راز داماد هزارچهره در دستگاه استراق سمع تازهعروس
روزنامه قدس نوشت: راز مرد هزارچهره وقتی فاش شد که همسر بدبین وی در خودرویش دستگاه استراق سمع گذاشت. این زن وقتی صدای شوهرش را شنید و پی برد با مرد کلاهبرداری ازدواج کرده است نزد پلیس رفت.
چندی پیش زن جوانی در حالی که خیلی ناراحت بود و یک سیدی به همراه داشت نزد پلیس رفت و ادعا کرد مدرک دارد که ثابت میکند شوهرش مردی شیاد و کلاهبردار است. ماموران که تعجب کرده بودند وقتی ثریا گفت از سوی مردی اغفال شده و حتی نمیداند اسم و مشخصات واقعی وی چیست! پروندهای تشکیل دادند و پیش روی دادیار دادسرای شهرری گذاشتند.
ثریا 30 ساله به دادیار پرونده گفت: 3 سال پیش وقتی تصمیم گرفتم سفر تفریحی به دوبی داشته باشم با توری همراه شدم که پسر جوانی به نام محمد نیز با یکی از دوستانش همسفرمان بود. محمد شیکپوش و چهرهای بسیار رسمی داشت و در هتل محل اقامتمان بارها همدیگر را دیدیم تا اینکه به بهانهای سر صحبت را با من باز کرد، خیلی شیرینزبان بود ابتدا به رفتارهای متفاوت من با دیگر دختران همسفر اشاره کرد که به نظرش خاص میآمد و خواست برای آیندهمان با هم آشنا باشیم.
وی افزود: «ابتدا بهانهجویی کردم اما اینکه محمد بین آن همه دختر، من را که در خارج از ایران هم چادر به سر داشتم انتخاب کرده بود، احساس خوبی پیدا کردم و وقتی شنیدم نیت وی ازدواج است پذیرفتم در بازگشت به ایران شرایط خواستگاری را فراهم کنم.
زن جوان ادامه داد: «محمد» در دوبی خیلی مراقب من بود و رعایت ادب را هم داشت تا اینکه به تهران بازگشتیم، وی وقتی شنید خانهمان در شهرری است با این ادعا که خانوادهاش بالاشهری هستند اجازه گرفت به تنهایی خواستگاری کند و بعد از عروسی من را به خانوادهاش معرفی کند، وی ادعا کرد مدیرعامل یک شرکت رایانهای است و درآمد میلیاردی دارد.
من مغلوب شخصیت جذاب وی شده بودم تا اینکه به تنهایی خواستگاریام کرد و با مهریه بالا و خرید میلیونی یک عروسی مجلل گرفت که تنها دوستان و همکارانش در آن شرکت داشتند و هیچکدام از بستگانش را ندیدم. بعد از این مراسم، محمد برای من خانه شیکی در شهرری گرفت تا دور از بستگانم نباشم و همه امکانات را برایم فراهم کرد، هیچ غمی در زندگیام نداشتم، شوهرم به خاطر مسائل کاری کمتر به خانه میآمد تا اینکه خواستم مادر شوم و محمد نپذیرفت، بهانههایش را نمیتوانستم بپذیرم و همین اختلاف موجب شد به وی بدبین شوم.
ثریا گفت: احتمال دادم محمد همسر دیگری داشته باشد و چون از وی بچه دارد تمایلی به پدر شدن ندارد، این تصور مثل خوره به جانم افتاد و بعد از مدتی به تماسهای شبانه یا غیبتهایش مشکوک شدم. یک روز برادرم که میدانست چقدر ناراحت هستم به خانهام آمد و یک دستگاه به من داد، میگفت دوستانش از خارج آوردهاند و آن را خریده است با آن میتوانستم استراق سمع کنم. محمد همان روز به خانه آمد و مثل همیشه ادعا کرد خسته است و نمیتواند با من به گردش بیاید، از او اجازه گرفتم با برادرم سوار بر ماشینش بیرون برویم، پذیرفت و ما توانستیم دستگاه را داخل ماشین جاسازی کنیم.
وی افزود: از فردای همان روز فهمیدم شوهرم هزار چهره دارد. وی اسامی مختلفی داشته و هر بار با افراد متفاوت به روشهای خاصی حرف میزند، نمیدانستم واقعاً مشخصات وی محمد باشد اما فهمیدم که مدیرعامل شرکت نبوده بلکه در حال کلاهبرداری از بدبخت و بیچارههایی است که دنبال وام هستند. ابتدا خواستم با او حرف بزنم تا نان حرام به زندگیمان نیاورد که ناگهان فهمیدم محمد زن و بچه هم دارد، اسم همسر اول محمد، نگرس و بچهاش محمد است و همین کافی بود که بفهمم اسم خودش محمد نیست.
