روضه‌خوانی قجری؛ از سینه‌زنی داش‌ها تا آش شله‌قلمکار خیرالنسا

عبدالله مستوفی: روز تاسوعا و عاشورا گذشته از مشغولیات روضه، ما مشغله دیگری هم داشتیم و آن کمک به تقسیم نذری بود. پدرم نمی‌دانم در نتیجه چه پیشامد و در چه دوره‌ای از ادوار زندگی خود نذری کرده بود که در هریک از این دو روز ۵۰ مَن برنج پلو می‌کردند و به مردم می‌دادند. این نذری در پنج شش دیگ بزرگ ریخته می‌شد، دیگ اول آن سه ساعت به ظهر مانده حاضر بود.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، «شرح زندگانی من» نوشته عبدالله مستوفی روایتی از زندگی اجتماعی مردم ایران به‌ویژه تهران در روزگار قاجاریان و اوایل دوره پهلوی است که در قالب زندگی‏‌نامه خودنوشته به رشته تحریر درآمده است. این کتاب نثری شیرین و ساده دارد و نویسنده در آن با دیدی تیزبینانه به شرح آیین‏‌ها و سنت‌‏ها و ویژگی‏‌های شخصی خویش می‏‌پردازد و از رویدادهای هم‏‌روزگارش نیز به همین سبک سخن می‏‌گوید. شرح زندگانی من، از «بی‌طرفی» فراوان و طنزی شیرین به‌ویژه درباره خاستگاه و تولد نویسنده و اوضاع خانواده و مادرش برخوردار و از مثل‌ها و کنایات برساخته نویسنده پُر است. عبدالله مستوفی در این اثر شرح کاملی از آداب و رسوم ایرانیان در مناسبت‌های گوناگون ارائه می‌کند که یکی از مهم‌ترین این مناسبت‌ها عزاداری دهه اول محرم است.

شرح زندگانی من، اثری سه جلدی است. این کتاب یکی از منابع مهم در مطالعه دوران قاجاریه محسوب می‌شود. عبدالله مستوفی (۱۳۲۹–۱۲۵۷) از خاندان مستوفیان قاجار بوده که از زمان آقامحمدخان قاجار به عنوان مستوفی (مردی اداری و خدمت‌گزار دولت و ملت) مشغول به فعالیت بودند.

کتاب مستوفی پربارترین یادگار آن روزگاران است

روایت‌های داستانی این کتاب که به قصه بلند خوش‌خوانی می‌مانند، گاه موجب خنده می‌شوند و گاهی دل‌سوزی برای وطن. داستان زندگانی من، از شیرینی و تلخی و گزارش ستمگری‌های دودمان قاجار در ایران سرشار است. روایت مستوفی از تاریخ اجتماعی دوره قاجار، بیش از این‌که روایتی شخصی درباره خودش باشد، از احوال و اوضاع ملک و مملکت آن عصر گزارش می‌دهد. نثر وی در این کتاب، همان نثر دوره قاجار و پهلوی است، اما مخاطب امروز نیز آن را شیرین و روان می‌یابد و با خواندنش با واژگان تازه‌ای آشنا می‌شود. نویسنده می‌کوشد که در روایت‌هایش سوگیری نکند و بی‌گمان، تلاش‌های او را در این باره نمی‌توان بی‌ثمر دانست.

عبدالله مستوفی که در روزگار ناصرالدین‌شاه به دنیا آمد، در بخش نخستین کتاب خود به گزارشی در باره چندی و چونی دودمانش از آغاز دوره قاجار تا زادروز خودش می‌پردازد. کتاب او، تصویر گسترده عصری بلند به شمار می‌رود، که امروز یادگارهای اندکی از آن وجود دارد. شاید کتاب مستوفی را پربارترین یادگار آن روزگاران بتوان دانست.

