به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ،سید محمود طالقانی در سیزدهم اسفند ۱۲۸۹ هجری شمسی در روستای گلیرد از توابع طالقان در خانوادهای مذهبی و اهل علم به دنیا آمد. پدرش، آیتالله سید ابوالحسن طالقانی، از علمای نامدار عصر مشروطه و از مبارزان آزادیخواه بود که نقش مهمی در پرورش شخصیت علمی و اجتماعی فرزندش ایفا کرد. مادرش نیز زنی دیندار و فاضله بود که با صبر و مهربانی، فرزندان خود را به اخلاق و تقوا دعوت میکرد.
بنا بر روایت رویداد ۲۴، محیط خانواده طالقانی سرشار از معنویت، علم و روحیه مبارزه با ظلم و استبداد بود. پدرش نهتنها در حوزه علمیه بلکه در میان مردم نیز جایگاهی ویژه داشت و از همان کودکی، اندیشههای آزادیخواهانه و عدالتمحور را به فرزندش منتقل کرد. این پیشینه خانوادگی، زمینهساز شکلگیری شخصیت مستقل، عدالتطلب و آزادیخواه سید محمود شد.
تحصیلات، حوزه و آشنایی با اندیشههای نو
سید محمود تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش آغاز کرد و پس از طی مقدمات، برای ادامه تحصیل به تهران رفت. در تهران، با فضای متنوع فکری و اجتماعی آشنا شد و علاقهاش به علوم دینی او را به سوی حوزه علمیه قم کشاند. او نزد استادانی، چون آیتالله حائری یزدی، آیتالله محمدتقی خوانساری و دیگر بزرگان، فقه و اصول را بهطور جدی فراگرفت. در کنار علوم سنتی، طالقانی همواره دغدغه فهم تحولات زمانه و آشنایی با اندیشههای نو را داشت و آثار متفکران مسلمان و غیرمسلمان را مطالعه میکرد.
در همین سالها بود که با مفاهیم آزادی، عدالت اجتماعی، دموکراسی و حقوق بشر آشنا شد و تلاش کرد این مفاهیم را با آموزههای اسلامی پیوند دهد. او معتقد بود که اسلام حقیقی، دینی است که انسان را به آزادی، عدالت و کرامت دعوت میکند و با هرگونه استبداد و ظلم مخالف است.
آغاز فعالیتهای اجتماعی و سیاسی
طالقانی از جوانی به مسائل اجتماعی و سیاسی علاقه نشان داد و خیلی زود به یکی از چهرههای فعال حوزه و جامعه بدل شد. در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، او در کنار روحانیان آزادیخواه و روشنفکران قرار گرفت و از حامیان جدی دکتر محمد مصدق و جبهه ملی شد. در عین حال، ارتباط نزدیکی با فداییان اسلام و نواب صفوی نیز داشت و در بزنگاههای حساس، به حمایت از آنان برخاست. این رویکرد دوگانه، برخاسته از نگاه اخلاقی و آرمانگرای او به سیاست بود؛ سیاستی که برایش با عدالت، آزادی و کرامت انسانی معنا پیدا میکرد.
مسجد هدایت تهران به مرکز فعالیتهای تبلیغی، اجتماعی و سیاسی طالقانی بدل شد. خطابههای پرشور و روشنگرانه او در این مسجد، نسل جوان، دانشگاهیان و روشنفکران را به خود جذب کرد و مسجد هدایت به یکی از کانونهای اصلی بیداری و حرکت سیاسی در تهران تبدیل شد. طالقانی در این مسجد، هم به نقد استبداد و فساد میپرداخت و هم آموزههای قرآنی و اخلاق اسلامی را با زبان روز برای مردم تبیین میکرد. جلسات تفسیر قرآن او، محفلی برای طرح پرسشهای اجتماعی و سیاسی روز بود و بسیاری از فعالان سیاسی و فرهنگی، نخستین بار از طریق منبرهای او با اندیشههای نوین آشنا شدند.
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی طالقانی بارها او را هدف سرکوب رژیم پهلوی قرار داد. او چندین بار بازداشت و سالها در زندانهای قصر و قزلقلعه محبوس شد. اما زندان برای طالقانی نه نقطه پایان، که آغاز فصل تازهای از روشنگری بود. او در زندان به آموزش و تفسیر قرآن برای زندانیان پرداخت و بسیاری از فعالان سیاسی و مذهبی آینده را با اندیشههای خود آشنا ساخت. خاطرات زندانیان نشان میدهد که جلسات تفسیر قرآن طالقانی، نه تنها به آنان امید و انگیزه میداد، بلکه آنان را به اندیشهورزی و نقد شرایط اجتماعی و سیاسی سوق میداد.