شوهرم همان روز زنگ زد و گفت باید به ماموریت کاری به شمال برود و شب نمیآید و من با شنیدن صدایش پیبردم اسم واقعیاش حسن است، الان میخواهم این مرد حقهباز دستگیر شود و به مجازات برسد.
با ادعاهای این زن و وقتی دادیار صدای ضبط شده را شنید تیمی از پلیس آگاهی وارد عمل شد تا پرده از راز مرد هزار چهره بردارد. محمد که اسم واقعیاش حسن است یک هفته بعد وقتی به خانه همسر دوم خود بازگشت از سوی پلیس بازداشت شد و حیرتزده ادعا کرد حتماً اشتباهی شده است.
این مرد هزارچهره وقتی شنید «ثریا» با کارآگاهبازیهایش راز تبهکاریهای وی را فاش کرده است، سربه زیر انداخت و گفت: «من مدیرعامل یک شرکت تجاری بودم که ورشکست شدم چون عادت داشتم زندگی مرفهی برای خود و خانوادهام فراهم کنم نتوانستم با بیپولی کنار بیایم، دوستی داشتم که مهندس کامپیوتر بود و جعل میکرد. نقشهای طراحی کردم و با دادن هزینه آن شناسنامه و کارتهای جعلی مختلفی را به دست آوردم. من با دادن وعده وام به زنان و مردان با شرایط ایدهآل یا حل کردن مشکلاتشان در ارگانهای مختلف آنان را سرکیسه میکردم تا اینکه در سفر به دوبی با ثریا آشنا شدم و با وجود علاقه زیاد به همسر و بچهام تصمیم گرفتم با مدارک جعلی با ثریا سر سفره عقد بنشینم و اصلاً تصور نمیکردم وی بدبین شده و موجب لو رفتن من شود.
بنا بر این گزارش، با دستور دادیار پرونده داماد هزارچهره تحت تحقیق پلیسی قرار دارد تا میزان تبهکاریهایش فاش شود.
ماجرای مردهای که قصابی میکرد
روزنامه جام جم نوشت: مرد افغان که با هویت یک ایرانی فوت شده در تهران زندگی میکرد، دستگیر و با تحقیق از وی معلوم شد،او برای کار در یک قصابی از هویت جعلی استفاده کرده است.
چند روز پیش ماموران پلیس مهاجرت و گذرنامه تهران اطلاع پیدا کردند، مردی افغان با هویت یک ایرانی در قصابی محلهشان در فرحزاد کار میکند.
با به دست آمدن این اطلاعات، ماموران انتظامی برای بررسی موضوع عازم این محل شدند و با شناسایی کارگر جوان در مغازه قصابی او را برای تحقیقات به اداره پلیس مهاجرت انتقال دادند. مرد جوان در تحقیقات، خودش را ایرانی معرفی کرد تا این که با احضار صاحب قصابی به مرکز پلیس و تحقیق از وی معلوم شد مرد کارگر یک تبعه افغان است و از یک سال پیش برای او کار میکند.
با به دست آمدن این اطلاعات متهم جوان دوباره بازجویی شد و اعتراف کرد، مدارک هویتی وی جعلی بوده و او از 6 ماه پیش با هویت یک مرد ایرانی زندگی میکند.
متهم اضافه کرد: کارشناسان اداره کار و بهداشت گاهی برای اینکه مطمئن شوند کارگر افغان در قصابی کار نمیکند به محل کارم میآمدند، من هم به دلیل اینکه هزینه همسر و فرزند 7 سالهام را تامین کنم درصدد بودم تا مدارک هویتی یک مرد ایرانی را به دست بیاورم.
متهم با اشاره به خرید مدرک جعلی یک مرد متوفی به پلیس گفت: 6 ماه پیش از طریق یکی از هموطنانم، با یک جوان ایرانی آشنا شدم. وی با پی بردن به مشکل کاری من، 3 میلیون تومان گرفت و برایم یک شناسنامه ایرانی تهیه کرد. مرد جاعل میگفت شناسنامه متعلق به یک مرد فوتشده بوده و آن را از پدرش خریداری کرده و برایم مشکلی پیش نمیآید.