در جلد اول شرح زندگانی من، از پادشاهی آقا محمدخان قاجار آغاز و تا پایان سلطنت ناصرالدین‌شاه دنبال می‌شود. نویسنده در این بخش از اثر خود، نخست به گزارش کوتاهی از «اسلاف» آقا محمدخان قاجار، اندیشه‌ها و ویژگی‌های وی و زمینه‌های پادشاهی‌اش می‌پردازد و از سرانجام کار لطفعلی‌خان زند خبر می‌دهد و با توصیف امیرنشین‌های پیرامون ایران و گزارش درباره نام و کار پدران خود در روزگار فتحعلی شاه قاجار، «تاسیسات دوره قاجاریه» و جهانگشایی فتحعلی‌شاه و رویکرد دولت ایران را در گزینش والی بغداد و سلیمانیه بازگو می‌کند و با گزارشی از جنگ با گرجستان و ذکر نام و نشان فرزندان میرزا اسماعیل مستوفی، رویدادها را تا مرگ فتحعلی‌شاه پی می‌گیرد و به مناسبت یاد کردن از اسلاف خود در دوران محمدشاه و ناصر الدین‌شاه، از رویدادهای داخلی و خارجی کشور در آن روزگاران گزارش می‌دهد. آن‌گاه به شرح زندگانی خود در دوره ناصر الدین شاه می‌پردازد. گزارش‌های او درباره خانواده و تحصیلاتش و آیین‌ها و طبقات اجتماعی و شغل و درآمد، کار روزانه و طرز فکر و چگونگی دین‌ورزی مردم در آن روزگار و چند و چون سفرها، پوشش‌ها، بیماری‌ها و زاد و مرگ و بهبودشان، ویژگی‌های فرهنگی- اجتماعی و سیاسی- اقتصادی عصر ناصری و شیوه کشورداری قاجاریان را به نیکی آشکار می‌سازد.

در جلد دوم کتاب شرح زندگانی من، رویدادهای ۲۳ سال را از جلوس مظفرالدین شاه بر تخت شاهی تا پایان یافتن قحطی ۱۳۳۶ در بر دارد. سبک نویسنده در نوشتن رویدادهای این دوره نیز، همانند شیوه‌اش در جلد یکم است؛ یعنی رویدادهای عمر خود را به زمینه‌ای برای بازگویی اوضاع اجتماعی و اداری ایران بدل می‌کند. برپایی هیأت‌های وزیران و روزنامه و سیاست‌های خارجی و سفرهای شاه به فرنگ و بنیاد یافتن مدرسه‌های نو و فراگیری وبا و وضع سفارت‌خانه‌های ایران در «خارجه» و ویژگی‌های مردم روسیه و دیگر کشورهای اروپایی، چیزهایی‌اند که نویسنده به آن‌ها توجه کرده و درباره‌شان قلم زده است.

جلد سوم کتاب شرح زندگانی من، رویدادها را از کابینه قرارداد وثوق‌الدوله تا پایان مجلس مؤسسان گزارش می‌کند. نویسنده در این بخش، نخست به بازگویی زمینه‌های فراهم‌آمده برای برپایی کابینه قرارداد ۱۲۹۸ و منحل شدن هیأت ممیزی ایالت تهران می‌پردازد، آن‌گاه با اشاره به درگذشت دو تن از اعضای خانواده‌اش، از بازگشت احمدشاه به ایران و استعفای وثوق‌الدوله و برپایی کابینه مشیرالدوله و مشکلات فراروی آن خبر می‌دهد. توقیف اجرای قرارداد، سرکوبی گردن‌کشان (متجاسرین) و دفع فتنه آذربایجان و برقرار شدن پیوند دوباره میان ایران و روسیه، درون‌مایه دیگر گزارش‌های اوست.

