۰ نفر
۱۸ مهر ۱۳۹۰ - ۱۲:۳۹

داود احمد زاده

 

خیزش های عربی در شمال افریقا و خاورمیانه عربی پس از فروپاشی رژیم های مستبد و تمامیت خواهی نظیر بن علی ، مبارک و قذافی همچنان در منطقه تداوم دارد و به نظر می رسد که به رغم تلاش های همه جانبه غرب و عربستان برای مدیریت بحران و جلوگیری از فروپاشی رژیم هایی نظیر علی عبدالله صالح در یمن و آل خلیفه در بحرین ، از طریق اصلاحات صوری سقف مطالبات مردم بر سرنگونی دیکتاتورها و اعاده دموکراسی و پایان ناعدالتی اجتماعی تمرکز یافته است.

آنچه در این میان مشهود است امریکایی ها پس از جرقه قیام در تونس و سرنگونی بن علی و نیز خشم فرزندان نیل از دیکتاتور سرزمین فراعنه از فقدان استراتژی معین در مواجهه با این قیام در رنج بودند ، به نوعی سیاست خارجی امریکا و برخی متحدان اروپایی آن در حمایت چندین دهه از ثبات رژیم های وفادار به غرب نظیر مصر و تونس و حتی لیبی امکان چرخش سریع و حمایت علنی از قیام و مطالبات مردم منطقه را نمی داد از این رو دوالیسم و برخورد دوگانه غرب در مواجهه با تحولات بر سردرگمی موجود دامن زد ، امریکایی ها تلاش داشتند که با ارایه بسته های اصلاحی از رادیکالیزه شدن اوضاع و نیز برجسته شدن نقش جریانات اسلامی در این قیام ها جلوگیری کنند، با این وجود ، مقامات کاخ سفید در قبال جنبش فراگیر مردمی در شمال افریقا و حتی خاورمیانه غافلگیر شدند ، لذا پس از اطمینان از عدم پایداری حکومت های مطلقه و وابسته به غرب نظیر مبارک و تونس با حمایت ضمنی از خواسته های معترضین تلاش نمودند که خود را در قامت مدافع دموکراسی و گسترش آزادی های مدنی در این کشورها نشان دهند.

با این وجود غرب به رهبری امریکا به دلیل ترس از نفوذ و رشد اسلامگرایی در منطقه با بازگشت به سیاست دوگانه از سرکوب اعتراضات در بحرین و یمن به نوعی جانبداری کردند و در این مسیر اقدامات ریاض را در اعزام نیرو به این کشورها عامل ثبات و تضمین منافع خود قلمداد می کنند.

ترس امریکایی ها در واقع ناشی از هراس از رشد جریانات شیعی و رشد جریانات اعتراضی در جنوب سرزمین حجاز است. شیعیان عربستان به عنوان اقلیت سرکوب شده از هرگونه حقوق برابر اجتماعی و سیاسی با اکثریت سنی این کشور محروم اند. جدا از غرب به عنوان مولفه تاثیرگذار در تحولات منطقه همچنان به نقش آفرینی خود ادامه می دهد. روسها نیز به دلیل ارتباطات سیاسی و منافع مشترک با کشورهای منطقه در قبال بهار عربی واکنشی نشان دادند.

در این میان گرچه اتحادیه جماهیر شوروی سابق یک بازیگر مهم در معادلات سیاسی و امنیتی خاورمیانه و شمال افریقا بود و این بازیگری به اشکال مختلفی چون حمایت از حکومت های عراق ، سوریه ، لیبی ، یمن و سازمان آزادی بخش فلسطین و برخی گروه های سیاسی انجام می شد. اما روسیه جدید در دوره پوتین و جانشین وی مدودیف تلاش داشت که با بستن قراردادهای نفتی و فروش تسلیحات نظامی در ابعاد مختلف با متحدان سابق شرایط را برای حفظ منافع راهبردی خود در منطقه خاورمیانه تثبیت نماید. به نظر می رسد که با آغاز قیام ها و تحولات اخیر منطقه ، چهره خاورمیانه و شمال افریقا با دگردیسی جدی مواجه گشته است. جالب اینجاست که کشورهایی که در معرض بهار عربی قرار داشته و دارند همواره مراودات نسبتاً مناسبی با کرملین داشته ، گرچه این تحولات لزوماً منطبق با اهداف و منافع غرب نبوده ، ولی دارای پیامدهایی هم برای منافع روسها است. با این وجود آنچه امروز در منطقه جریان دارد نشان می دهد که بیشتر منافع و اولویت های سیاست خارجی روسیه از رهگذر بهار عربی آسیب دیده است.