وی اضافه کرد: به این ترتیب بیآنکه همسرم از ماجرا باخبر باشد، به زندگیام با هویت یک مرد ایرانی ادامه دادم. مرد جاعل حتی با همان شناسنامه جعلی برای من حساب بانکی افتتاح و یک دستهچک برایم از بانک اخذ کرد.
بنابر این گزارش، متهم با قرار قانونی از سوی بازپرس شعبه اول دادسرای فرودگاه مهرآباد تهران روانه زندان شد و تحقیقات برای دستگیری جاعل فراری ادامه داد.
90 تن عسل تقلبی کام خریدار را تلخ کرد
روزنامه جام جم نوشت: مرد شیادی که با فروش 90 تن عسل تقلبی به یک مغازهدار، 280 میلیون تومان از او کلاهبرداری کرده بود، از سوی ماموران کلانتری 11 شهرستان خمین از توابع استان مرکزی دستگیر شد.
چند روز پیش مردی با حضور در کلانتری 11 خمین از مردی عسلفروش به اتهام کلاهبرداری شکایت کرد. شاکی به پلیس گفت: هفته گذشته مردی به مغازهام آمد و ادعا کرد یک شرکت بزرگ زنبورداری و تولید عسل داشته و قصد دارد مقادیر قابل توجهی عسل را به قیمت پایینتر از قیمت بازار بفروشد. روز بعد با مرد غریبه تماس گرفته و در ملاقات با وی، نمونهای از عسل او را مشاهده کردم و با اطمینان از مرغوب بودن کالا تصمیم به خرید گرفتم.
شاکی اضافه کرد: در ملاقات بعدی 280 میلیون تومان به فروشنده پرداخت کردم و در قبال آن 90 تن عسل که گمان میکردم، مرغوب است، تحویل گرفتم.
چند روز بعد از خرید این میزان عسل، یکی از دوستانم به مغازهام آمد و قصد خرید بخشی از محموله عسل را داشت. او ابتدا چند نمونه از آن را مورد بررسی قرارداد و متوجه شد تمام عسلها تقلبی است.
شاکی با اشاره به تقلبی بودن محموله عسل گفت: وقتی دوستم ماجرا را با من در میان گذاشت، نمونهای از عسلها را به آزمایشگاهی برده و از یک کارشناس بهداشت و مواد غذایی خواستم آنها را بررسی کند. او پس از چند بار آزمایش نظر داد که عسلها تقلبی است. بنابراین از فروشنده محموله عسل شکایت دارم.
با تشکیل پرونده قضایی در این زمینه، تحقیقات ماموران آغاز شد تا این که روز گذشته مخفیگاه وی در یکی از محلههای جنوبی شهر شناسایی و متهم شیاد دستگیر شد.
سرهنگ رفیعی، معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان مرکزی گفت: با انتقال متهم به کلانتری وی در تحقیقات اعتراف کرد که یک کارگاه تولید عسل تقلبی را در حومه شهر راهاندازی کرده و با شناسایی مغازهداران عسل تقلبی را به آنها فروخته و کلاهبرداری کرده است. با اعتراف متهم، تحقیق در این زمینه ادامه دارد.
دزد زورگیر چند خودرو را در هم کوبید
روزنامه جام جم نوشت: دزد حرفهای که در جریان فرار با خودروی دزدی، 3 خودرو را در هم کوبیده و قصد جان یک مامور انتظامی را در شمال غرب تهران داشت، دستگیر شد.
هفته گذشته ماموران انتظامی هنگام گشتزنی در شمال غرب تهران به یک دستگاه خودروی پراید مشکی که در حاشیه خیابان متوقف شده بود، ظنین شدند. با استعلام از سامانه پلیس معلوم شد خودروی پراید چند روز پیش از یکی از محلههای شهر سرقت شده است.با اطلاع از این موضوع ماموران به سمت خودرو رفتند و از راننده خواستند مدارک هویتی خود را به پلیس نشان دهد که در این موقع راننده بیآنکه به حرفهای ماموران توجهی کند، بر سرعت خودرو افزود و متواری شد.
ماموران به تعقیب خودرو پرداختند و با اخطار از راننده میخواستند، تسلیم شود. راننده فراری بیآنکه به اخطارها توجهی کند، به حرکت خود ادامه داد و در جریان فرار 3 دستگاه خودروی پارک شده در خیابان را در هم کوبید. تعقیب و گریز پلیسی ادامه داشت تا اینکه خودروی متهم فراری با یک خودروی دیگر برخورد کرد و متوقف شد.