روضه‌خوانی قجری؛ از سینه‌زنی داش‌ها تا آش شله‌قلمکار خیرالنسا

اسباب چای و قهوه و قلیان و منبر چوبی قدیمی با روپوش سیاه

مستوفی مطالب مربوط به آداب و رسوم ماه محرم را این‌گونه آغاز می‌کند: «از ایامی که ما همیشه برای رسیدن آن، روز می‌شمردیم ماه محرم بود. از بیستم ذی‌الحجه مقدمات روضه‌خوانی در منزل ما شروع می‌شد، کربلایی شکرالله از بالاخانه طویله سرخانه که تازه مبدل به آشپزخانه شده بود با کمک چند نفر فراش پنج تخته چادر روضه‌خوانی را به بام جنوبی بیرونی بزرگ که عریض‌تر از بام غربی بود، نقل و آن‌ها را باز کرده، چادر دوز با یکی دو سه توپ کرباس می‌آمد و پارگی‌هایی که یک سال پیری و استعمال در آن‌ها ایجاد کرده بود، تعمیر و کسری طناب‌ها خریداری و از روز ۲۷ ذی‌الحجه دو عدد دیرک که طول مدت زندگانی شکاف‌هایی در آن‌ها ایجاد کرده بود، از پای دیوار بام جنوبی به حیاط نقل و به دیوار بنای سمت مغرب تکیه داده می‌شد.

سپس قطعات پادر را هم به بام همین بنا منتقل و در آن‌جا با قفل و بند به هم متصل کرده روز ۲۹ ماه این پنج تخته را به دیرک‌ها نصب می‌کردند و طناب‌های آن به بام سمت مشرق کشیده می‌شد و باقی نوکرها هم آمده هر یک سر طنابی را در دست گرفته، منتظر فرمان کربلایی شکرالله می‌شدند. بعد از زیرزمین اندرون فرش‌های نمد و قالی می‌آورند و نصف بیشتر حیاط را فرش می‌کردند. اسباب چای و قهوه و قلیان آن‌چه از سال قبل باقی مانده بود می‌آوردند و هر قدر کسر داشت می‌خریدند. منبر چوبی قدیمی با روپوش سیاه که روی آن یک شال خلیل‌خانی افکنده و در عرشه آن دشک و پشتی گذاشته می‌شد، جلو حوض به دیوار بنای غربی تکیه می‌داد. دور و ور این منبر و خرندهای مجاور، جای نشستن زن‌ها و روبه‌روی منبر و خرند طرف مقابل، به مردها تخصیص داشت و تالار هفت دهنه سمت شمال برای اعیان بود. اتاق‌های سه‌قسمتی مقابل آن، که در سمت جنوب واقع بود، به جوان‌های خانواده و رفقای برادرم آقا میرزا رضا تعلق داشت.»

روضه‌خوانی قجری؛ از سینه‌زنی داش‌ها تا آش شله‌قلمکار خیرالنسا

هرکس صدای گریه زن‌ها را بیشتر درمی‌آورد معروف‌تر می‌شد

«در این وقت روضه‌خوان‌ها دو صنف بودند: یکی واعظین که بعد از خطبه افتتاحیه و طرح کردن یکی از آیات قرآن، وارد تحقیق در اطراف آیه شده و با ذکر امثال و حکم، مطالب عالی اخلاقی و مذهبی را تشریح و توضیح و با ذکر اشعار مناسب، مطالب را دلنشین کرده و در آخر هم مقداری ذکر مصیبت نموده، منبر خود را به دعای شاه اسلام و عموم مسلمانان و صاحب‌خانه ختم می‌کردند. از طرف دیگر، اعیان و رجال مملکت هم روضه‌خوانی را وسیله تظاهر و تجمل داده روی دست همدیگر بلند شدند. کم‌کم جنبه‌های معنوی و عزاداری این مجالس از بین رفت و روضه‌خوانی برای اعیان وسیله دید و بازدید و برای توده وسیله سرگرمی شد. روضه‌خوان‌ها پاپی ارشاد مردم به راه حق نبوده، هرکس صدای گریه زن‌ها را بیشتر درمی‌آورد معروف‌تر می‌شدند.»

