هابز: مردم حق شورش ندارند / لاک: مردم حق شورش علیه حکومت ظالم را دارند

 هابز بر این باور بود که برای حفظ نظم، قدرت حاکم باید مطلق باشد. به اعتقاد او، اگر قدرت دولت محدود شود، جامعه دوباره به وضعیت جنگ و هرج‌ومرج سقوط خواهد کرد. در این دیدگاه، مردم حق شورش ندارند و باید از حاکم پیروی کنند، حتی اگر او مستبد باشد.  لاک اما این ایده را رد می‌کند و معتقد است که قدرت دولت باید محدود و تابع قانون باشد. او ایده‌ی «تفکیک قوا» را مطرح می‌کند و بر نقش قانونگذاری و پاسخگویی دولت تأکید دارد. برخلاف هابز، لاک معتقد است که مردم حق دارند در برابر حکومت ظالم شورش کنند، زیرا دولت صرفاً ابزاری برای حفظ حقوق طبیعی آن‌هاست.

 گروه اندیشه: متن زیر نوشته شاهین کارخانه، در کانال علوم انسانی منتشر شده است.  این مطلب به معرفی توماس هابز، فیلسوف سیاسی انگلیسی، و نظریات او می‌پردازد. هابز که در دوران هرج و مرج جنگ داخلی انگلستان زندگی می‌کرد، نگاهی بدبینانه به طبیعت انسان داشت و معتقد بود که انسان‌ها در «وضعیت طبیعی» بدون دولت، در «جنگ همه علیه همه» زندگی می‌کنند. او برای حل این مشکل، نظریه قرارداد اجتماعی را مطرح کرد. بر اساس این نظریه، مردم برای تأمین امنیت خود، باید آزادی‌هایشان را به یک حاکم مطلق (لویاتان) واگذار کنند. این حاکم که می‌تواند یک پادشاه یا یک مجلس باشد، قدرتی بی‌حد و مرز دارد تا نظم و ثبات را برقرار کند. هابز به شدت مخالف محدود کردن قدرت حاکم بود و آن را موجب فروپاشی جامعه می‌دانست. در مقابل، نویسنده به جان لاک، فیلسوف دیگری اشاره می‌کند که دیدگاهی خوش‌بینانه‌تر داشت. لاک معتقد بود که انسان‌ها در وضعیت طبیعی نیز به حقوق یکدیگر احترام می‌گذارند و قدرت دولت باید محدود و بر اساس رضایت مردم باشد. لاک برخلاف هابز، حق شورش مردم علیه حاکم ستمگر را به رسمیت می‌شناخت. این متن در زیر از نظرتان می گذرد: 

****

 توماس هابز در سال ۱۵۸۸ میلادی به دنیا آمد. تحصیلات فلسفی و دینی خود را در دانشگاه آکسفورد گذراند و پس از آن در خانواده اشرافی کوندیش معلم خصوصی شد. او در پاریس نیز به تحصیل در علوم طبیعی و ریاضی پرداخت. هابز در سال ۱۶۴۲ کتاب «اصول فلسفه سیاسی» را نوشت و در سال ۱۶۵۱ معروف‌ترین کتاب خود، «لویاتان» را منتشر کرد. 

 توماس هابز یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان سیاسی در تاریخ اندیشه‌ی غرب محسوب می‌شود. آثار او، به‌ویژه کتاب «لویاتان»، بنیانی برای نظریه‌ی دولت مدرن و قرارداد اجتماعی فراهم کرد. هابز در دوران جنگ‌های داخلی انگلستان می‌زیست و نظریه‌های او تا حد زیادی تحت تأثیر هرج‌ومرج و آشفتگی سیاسی آن زمان شکل گرفت. او معتقد بود که برای حفظ نظم و ثبات در جامعه، قدرتی مطلق و غیرقابل‌چالش لازم است. 

 هابز معتقد بود که «حق طبیعی» انسان، آزادی و اختیاری است که فرد برای حفظ بقای خود دارد و در نتیجه آن می‌تواند آنچه برای بقا لازم است انجام دهد. منظور هابز از آزادی، نبودن مانع در مقابل عمل فرد است. 