در همین موقع یکی از ماموران با پیاده شدن از خودرو به سمت متهم جوان رفت تا مانع از فرار وی شود که ناگهان راننده با روشن کردن خودرو به سمت مامور انتظامی حرکت کرد و او را به کناری انداخت و به فرارش ادامه داد. تعقیب و گریز پلیسی دوباره ادامه پیدا کرد تا عاقبت خودروی متهم فراری پس از برخورد با گاردریل خیابان متوقف شد و ماموران با سد کردن راه متهم، او را دستگیر کردند.
خودروی مکشوفه از متهم دزدی بود
با انتقال متهم به پلیس آگاهی وی بازجویی شد و ادعا کرد خودرو سرقتی نیست و به دلیل اینکه گواهینامه رانندگی نداشته از ترس دستگیر شدن فرار کرده است.
در پی اظهارات متناقض متهم، مالک خودروی دزدی به پلیس آگاهی احضار و با تحقیق از وی معلوم شد، مردی با حمله به وی، خودرویش را سرقت کرده است. با به دست آمدن این اطلاعات، شاکی در مواجهه حضوری با متهم بازداشتشده قرار گرفت و به محض دیدن وی او را شناخت و گفت او همان سارق زورگیر خودرو است. با مشخص شدن این موضوع روند رسیدگی به پرونده وارد مرحله جدیدی شد.
متهم، دزد سابقهدار بود
ماموران با بررسی از سوابق کیفری متهم متوجه شدند وی یک دزد حرفهای بوده که در زمینه سرقت خودرو فعالیت میکند و چند باری دستگیر شده و به زندان رفته است.
به این ترتیب متهم دوباره بازجویی شد و گفت: چند بار به اتهام سرقتهای سریالی خودرو روانه زندان شدهام. چندی پیش با آزادی از زندان دوباره سرقتهایم را شروع کردم و روز حادثه وقتی با یک دستگاه خودروی دزدی مقابل یک مرکز خرید توقف کرده بودم، ماموران به من ظنین شدند که در جریان فرار قصد جان یکی از پلیسها را داشتم ولی دستگیر شدم.
بنابر این گزارش، دزد حرفهای با قرار قانونی از سوی بازپرس غلامی، رئیس شعبه چهارم دادسرای ناحیه 2 تهران روانه زندان شد و تحقیقات تکمیلی از وی ادامه دارد.
توطئه خانوادگی برای قتل پدر
روزنامه شرق نوشت: مخالفت پدر با ازدواج دختر، انگیزه طراحی توطئهای شد که طی آن مادر و دختر با همدستی مردی دیگر پدر خانواده را به قتل رساندند و جسدش را به آتش کشیدند.
خردادماه سالجاری زنی با پلیس تماس گرفت و مدعی شد شوهرش ناصر گم شده است. این زن مدعی شد شوهرش از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته است.
در حالیکه تحقیقات پلیس برای روشن شدن سرنوشت ناصر آغاز شده بود، زنی دیگر با ماموران تماس گرفت و ادعا کرد یک روز قبل از اعلام گم شدن ناصر همسر او را دیده که به اتفاق دخترش و مردی جوان جسدی را از خانه بیرون میبرند. بنابراین همسر ناصر بازداشت شد. او در بازجوییها گفت: قبول دارم با همدستی دخترم و پسر مورد علاقهاش شوهرم را کشتم.
این زن ادامه داد: وقتی با شوهرم ازدواج کردم، نمیدانستم که او افغان است، بعد از اینکه اولین فرزندمان به دنیا آمد، فهمیدم شوهرم افغان است و دیگر نتوانستم از او جدا شوم. ناصر مرد بداخلاقی بود و من را اذیت میکرد. دروغگویی در مورد ملیتش هم باعث شد هرچه بیشتر از او متنفر شوم تا اینکه دخترم بزرگ شد و به پسری به نام رامین علاقه پیدا کرد. رامین و دخترم سپیده همدیگر را خیلی دوست داشتند اما شوهرم مخالف ازدواج آنها بود. سپیده خیلی اذیت میشد و من برای اینکه هم از شوهرم انتقام بگیرم و هم کاری کنم که دخترم به پسر موردعلاقهاش برسد، پیشنهاد قتل شوهرم را دادم.
متهم در ادامه اعترافاتش گفت: قرار شد من و سپیده مقدار زیادی داروی خوابآور به شوهرم بدهیم و رامین هم او را بکشد. روز حادثه ما طبق برنامه عمل کردیم و بعد از خانه خارج شدیم. پس از ما رامین وارد خانه شد و شوهرم را به قتل رساند. بعد از اینکه همه چیز تمام شد من و دخترم به خانه رفتیم و با کمک رامین جسد را بیرون بردیم.»
با توجه به گفتههای متهم، سپیده و رامین بازداشت شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند.
رامین در بازجوییها به قتل پدر سپیده اعتراف کرد و گفت: من و سپیده مدتی بود که همدیگر را میشناختیم و یکدیگر را دوست داشتیم. من چندبار به خواستگاری او رفتم و از پدرش خواستم اجازه ازدواج به ما بدهد اما او قبول نمیکرد تا اینکه متوجه شدم سپیده و پدرش با هم اختلاف دارند، وقتی موضوع را پرسیدم، سپیده گفت پدرش را به خاطر مشکلاتی که بهوجود آورده است، دوست ندارد. بعد از چند روز مادر سپیده به من پیشنهاد داد شوهرش را بکشیم. با این کار ما میتوانستیم با هم ازدواج کنیم به همین خاطر هم قبول کردم. نقشه را کشیدیم و من دوبار از این مادر و دختر در مورد تصمیمشان پرسیدم، سپیده و مادرش به این قتل راضی بودند، به همین خاطر شرایط را فراهم کردند، روز حادثه من به خانه ناصرم رفتم او خوابیده بود. با کلتی که از قبل تهیه کرده بودم، گلولهای به سمت او شلیک کردم و وی را به قتل رساندم. بعد با همکاری سپیده و مادرش جسد را به بیابانی منتقل کردم و بعد مقداری بنزین روی او ریختم و جسدش را آتش زدم.
با توجه به تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. روز گذشته قرار بود متهمان در این شعبه مورد محاکمه قرار بگیرند اما به دلیل اینکه مقتول فرزند صغیر داشت و هنوز برای او قیم تعیین نشده بود، پرونده برای مشخص شدن درخواست رییس قوه قضاییه به عنوان ولی قهری به دادسرا بازگردانده شد.
حکم مرگ برای زن و شوهر متهم به قتل
روزنامه شرق نوشت: زن و شوهری که 9 سال قبل جوانی را با ضربات چاقو از پا درآورده و جسدش را در مکان نامعلومی مخفی کرده بودند، پس از محاکمه به قصاص محکوم شدند.
تحقیقات پلیس در اینباره روز 22 خرداد سال 81، همزمان با ناپدید شدن جوانی 25ساله به نام شهرام آغاز شد. بررسیها نشان میداد شهریار با زنی به نام رفعت بهطور پنهانی رابطه داشت، در حالی که این زن تنها مظنون پرونده شناخته میشد، به دلیل فراری شدن او و شوهرش پلیس نتوانست از این پرونده رازگشایی کند تا اینکه هشت سال بعد ردی از این زوج در شمال کشور به دست آمد و با دستگیری آنها راز ناپدید شدن شهرام برملا شد.
رفعت در بازجوییها مدعی شد چون شهرام او را مورد آزار و اذیت قرار داده بود، با همدستی شوهرش فرامرز او را کشت.
این زن که هنگام دستگیری باردار بود، بعد از به دنیا آمدن نوزادش همراه شوهرش در شعبه 1156مجتمع قضایی بعثت محاکمه شد.
در جلسه محاکمه فرامرز با پذیرش اتهام قتل شهرام گفت با اعتقاد به مهدورالدم بودن، شهرام را کشته است. او در اینباره گفت: شب حادثه رفعت با شهرام تماس گرفت و او در حالی که من در خانه پنهان شده بودم، وارد شد. از قبل یک چاقو آماده کرده بودم و وقتی در برابر شهرام قرار گرفتم، با چاقو ضربهای به گردنش زدم. بعد از آن او هم برایم چاقو کشید و با یکدیگر درگیر شدیم. کار بالا گرفته بود و در حالی که گلاویز بودیم، مدام به در و دیوار میخوردیم. در همین حین با هم روی مبل افتادیم در همین حالت چاقو را به رفعت دادم و گفتم بزن و او هم با چاقو به پشت شهرام زد. بعد از آن جنازه را تکهتکه و در زیرزمین دفن کردیم. جسد تا مدتها در آنجا بود اما وقتی قصد داشتیم از آن خانه نقل مکان کنیم، جسد را از زیر خاک بیرون کشیدیم و با خود به اصفهان بردیم و من آن را در کوچه رها کردم.