مستوفی درباره رسم سینه‌زنی می‌گوید: «یکی از عزاداری‌های توده مردم، بخصوص داش‌ها، سینه‌زنی بود! که عده‌ای از اهل هر محل در تکیه یا میدان سرمحله جمع شده یکی نوحه‌خوانی می‌کرد و باقی به نوای نوحه‌خوان سینه می‌زدند. اصل این عزاداری از عرب به اسلام و ایران آمده است و پادشاهان شیعی‌مذهب تظاهر به شعارهای این مذهب را برای پیشرفت مقاصد سیاسی خود که از بین بردن راه و رسم خلافت بود، وسیله قرار داده بودند. ازجمله دسته‌گردانی روز عاشوراست که از زمان عضدالدوله دیلمی شیوع یافته است. بعد از دیالمه هروقت تشیع در ایران رواجی می‌گرفت دسته‌گردانی روز عاشورا هم به راه می‌افتاد تا بالاخره از مراسم عزاداری محسوب شد. شاید در زمان دیلمی‌ها به جهت نمایش عده شیعه‌ها در مقابل اهل سنت و جماعت، این کار لازم و ممکن بود یکی از شعائر مذهب شیعه به ‌شمار بیاید ولی در دوره‌های بعد که اکثریت و بالاخره تمام مردم ایران شیعه بودند، پیروی این شعار البته کار لازمی نبود؛ ولی چون عادت شده بود و ضرری هم به جایی نمی‌رساند، یکی از ارکان عزاداری محسوب گردید.»

او ادامه می‌دهد: «سینه‌زن‌های محلات برای اظهار ارادت به خاندان رسالت، دسته‌گردانی را هم از خصایص عزاداری خود قرار دادند و کم‌کم هر محله‌ای برای خود علامتی اتخاذ کرد. همین ‌که علم حرکت می‌کرد افراد این‌کاره اهل محل از دنبال به راه افتاده و ضمنا سینه‌زنی و نوحه‌خوانی معمولی خود را به این دسته‌گردانی ضمیمه کردند و بالاخره در دوره مظفرالدین‌شاه کار بالا گرفت و شبیه‌ها[ی] وقعه طف [واقعه کربلا] را، از مخالف و موألف ساخته بر اسب و شتر سوار می‌کردند و همراه این دسته‌ها می‌گرداندند. حتی در دوره مشروطه این دسته‌گردانی‌ها برای انتشار اسم وکیل و وزیر، سهل است نیل به مقام سلطنت هم وسیله گردید. البته همین ‌که کار به این‌جاها رسید حشو و زوائد بیشتر از اصل مقصود خودنمایی می‌کند و موضوع رقابت اهل یک محله با محله دیگر در کار آمده در این قسمت هم کار از خرک درمی‌رود.»

طبق‌های چراغ و دسته‌های گل و طبق‌های گلاب در اوائل مشروطه

او با اشاره به رسم دید و بازدید دسته‌های محلات در دوره مشروطه می‌نویسد: «در این اواخر بخصوص در اوائل مشروطه که تحبیب بین هم‌وطن‌ها یکی از اصول شده بود، اکثر دسته‌های محلات در شب‌ها از همدیگر دید و بازدید هم می‌کردند و با علامت و تمام افراد مبرز خود و مشعل و فانوس، به محله دیگر می‌رفتند و از آن محل هم با طبق‌های چراغ و دسته‌های گل و طبق‌های گلاب به استقبال می‌آمدند.»