دغدغه استبداد
اصلیترین دغدغه طالقانی پس از پیروزی انقلاب را میتوان نگرانی از ظهور «استبداد دینی» دانست. او استبداد را علتالعلل زوال جوامع بشری میدانست و در مذمت آن مینوشت: «استبداد لجنزار متعفنی است که همه منکرات و فحشا از آن تولید میشود و بدون خشک نمودن اینامالفساد نهی از منکر در موارد طبقات و اشخاص یا بیاثر است یا اثر آنی دارد... استبداد دینی مطالب و سخنانی از دین یاد گرفته و ظاهر خود را آن طور که جالب عوام ساده باشد، میآراید و مردمی را که از اصول و مبادی دین بیخبرند و به اساس دعوت پیمبران گرامی آشنایی ندارند، میفریبد و مطیع خود میسازند و با این روش فریبنده به نام غمخواری دین و نگهداری آیین، ظلالشیطان را بر سر عموم میگستراند و در زیر این سایه شوم جهل و ذلت، مردم را نگه میدارد. این دسته، چون با عواطف پاک مردم سر و کار دارند و در پشت سنگر محکم دین نشستهاند، خطرشان بیشتر و دفعشان دشوارتر است.»
او حتی مفاهیم دینی را نیز با مسئله اصلی خود، یعنی «شرارت استبداد» تفسیر میکرد. مثلا درباره امر به معروف و نهی از منکر چنین مینویسد: «اصل امر به معروف و نهی از منکر حق انتقاد و اعتراض است که قرآن به همه مسلمانان داده و روی این حق هر فرد عادی وظیفه دارد و بر او واجب است که در برابر انحراف و تجاوزات از هر کسی و از هر طبقهای که باشد بایستد. این سرّالاسرار دموکراسی و حق عمومی است. حتی یک فرد عادی میتواند به کسی که در راس مملکت است، امر به معروف و نهی از منکر کند.»
نقشآفرینی در انقلاب
در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی، طالقانی به یکی از محبوبترین و اثرگذارترین رهبران مذهبی بدل شد. او همواره تأکید میکرد که انقلاب اسلامی باید از مردم و برای مردم باشد و هیچ گروه یا فردی حق ندارد آن را به انحصار خود درآورد. طالقانی از همان ابتدا با هرگونه قدرتطلبی و انحصارگرایی مخالفت کرد و بر لزوم مشارکت همگانی و شوراهای مردمی پای میفشرد. ایده تشکیل شوراهای شهر و روستا، که بعدها در جمهوری اسلامی اجرایی شد، نخستین بار از سوی او مطرح شد. طالقانی معتقد بود قانون اساسی و مجلس باید از دل شوراهای مردمی بیرون بیاید و مردم مستقیما در سرنوشت خود دخالت کنند. او در سخنرانیهایش بارها بر لزوم شفافیت، پاسخگویی و احترام به رأی و اراده مردم تأکید داشت.
طالقانی در روزهای پیروزی انقلاب همواره تاکید میکرد «خصوصیت انقلاب اسلامی این است که ما رهبران مذهبی هیچ داعیه حکومت برای خودمان نداریم و نمیخواهیم حاکم باشیم. انقلابی است که از همه مردم شروع شده و برای همه است و هیچ حزب و جمعیت و فردی حق این را ندارد که در این انقلاب سهم بیشتری را برای خود قائل باشد و از این جهت حکومت را در انحصار خودش دربیاورد.» تاکید طالقانی بیش از همه چیز بر تشکیل حکومت مردم بود. معتقد بود قانون اساسی و مجلس باید از دل شوراهای مردمی بیرون بیاید و مردم مستقیما در سرنوشت خود دخالت کنند. ایده تشکیل شوراهای شهر در جمهوری اسلامی از ایدههای آیت الله طالقانی بود که حدودا دو دهه پس از درگذشت او اجرا شد.
طالقانی پس از انقلاب با اکثریت قاطع آرا به عنوان نماینده اول تهران در خبرگان بررسی قانون اساسی انتخاب شد و تصویر معروف وی در مجلس خبرگان مربوط به همین ایام است. به گزارش رویداد۲۴ آیت الله طالقانی در جلسه افتتاحیه مجلس خبرگان در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ هنگامی که با کمی تأخیر وارد مجلس شد، در میان تعجب حاضران به جای نشستن روی صندلیهای مجلس روی زمین نشست.
محمد قائد درباره این ژست معروف مینویسد: «در شهریور ۵۸ در مجلس خبرگان نه روی مبلهای قرمز سابق سناتوری، بلکه کف سالن نشست و گویی غرق دریای غم، پیشانی به دست تکیه داد. خواست او و بازرگان و همفکرانشان تشکیل مجلسی از نوع مؤسسانِ صدر مشروطیت بود. در هر حال، اعضای مجلس فعلی روی بوریا هم که مینشستند فرقی نمیکرد. چه روی مبل و چه روی گلیم، پیشنویس قانون اساسی را خیلی راحت دور میانداختند، چون فرصتی تاریخی به دست آمده بود و رندانِ حقپرست خیالهای دیگری در سر داشتند.»