به رغم این اظهارات تحقیقات برای یافتن جسد مقتول به جایی نرسید و سرانجام دیروز قاضی پرونده هر دو متهم را در قتل گناهکار شناخت و به قصاص محکوم کرد.
پرونده جسد بیصورت پس از 8 سال مختومه شد
روزنامه همشهری نوشت: پرونده مرگ مرموز یک زن که جسد بیصورتش در کوههای امامزاده داوود پیدا شده بود پس از گذشت 8سال بسته شد.
درحالیکه مرگ این زن معمای پیچیدهای را پیش روی قاضی و پلیس قرار داده بود و همه احتمال میدادند که فرضیه قتل در میان است، قاضی گیوکی رئیس شعبه 1156 دادگاه بعثت برای شوهر وی که مظنون شماره یک بود قرار منع تعقیب صادر کرد و با کشف راز این جسد، این پرونده با اعلام اینکه زن جوان دست بهخودکشی زده مختومه شد.
ناپدید شدن مرموز
19فروردین ماه سال 82مرد 34سالهای نزد پلیس رفت وخبر از ناپدیدشدن همسرش داد.وی گفت: همسر29سالهام به نام فرحناز از روز 5 فروردین ناپدید شده و خبری از او ندارم. اول فکر میکردم به خانه مادرزنم رفته، اما وقتی شنیدم آنجا هم نیست تعجب کردم و گفتم پلیس را در جریان قرار دهم.
شاکی افزود: یک روز پیش از ناپدیدشدن فرحناز با هم درگیر شدیم. دعوای زن و شوهری بود. من هم عصبانی بودم و خانه را ترک کردم. وقتی برگشتم از 2پسر کوچکم شنیدم که مادرشان به خانه پدربزرگش رفته است اما به خانه آنها هم نرفته بود.
پس از اظهارات این مرد ماموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران با دریافت دستور قضایی تحقیقات خود را برای پیدا کردن فرحناز آغاز کردند.
معمای جسد بیصورت
در حالیکه بررسیهای پلیسی در این زمینه ادامه داشت ماموران در 31فروردین ماه سال 82 جسد زنی را در کوههای امامزاده داوود پیدا کردند که صورتش را حیوانات خورده بودند. افرادی که برای چیدن کرفس وریواس به آن منطقه رفته بودند با مشاهده جسد، پلیس را در جریان قرار داده بودند.
پزشک جنایی که بالای سر جسد حاضر شده بود اعلام کرد که قربانی زنی حدوداً 30ساله است و 20روزی از مرگش میگذرد. پلیس در نخستین قدم به بررسی پرونده ناپدیدشدهها پرداخت و در بین آنها به نام فرحناز رسید اما چون جسد بیصورت بود نمیشد اطمینان داد که همان فرحناز است. همزمان با تحقیقات پلیسی پدر فرحناز نزد پلیس مراجعه کرد و به طرح شکایت از دامادش پرداخت.
وی مدعی بود که دخترش با دامادش اختلافات شدیدی داشتند و او راز ناپدیدشدن دخترش را میداند. آنها احتمال میدادند که دامادشان دخترشان را کشته است. این در حالی است که همسایههای فرحناز بارها شاهد درگیری و کتککاریهای این زن و شوهر بودند و همه میدانستند که آنها با هم اختلاف دارند. یکی از همسایهها مدعی بود که فرحناز نزد او رفته و گفته که قصد خودکشی دارد اما به خاطر بچههایش میترسد.
آزمایش DNA
تنها راه شناسایی هویت جسد بیصورت، انجام آزمایش DNA بود. با دستور قاضی گیوکی رئیس شعبه 1156 دادگاه بعثت، سرانجام از پدر و مادر فرحناز و جسد بیصورت آزمایش گرفته شد و روشن شد که جسد متعلق به فرحناز است.
درحالیکه همسر قربانی مظنون شماره یک بود در بازجوییها اعلام کرد که بیگناه است و هیچ دلیلی برای کشتن همسرش نداشته است. با توجه به انکار متهم در مراحل تحقیقات و اینکه همسایههای فرحناز اظهار داشتند که او قرصهای افسردگی مصرف میکند و بارها نزد آنها گفته که میخواهد به کوههای امامزاده داوود برود و با خودکشی به زندگیاش پایان دهد، قاضی گیوکی با اعلام اینکه فرحناز دست بهخودکشی زده است قرار منع تعقیب صادر کرد.
56282
نظر شما