مستوفی می‌گوید: «غرابه‌های گلاب را به سر و بر واردین می‌افشاندند و علامت دسته را گلریزان می‌کردند، ذکری که عبارت خوش آمدید داشت برای آن‌ها می‌خواندند، دم به دم صدای صلوات از طرفین در طاق‌نماهای تکیه نشسته و بعضی جغاله مشدی‌ها از دو طرف دسته کوچک‌تری ترتیب داده، نوحه‌خوانی و سینه‌زنی شروع می‌شد. آخر کار هم تا حدود محله خود، میزبان‌ها، مهمان‌ها را مشایعت می‌نمودند. کم‌کم این کار هم که شاید ابتدا خیلی ساده بوده است، به رقابت دچار شده سال به سال بر تجل خود می‌افزود [بیشتر بروز می‌کرد] و گاهی واقعا بخصوص تلاقی این دو دسته و میزبان تماشای حسابی داشت و جمعیت تماشاچی زیادی را از تمام محلات حول و حوش جلب می‌کرد.»

روضه‌خوانی قجری؛ از سینه‌زنی داش‌ها تا آش شله‌قلمکار خیرالنسا

۵۰ من برنجی که پدر مستوفی‌الممالک نذری می‌داد

مستوفی‌الممالک درباره رسم نذری دادن در دوره قاجار چنین می‌نویسد: «روز تاسوعا و عاشورا گذشته از مشغولیات روضه، ما مشغله دیگری هم داشتیم و آن کمک به تقسیم نذری بود. پدرم نمی‌دانم درنتیجه چه پیشامد و در چه دوره‌ای از ادوار زندگی خود نذری کرده بود که در هریک از این دو روز ۵۰ مَن برنج پلو می‌کردند و به مردم می‌دادند. این نذری در پنج شش دیگ بزرگ ریخته می‌شد، دیگ اول آن سه ساعت به ظهر مانده حاضر بود. این دیگ برای اشخاصی که از روزهای قبل به توسط خدمتکارها و نوکرها ظرف فرستاده بودند تخصیص داشت. دیگ دوم را در ظرف‌های خانه می‌کشیدند و برای همسایه‌ها و اقوام به در خانه‌ها می‌فرستادند. دیگ سوم و چهارم بین فقرایی که دم در می‌آمدند تقسیم می‌شد. پنجم و ششم که در حدود ظهر تا یک ساعت بعدازظهر از کار درمی‌آمد، مخصوص اهل خانه و کس و کار آن‌ها بود. مادرم در سر تقسیم حاضر می‌شد که بی‌عدالتی در قسمت کردن پدید نیاید. ما هم در گرفتن ظرف خالی فقرا و برگرداندن ظرف پر به این کار خیر کمک می‌کردیم. این نذری عبارت بود از پلو ساده که گوشت و ادویه، خورش آن می‌شد. بر فرض که به بعضی گوشت هم کم می‌رسید، خود پلو غذای چرب و نرمی بود مخصوصا ته‌دیگ‌های خوبی داشت که آن‌ها را هم پارچه پارچه کرده روی تقسیمات می‌گذاشتند. گاهی هم اتفاق می‌افتاد که فقیر دم در ظرفی نداشت و یک پارچه نان سنگک کار ظرف را انجام می‌داد.»

نویسنده «شرح زندگانی من» با اشاره به این‌که مردمانی که از لحاظ مالی توانایی داشتند برای اولاد خود نیز نذری می‌دادند، می‌آورد: «ما بچه‌ها هم هریک نذری داشتیم، نذری من چلو و خورش قورمه سبزی و عبارت از چهار مَن برنج بود که روز ۲۸ صفر (روز شهادت حضرت امام حسن سلام الله علیه) پخته می‌شد و چندان طول و تفصیلی نداشت. نذری برادرم آقای فتح‌الله مستوفی شربت بود که نمی‌دانم چه مقدار قند را در شب عاشورا به مردم می‌داد. خواهر کوچکترم خیرالنسا خانم شله‌قلمکار نذری امام زین‌العابدین داشت که در اربعین می‌دادند. خواهر کوچکترم خدیجه خانم حلوایی از آرد و شکر و روغن و زعفران نذری داشت که در اربعین می‌دادند. اجمالا مردمان توانا همگی برای اولاد خود چیزهایی نذر می‌کردند و با نهایت وفاداری نذر خود را ادا می‌نمودند.»