 با این حال، هابز دیدگاه بدبینانه‌ای درباره‌ی طبیعت انسان داشت. او در لویاتان استدلال می‌کند که در غیاب یک دولت مقتدر، جامعه در وضعیت طبیعی خود قرار دارد که آن را «جنگ همه علیه همه» می‌نامد. او وضعیت طبیعی را به‌عنوان فضایی بدون قوانین، نهادها و امنیت توصیف می‌کند که در آن، زندگی انسان «منزوی، فقیر، مشقت‌بار، حیوانی و کوتاه» است. به باور هابز، در این وضعیت، انسان‌ها از سرشت خودخواهانه‌ی خود پیروی می‌کنند و دائماً در تلاش برای کسب قدرت و برتری بر دیگران هستند.

 هابز برای حل مشکل وضعیت طبیعی، نظریه‌ی «قرارداد اجتماعی» را مطرح می‌کند. او استدلال می‌کند که افراد، برای فرار از هرج‌ومرج و تأمین امنیت، باید از برخی آزادی‌های خود صرف‌نظر کرده و قدرت را به یک حاکم مطلق (لویاتان) واگذار کنند. این قرارداد اجتماعی به دولت اختیار می‌دهد که نظم و قانون را برقرار کند.

 هابز معتقد بود که دولت باید قدرت مطلق داشته باشد، زیرا اگر حکومت محدود باشد، جامعه دوباره به بی‌نظمی سقوط خواهد کرد. او از پادشاهی مطلقه دفاع می‌کرد، اما تأکید داشت که قدرت مطلق می‌تواند در دست یک فرد (پادشاه) یا یک مجلس حاکم باشد.

 کتاب لویاتان (۱۶۵۱) مهم‌ترین اثر هابز است که در آن نظریه‌ی دولت و قدرت سیاسی را مطرح می‌کند. او نام کتاب را از هیولای اسطوره‌ای انجیل گرفته است که نشان‌دهنده‌ی قدرت بی‌حدوحصر حاکم است. در این کتاب، او به تحلیل ماهیت انسان، شکل‌گیری دولت و نقش حاکمیت در حفظ نظم اجتماعی می‌پردازد.

 هابز در لویاتان استدلال می‌کند که حاکم مطلق نباید توسط مردم به چالش کشیده شود، زیرا تضعیف اقتدار او باعث فروپاشی نظم خواهد شد. این دیدگاه او را در تقابل با فیلسوفانی مانند جان لاک قرار داد که به «محدودیت قدرت دولت» و «حقوق فردی» تأکید داشتند.

 هابز به شدت مخالف نفوذ دین در سیاست بود و معتقد بود که قدرت کلیسا باید تابع حکومت باشد. او در لویاتان بحث می‌کند که مذهب می‌تواند موجب تفرقه و هرج‌ومرج شود و تنها یک دولت مقتدر قادر است از سوءاستفاده‌ی دینی برای مقاصد سیاسی جلوگیری کند. 

 نقد جان لاک بر توماس هابز: آزادی، دولت و قرارداد اجتماعی در مقابل نظریه هابز، جان لاک در کتاب «دو رساله درباره حکومت»، روایتی خوش‌بینانه‌تر از وضعیت طبیعی ارائه می‌دهد و معتقد است که دولت باید مشروعیت خود را از رضایت مردم بگیرد. 

 لاک وضعیت طبیعی را صحنه‌ای از «آزادی» و «برابری» می‌بیند، جایی که انسان‌ها با عقل و وجدان خود، به حقوق یکدیگر احترام می‌گذارند. او اذعان دارد که در برخی موارد ممکن است منازعه رخ دهد، اما نه به شدت و گستردگی‌ای که هابز تصور می‌کرد. از نظر لاک، وضعیت طبیعی بی‌نظمی مطلق نیست، بلکه تابع «قانون طبیعی» است که به افراد حق حیات، آزادی و مالکیت می‌دهد.

 هابز بر این باور بود که برای حفظ نظم، قدرت حاکم باید مطلق باشد. به اعتقاد او، اگر قدرت دولت محدود شود، جامعه دوباره به وضعیت جنگ و هرج‌ومرج سقوط خواهد کرد. در این دیدگاه، مردم حق شورش ندارند و باید از حاکم پیروی کنند، حتی اگر او مستبد باشد.

 لاک اما این ایده را رد می‌کند و معتقد است که قدرت دولت باید محدود و تابع قانون باشد. او ایده‌ی «تفکیک قوا» را مطرح می‌کند و بر نقش قانونگذاری و پاسخگویی دولت تأکید دارد. برخلاف هابز، لاک معتقد است که مردم حق دارند در برابر حکومت ظالم شورش کنند، زیرا دولت صرفاً ابزاری برای حفظ حقوق طبیعی آن‌هاست.

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 2111983

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار