۱۵ نفر
۱ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۲
رویارویی با دو دختر نوجوان در اتوبوس

با اتوبوس به سمت یکی از شهرهای شمالی کشور می‌رفتم و مشغول مطالعۀ کتابی بودم.

دو دختر نوجوان در صندلی جلو نشسته بودند و با یک آهنگِ دیس‌دیس‌دار سرشان را به چپ و راست تکان می‌دادند و با خوانندۀ آهنگ می‌خواندند! ترانه را کامل حفظ بودند. از لای دو صندلی به آن‌ها نگاه کردم. دو نفرشان از یک هدفون استفاده می‌کردند و هرکدامشان یکی از گوشی‌ها را در گوشش داشت. شدیداً غرقِ دنیای خودشان بودند. من نمی‌توانستم مطالعه کنم. چون علاوه بر آنکه صدای زیری از هدفون به گوشم می‌رسید آن‌ها هم با آهنگ زمزمه می‌کردند! با خودم درگیر بودم که به آن‌ها تذکر بدهم یا نه. البته من با کلمۀ تذکر مشکل جدی دارم چون برایم تداعی‌کنندۀ خط کش استیل، مداد لای انگشت و یا زدن دستبند به دست است! خودم را قانع کردم که تذکر که نه، ولی خواهش کنم که مراعات کنند.

از خودم پرسیدم که چگونه بگویم و چه بگویم؟ این خیلی مهم است. سناریوهای مختلفی از ذهنم عبور کرد. چون در سن حسّاسی بودند نمی‌خواستم که از واکنش من ناراحت شوند. هر بار تصمیم می‌گرفتم بلند شوم و خواسته‌ام را بیان کنم صدایی در درونم شروع به حرف زدن می‌کرد: "خودمانیم. اگر این دو دختر، پسر بودند بازهم از آن‌ها می‌خواستی که مراعات کنند؟ مطمئن هستی که با دختر بودن آنان مشکل نداری و مسله جنسیت در میان نیست؟ مطمئن هستی که هنجارهای سنّتی حاکم بر جامعه که این رفتارها را برای دختران نمی‌پسندد دلیل واکنش تو نیست؟ واقعاً اگر این دو نفر پسر بودند مانند مادربزرگ خدابیامرزت که فقط وقتی پسرها می‌خندیدند می‌گفت "خدایا دل همه جوانان را شاد کن" از خندۀ آنان خوشحال نمی‌شدی؟

خودم را قانع کردم که این حرف‌ها نیست و تصمیم گرفتم که خواسته‌ام را بگویم. باز صدایی در درونم شروع به حرف زدن کرد: "واقعاً صدای آن‌ها مزاحم توست؟ بیا صادق باشیم. آیا تو به حال آن‌ها غبطه نمی‌خوری؟ به حال آن‌ها حسودیت نمی‌شود؟ نسل خودت را با نسل آن‌ها مقایسه نمی‌کنی؟ نسل تو مدام خودش را سانسور کرد. خودش نبود و جامعه مدام خواسته‌ها و انتظاراتش را به او تحمیل کرد. آیا مطمئن هستی که عقده‌های سرکوب‌شده‌ات دلیل تذکر تو نیست؟ "

خودم را قانع کردم که این‌طور نیست. باز صدایی در درونم شروع به حرف زدن کرد: "یادت هست در یکی از کشورهای اروپایی دو دختر جوان را دیدی که با آهنگی زمزمه می‌کردند و گفتی که در اروپا چقدر جوانان شادند و جوانان کشور من چقدر غمگین. حالا که شادی جوانان کشورت را می‌بینی می‌خواهی به آن‌ها تذکر بدهی، خجالت نمی‌کشی تو؟ "