روضه‌خوانی قجری؛ از سینه‌زنی داش‌ها تا آش شله‌قلمکار خیرالنسا

نذری آش شله‌قلمکار مادر برای پسر تاج‌دارش

مستوفی درباره نذری ناصرالدین‌شاه می‌نویسد: «ناصرالدین‌شاه هم آش نذری داشت که هرسال می‌پختند. اساس آن همان شله‌قلمکاری بودکه شاید مادرش نذر پسر تاج‌دار خود کرده بود. ولی رفته‌رفته طرز فکر و رویه استبدادی این پادشاه که همه چیز را از صورت اصیلش منحرف کرده و از آن وسیله تفریح و تجمل می‌ساخت، در این نذری هم وارد و آن‌چه در این اواخر پخته می‌شد، معجونی بود که همه‌گونه دانه و همه قسم سبزی و میوه و انواع ادویه و اقسام چاشنی و چند قسم گوشت را با هم مخلوط کرده از آن مطبوخ مقوی و بامزه‌ای به عمل می‌آوردند.»

او در ادامه بیان می‌کند: «این آشپزان هرساله در ماه میزان (مهر) بعد از فصل ییلاق و اکثر در سرخه‌حصار سر راه دماوند به عمل می‌آمد. یکی دو روزی وقت شاه صرف تشریفات این کار می‌شد. چند چادرپوش متصل به هم می‌زدند و دامن تجیرهای آن‌ها را به هم وصل کرده، فضای بزرگی ترتیب می‌دادند. در این محوطه سفره‌های چرمی بزرگ پهن می‌گشت، میان آن مجموعه‌های برنج و نخودو لوبیا و ماش و عدس و گندم و جو پوست‌کنده و ذرت و مغز بادام و مغز پسته ‌و تخمه هندوانه و تخمه کدو و تخمه خربزه و تخمه گرمک و اسفناج و برگ چغندر و کاهو و کرفس و پیاز و سیر و کلم و ترب و تره و جعفری و نعناع و ترخون و مرزه و ریحان و شنبلیله و شبت [شوید] و حتی کاکوتی و بادنجان و کدو و هویج و چغندر و خیار و خربزه و هندوانه و سیب و گلابی و هلو وزردآلو و آلو بخارا و برگه و قیسی خشکه و چند سینی فلفل، زردچوبه و زعفران و نمک و زنیان و بادیان و دارچین و میخک و زیره و ریشه جوز و عسل و قند و آبلیمو و آبغوره و سرکه می‌گذاشتند. چندین مجموعه که هر یک لش گوسفند با شکار با چندین دانه مرغ و کبک و غیره بود حاضر کرده بودند.»

مستوفی با اشاره به همکاری وزرا و رجال دربار در ادای نذری می‌نویسد: «چون اکثر آشپزان در ماه مهر بوده و ماه عزاداری نبود، عمله طرب درباری هم یک قسمت این محوطه را اشغال کرده با آلات خود حاضر بودند. شاه با وزرا و رجال به این چادرها می‌آمد و تدارکات از نظر ملوکانه می‌گذشت. خوان‌سالار اوامر جدیدی راجع به افزایش پاره‌ای چیزهای دیگر بر این درهم جوش دریافت می‌کرد. شاه بر صندلی جلوس کرده عملیات آشپزان با نوای موسیقی شروع می‌گشت. سپس شاه می‌رفت و وزرا مشغول پاک کردن سبزی می‌شدند و واقعا سبزی پاک می‌کردند. من خود عکسی از این آشپزان دیده‌ام که صدراعظم مشغول پوست کردن بادنجان و سایرین هریک به کاری مشغول بودند. این آش در چندین دیگ پخته شده و برای وزرا و رجال و هفتاد هشتاد زن شاه، در قدح‌های چینی تقسیم می‌شد و از قراری که می‌گفتند، غذای بامزه معطر مقوی هم بوده است.»

۲۵۹

کد خبر 2086393

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین