟ کدام رفیقبازی؟ کدام جشنواره؟ کدام از این حرفا؟ بیخیال! ما مگه میگیم شما جایزههای اون ور آبیتونو چطور خرج میکنین که شما دائم افاضات میفرمایید سر دو سه فقره ناچیز!
دیدگاه: خر ما از کرهگی دم نداشت! ضد دیدگاه: جد امجد خودته! مگه شوخی داریم با شما؟!
دو- «آتشکار» فیلم متوسطی است با فیلمنامهای خوب.
محسن امیر یوسفی به عنوان فیلمنامهنویس، موفق است در حالی که به عنوان کارگردان در همپایی با ریتم فیلمنامه خود درمیماند. کارگردانی آثاری ازاین دست البته بسیار دشوار است چون باید از فیلمنامه، نه پیش افتاد نه پس!
طبیعتاً پیروی از وایلدر و آلن چندان آسان نیست، با این همه انتظاری که میشود از نویسندهای همچون امیریوسفی داشت، این است که استفاده حداقلی از ابزار روایت تصویری داشته باشد و لااقل در بزنگاههای قصه مخاطب را به مرز خنده برساند. [اشتباه نشود! خندهای که در نمایش عمومی این فیلم به گوش میرسد به دلیل تداعیها و فرامتنهای متصل به قصه است و از سر «هرکسی از ظن خود شد یار من»، نه برای اجرای درست شوخیهایی که در فیلمنامه خیلی خوب شکل گرفتهاند اما در کارگردانی در نیامدهاند]
حمید فرخنژاد در این فیلم هم مثل اکثر بازیهای چند سال اخیرش محشر است و به نظر میرسد اینکه مخاطبان دائم متصل میشوند به فرامتنها، بیشتر به خاطر شیوه بازی اوست.
سه- «برخورد خیلی نزدیک» اسماعیل میهندوست فرقش با «آتشکار» این است که نه فیلمنامهاش خوب است نه فیلمش! میگویید نه، بروید فیلم را دوباره ببینید! [البته اگر از دوستان و آشنایان و فک و فامیل هستید چنین توصیهای نمیکنم چون در این دنیای بیوفا، هیچ چیزی نمیتواند جای دوستی وآشنایی و فامیلیگری رابگیرد!]
با این همه تقصیر میهندوست نیست که امکانات نداشته و به جای شاهرخخان، حمید رضا پگاه نصیبش شده؛ اگر امکانات داشت الان رکورد فروش فیلم شکسته میشد.
یک نفر بگوید این فیلم - متعلق به سینمای بدنه هند، به چه ژانری تعلق دارد؟ به هر حال فیلم هندی پستمدرنیستی ساختن هم اصولی دارد برای خودش. [ فیلم «عکس» هندی، مثلا از این دست است و به رغم الگوبرداری از سینمای امریکا، مشخص است که از کجا آمده و آمدنش بهر چه بوده.] تکلیف ما واقعاً با این فیلم اسماعیل میهندوست چیست؟
با پاسخ به گزینههای زیر برنده این هفته امضا آمیتاباچان روی یقه لباستان شوید:
الف- این فیلم برای دوستان و آشنایان منتقد نوشته و کارگردانی شده.
ب- این فیلم برای غیر دوستان و غیرآشنایان منتقد نوشته و کارگردانی شده.
ج- این فیلم برای عشاق فیلم هندی نوشته و کارگردانی شده.
د- این فیلم همین طوری نوشته و کارگردانی شده. [به هیچ کسی هم ربطی نداره. هر کی حرفی داره بیاد جلو! همهتون سوسکین! مخصوصاً تو یکی یزدان سلحشور!]
54
نظر شما