و من مدام تصمیم می‌گرفتم و صدایی در ذهنم می‌پیچید:
-"مطمئن هستی که همین برخوردهای به‌ظاهر کوچک تو، به‌تدریج این جوانان را به نتیجه‌گیری‌های کلی و جدی نخواهد رساند: این نتیجه که "ایران جای زندگی نیست! "
-"مطمئن هستی که تذکر تو آن‌ها را عاشق غرب نخواهد کرد یا آرزوی زندگی در غرب را بر دل آنان نخواهد گذاشت؟ باعث نخواهد شد که مانند میلیون‌ها ایرانی که رفته‌اند آنان نیز عزمشان را برای مهاجرت جزم کنند؟ باعث نخواهد شد که با حسرت به مجریان جوان و خندان شبکۀ من و تو خیره شوند؟ "
-نمی‌توانی تحمل‌ات را کمی بالا ببری و جوانی آن‌ها را درک کنی، طوری که تو مطالعه کنی و آن‌ها هم جوانی کنند؟
-چگونه می‌خواهی به آن‌ها بگویی؟ آیا می‌خواهی از جایت بلند شوی و بگویی؟ اگر بایستی و بگویی توجه مسافران دیگر به موضوع جلب خواهد شد و ممکن است غرور آن‌ها بشکند. ممکن است ضربه روانی بخورند. مثل نسل خودت که خیلی جاها به او خیلی بد تذکر دادند و عقده‌ای شد، نابود شد. بهتر نیست از لای صندلی بگویی؟ اگر نشسته باشی و سرت را به جلو خم کنی بیشتر بیانگر خواهش و تواضع خواهد بود. احتمال اینکه آن‌ها هم ناراحت شوند هم خیلی کمتر می‌شود.
-چگونه می‌خواهی بگویی که متوجه شوند یک مسأله مدنی و شهروندی مطرح است و نه مسأله‌ای ایدئولوژیک. اینکه تصور نکنند تو آدم متعصبی هستی.
و...
بعد از آنکه عزمم را برای گفتن جزم کردم سرم را از لای صندلی به جلو خم کردم تا خواهشم را مطرح کنم. واقعاً این بار می‌خواستم بگویم. دیدم هر دو خوابند! ضبط هم خاموش است! کمی صبوری و تحمل من می‌توانست مشکل را حل کند.

* این مطلب یکی از نوشته‌هایی است که در کتاب « تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند» منتشر شده است. اگر به خواندن چنین متن‌هایی علاقه دارید می‌توانید کتاب زیر را تهیه کنید:
کتاب تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند، به قلم فردین علیخواه. نشر هنوز.

کد خبر 1653925

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 23
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۰۹:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    2 1
    دو ساعت کلنجار رفتی تا بگی منم داشت خوابم میبرد.
  • ناشناس IR ۱۱:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    6 1
    زبیا بود
  • بشیر IR ۱۱:۴۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    0 11
    آدمهایی مثل تو تا بخواهند زره بپوشند جنگ تمام شده و بایستی کاسه لیسی غالبین را بکنند . تحملت را ببر بالا ، اتفاقاً آنها نیز دنبال تحمل بالای تو هستند تا صفا کنند.
  • سید مهدی IR ۱۱:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    6 1
    عالی بود، ای کاش بقیه سایتها هم (با ذکر منبع) این مطلب رو باز نشر بدن
  • IR ۱۲:۱۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    3 10
    اصلا هم مشخص نبود ک هدفت از نوشتن این مطلب چی بود؟خیلی نرم خوراک فکری رو دادی بعد کشوندی به جایی ک خوابیدن و نشد تذکر بدی..امان از دست دشمن خودی
  • ناشناس DE ۱۳:۰۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    7 1
    البته اگه میگفتی هم فرقی نداشت وبر عکس بدتر میشد یه جواب دندانشکنی بهت میدادن چون فعلا همه ی مردم بی اعصاب هستن.
  • نیلا IR ۱۳:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    4 4
    ممنون از دقت نظر شما
  • مهدیزاده ای IR ۱۴:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    5 4
    این همه ایه ودلیل برای اینکه به دوتا دختر نوجوان تذکری داده بشه یا نه یه کسایی هستند که به دختران محجبه سنگین متین چنان بیحرمتی میکنند وحرفهای زشت ورکیک میزنند که معلوم نیست به چه گناهی چنین بهشون توهین میشه .کاش اون موقع هم کسی اینچنین با خودش نجوا کنه که چرا وبه چه دلیل.....
  • IR ۱۵:۰۱ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    5 2
    ای کاش ای کاش با نوجوانان و جوانان این مرز و بوم که هیچ امیدی به آینده ندارند بیشتر دوست بودیم تا در جایگاه نصیحت و بزرگی با انها برخورد نمی کردیم
  • IR ۱۶:۲۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    4 2
    دقیقا ما خودمون سرکوب شدیم وخود واقعی مان شکل نگرفت باید جوانان را درک کرد ولی صبر ایوب می خواهد
  • زهرا IR ۱۶:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    6 3
    جناب آقای فردین علیخواه چقدر خود خوری کردی اگه اون تا دختر پسر بودن به والله سرت رو لای دو تا صندلی میکردی تو همون ثانیه اول میگفتی داداش صدا رو میاری پایین اونا هم میگفتن باشه دادا اتفاقا تو کشور ما سختگیری و سرزنش و... برای پسرا بیشتره . در ثانی یه تکه کاغذ برمیداشتی بالاش یه صورتک خندان یا همون هپی میکشیدی و مینوشتی خانم گلها میشه یواش تر .امتحان کن من یه مادر ۳۸ ساله هستم دوتا پسر دارم . روش های من نه خود خوری میخواد نه آبروریزی نه حسرت گذشته رو خوردن .فقط حس خوب انسان بودن داره. علی یارت
  • IR ۲۱:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    3 8
    بسم الله الرحمن الرحیم بگو جرات حرف زدن نداشتی و با چرت و پرتی می خواهی مردم را سر کیسه کنی،خبرآنلاین توهم باید خجالت بکشی غیر از صدها تبلیغی که در صفحه ات و فیلم هایت هست،بجای خبر هم متن تبلیغ میگذاری؟
  • ناشناس IR ۲۲:۱۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۱
    1 4
    چه خوب که جوان های ما تحملشان را بالا ببرند واستقامت را یاد بگیرند زمانش،که برسد خودشان می فهمند جه خطرها که به خاطر این تذکرات تلخ و شور از انها دور شده است مطمعن باش غیر از تو کرگهای دیگری هم بودند این زمزمه ها به گوششان رسیده
  • ایرانی IR ۰۰:۱۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۲
    1 0
    شایددرکشورهای خارجی افراددرهمه چیزاعم از پوشش،عقیده،موسیقی وهررفتاری ازادباشند ولی همه این رفتارهارادر همه جاارائه وانجام نمیدهند.درکدام کشور درکتابخانه ،وسایل نقلیه عمومی ،موسیقی باصدای بلند گوش میکنند؟یادرکلیساوگورستان باتاپ وشلوارک حاضرمیشونددرحالیکه این پوشش ازاداست.درکدام کشورفرهنگ وزبان رسمیشان به فراموشی سپرده شده؟
  • موسوی IR ۰۰:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۲
    3 8
    چه قدرچرت وپرت گفتی ؟!!!!! این زنان ودختران بدحجاب وبهتربگم بی حجاب دیگه حجب وحیایی ندارن فقط بابرخوردوجمع کردنشون به وسیله گشت ارشادلخت ترنخواهندشدتو توهمین تفکربمون بایدبااینهاکه علم به حجاب وحکم خدادارندولی بابدترپوشش ول کوچه وخیابونن مثل خربایدبااینهارفتارکردبایدزوربالاسرشون باشه ببین جامعه روبه کدوم سوبردن به بدترین وضعیت گندوزننده هرچندشماهای که حامیان بی غیرت وبی وجودآنهاییدبدتون نمیاداین میمونهای بی حیابااین پوشش قبیح همیشه جلوی چشماتون باشن لعنت به هرکسی که ازفرمان خدا سرپیچی کنه وخون پاک شهداراپایمال میکنه
    • هادی IR ۰۱:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۵
      1 3
      گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آنکه هست گیرند... فرزند شهیدی هستم که با وجود سن پایین خوب یادمه همیشه پدرم می‌گفت آسیب مفاسد اقتصادی به مراتب بیشتر از بی حجابیست و قابل قیاس نیست. چرا که مفسده اقتصادی بدنبال خودش برای عده ای بی خانمانی، بی پولی، بی‌حیایی ، بی حجابی و هزار مشکل دیگه داره. ای کاش گشت ارشادی برای مفاسد اقتصادی بود ولی نیست ، میدونی چرا؟ حتما که میدونی چرا نیست. شما که از خون شهیدان مایه می‌ذارین ولی اندکی از ارزشهای ناب اونا مطلع نیستی حداقل کمی زندگینامشون رو مطالعه کن، بعدا خودت متوجه میشی نسبت خر لایق کیا هست
  • سجاد فرزانه IR ۰۱:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۲
    1 3
    مزخرف ها وقت مردم را هدر ندهید
  • IR ۰۵:۵۳ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۲
    4 3
    خیلی عالی بود حتما کتابشو تهیه میکنم .ممنون از قلم زیبای شما
  • سلطانی IR ۱۰:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۲
    3 2
    جالب بود و همینطور اموزنده
  • IR ۱۲:۴۷ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۲
    4 2
    متاسفانه جامعه ما دقیقا دچار همین مشکل شده و اصلا هم نمی‌خواد قبول کنه که بابا این جوونا بچه های همین مرز و بوم و تربیت شده همانهایی هستند که هر روز بجای درک کردن آنها بفکر راه و روشی برای محدودتر کردنشان هستند بدون اینکه فکر کنند دانسته یا ندانسته چه بلایی سر مردم و کشور آورده و می آورند
  • IR ۱۳:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۲
    2 1
    یاد عقده های نسل خودم افتادم
  • IR ۱۶:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۰۲
    3 3
    چقدر قوه تخیلش بالا بود به خاطر یه تذکر خودشو سکته داد یه جلمه بهشون تذکر می دادی تمام
  • سید حسن IR ۰۱:۱۶ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۱
    0 0
    تازه به مراد دلت رسیدی پس ...