در درجه نخست نظامهای سیاسی متحد سنتی مسکو سقوط کرده یا در معرض فشار هستند تا به تغییراتی تن در دهند که نتیجه آن تغییر ساختار موجود ، تحول نظام اقتصادی و به قدرت رسیدن نخبگان جدیدی است که بیشتری اشتراک منافع را با غرب خواهند داشت ، بدین ترتیب مهم ترین حلقه های پیوند مسکو و پایتخت های عربی در نتیجه تحولات اخیر از هم گسسته و به چندین دهه پیوندهای سیاسی ، امنیتی و اقتصادی روسیه و این نظامها خاتمه داده است. در این مسیر می توان به دو مورد عراق و لیبی و نیز سوریه و حتی مصر نیز اشاره نمود. عراق گرچه تحولات آن از جنس تحولات جدید منطقه نیست ، با این وجود اشغال آن از سوی امریکا و حضور شرکت های چند ملیتی غرب امکان تکاپوی بیشتر را از روسها گرفته است و روسیه را از شریک تجاری و متحد نزدیک عراق به یک کشور منفعل در تحولات آینده سیاسی عراق بدل ساخته است.

اما بازنده اصلی تحولات لیبی را نیز باید کرملین دانست ، چراکه قذافی در طول 42 سال حکومت خودکامه خویش همواره از مشتریان دائمی سلاح های روسی بود و شرکت های بزرگ نفتی و گازی روسی از مهم ترین سهامداران و فعالان حوزه نفتی لیبی بودند ، بی تردید فروپاشی رژیم قذافی و حضور نظامی ناتو در این کشور باعث خواهد شد حکومت جدید لیبی برای تامین تسلیحات و فناوری نظامی به بازارهای نظامی غرب روی آورند. بنابراین اقدامات ناتو در لیبی را باید در راستای محدودسازی و تهدید منافع روسیه قلمداد کرد.

روسها گرچه در موضع گیریهای علنی و تبیین سیاست خارجی خویش در ماههای اخیر تلاش دارند در قالب یک قدرت منطقه ای از تحولات مثبت حادث شده در کشورهای منطقه تلویحاً جانبداری کند با این وجود نگران تداوم بحران و سرایت آن حتی به حیات خلوت خویش کشورهای آسیای میانه و قفقاز اند ، چراکه این کشورها به لحاظ ساختار اقتصادی و سیاسی و وجود رژیم های بسته شباهت هایی با کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه عربی دارند. اما عمده ترین نگرانی روسیه در مورد تحولات سوریه است. آنچه بر نگرانی کرملین در زمینه سوریه می افزاید همراهی و همگامی آنکارا در طرح های ضدسوری و تلاش های همه جانبه غرب برای سرنگونی رژیم بشار اسد است.

پوتین مرد قدرتمند کاخ کرملین همچنان از اصلاحات دامنه دار سیاسی در سوریه و فرصت دادن به بشار برای اجرایی نمودن طرح ها حمایت می کند ولی غرب و ترکیه با ناکام دانستن بشار در اجرای اصلاحات سیاسی و اقتصادی فرصت را برای وی از دست رفته می بیند ، آنچه مسلم است هرگونه تحول و فروپاشی رژیم بشار اسد بر مشکلات روسها در منطقه خواهد افزود. لذا روسیه تلاش دارد همچنان با وتوی قطعنامه های ضد سوری در شورای امنیت و همگامی با چین و ایران همچنان به عنوان بازیگر نقش آفرین در تحولات منطقه نشان دهد و از پیشروی بیشتر غرب در حوزه های نفوذ سابق خویش ممانعت به عمل آورد. ولی آنچه مشهود است روسیه توان مقابله تمام عیار با غرب را در منطقه ندارد و این ناشی از مشکلات اقتصادی داخلی و بحران بر سر چگونگی تنظیم روابط آن با غرب است. در واقع روسیه ، در میان ایفای نقش منطقه ای محدود در تحولات بهار عربی و یا نقش جهانی سردرگم است.

*عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات میان فرهنگی دانشگاه آزاد

/214

کد خبر 177410

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 13 =