مخالفت با حجاب اجباری، مخالفت با گنجاندن اصل ولایتفقیه در قانون اساسی و پذیرش تفاسیر کثرتگرا درباره دین، از دیگر دلایل محبوبیت آیتالله طالقانی در میان طیفهای گسترده جامعه بودند.
یکی از ویژگیهای بارز طالقانی، فروتنی، صداقت و سادهزیستی او بود. او هیچگاه خود را برتر از دیگران نمیدانست و همواره با مردم، بهویژه محرومان و مستضعفان، همصدا و همدرد بود. خاطرات نزدیکان و یارانش نشان میدهد که او حتی در اوج قدرت و محبوبیت، ساده زندگی میکرد و از هرگونه تجمل، مقام و امتیاز دوری میجست.
مرگ نابهنگام و واکنشها
آیتالله طالقانی در شهریور ۱۳۵۸، تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب، به طور ناگهانی درگذشت. او در ایام پایانی عمر خود با دیدن درگیریهای گسترده میان احزاب مختلف دخیل در انقلاب بسیار غمزده و دلشکسته شده بود و مدام میگفت این کارها «برادرکشی» است. از این رهگذر که شاید میتوانست وزنه تعادلی در فضای رادیکال پس از انقلاب باشد، مرگش نابهنگام و تاسفآور بود.
مرگ آیت الله طالقانی برای بسیاری از مردم و روشنفکران، ضایعهای جبرانناپذیر بود. شاید باورش سخت باشد، اما اسلامگرایانی که خود طالقانی از پیشوایانشان بود، از مرگ وی خوشحال شدند. سید منیرالدین حسینی، از اعضای تاثیرگذار مجلس خبرگان قانون اساسی، در کتاب خاطراتش با اشاره به درگذشت آیتالله طالقانی مینویسد: «رحلت آیتالله طالقانی برای این کشور و قانون اساسی و نیز خود آن بزرگمرد، برکاتی به همراه داشت... برداشت من این است که اگر رشته حیات ایشان نمیگسست، به احتمال بسیار زیاد، مردم را به صحنه میکشاند و آنان را علیه مصوبات خبرگان و اصول قانون اساسی میشوراند.» در ادامه منیرالدین میگوید: «از دیگر مخالفان صاحبنام میتوان به مرحوم طالقانی اشاره کرد.» منیرالدین معتقد بود اگر آیتالله طالقانی تا تصویب قانون اساسی و در تمام بحثهای آن؛ «در قید حیات بودند، شاید به سختی میشد کار را پیش برد.» او معتقد بود شیوه کار آیتالله طالقانی با سایر مخالفان متفاوت بود؛ «ایشان سعی میکرد هیجانهای مجلس را وارد جامعه کند و به سطح تودهی مردم بکشاند.»
طالقانی خود درباره مطرح کردن مسائل سیاسی در میان مردم چنین میگوید: «شاید بعضی از دوستان ما بگویند آقا شما چرا این مسائل را در میان توده مردم مطرح میکنید؟ بیائید در مجلس خبرگان! میگویم بین موکلین شما من مطرح میکنم، اینها هستند که ما را وکیل کردند... باید دردها، اندیشهها، بدبختیها، ناراحتیها، عقبماندگیهای این مردم را جبران کنیم. با قوانین نجاتبخش و حیاتبخش اسلامی. امیدواریم که همه ما هشیار بشویم. فرد، فرد، مسئولیت قبول بکنیم و این مسائل عظیم اسلامی را پیاده بکنیم، خودرأیی و خودخواهی را کنار بگذاریم، گروهخواهی، فرصتطلبی و تحمیل عقیده یا خدای نخواسته استبداد زیر پردهی دین را کنار بگذاریم و بیاییم با مردم، با دردمندها، با رنجکشیدهها، با محرومها همصدا بشویم.» این روحیه و اعتقاد طالقانی، که نزد افراطیون تحمل نمیشد.
محمد قائد مینویسد: «به یادماندنیِ وجودش صدایی بم و گرم و دلنشین بود همانند صدای محمدرضاشاه، با این تفاوت که صدای شاه برای صدور حکم و فرمان به کار میرفت و صدای طالقانی، با طنینی دردآلود، بیشتر برای اندرز و ترغیب و گله و شکایت و نالیدن از جفای روزگار. در این سرزمین پرمخاطره، خوشدل و عاقبت به خیر از دنیا رفتن موهبت رایجی نیست.»
نظر شما