به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، زندگی و وصیتنامه عرفانی شهید علی حیدری نمادی از عشق بیپایان به اهلبیت و فداکاری خالصانه برای همنوعان است که هر لحظه از آن سرشار از آموزندگی و درسهای ارزشمند است.
خاطراتی کوتاه از زندگینامه شهید علی حیدری
جریمهی سنگین بابت قضاوت بیمورد
بنابر روایت حوزه، یک روز از خیابان مولوی به سمت خزانه حرکت میکردیم یک زنی با صدای بلند داشت حرف میزد، نمیدانم شاید داشت فرزندش را دعوا میکرد!
شب که برگشتیم علی را دیدم با بدنی که میلرزید و شاید تب داشت! پرسیدم چی شده؟ گفت فردا میگویم.
فردا پرسیدم دیشب چرا این قدر آشفته و پریشان بودی؟
گفت دیروز آن زن که با صدای بلند داشت حرف میزد، باعث شد من در دل خودم به او حرفهای بدی بزنم
وقتی به خود آمدم دیدم من حق نداشتم درباره آن زن قضاوت کنم. این چه کاری بود که من کردم؟
خیلی ناراحت شدم لذا بابت قضاوت نابجایی که در مورد آن زن کردم خودم را جریمه کردم که سه روز روزه بگیرم و هزار صلوات بفرستم!
سرمای زمستان بهتر از آتش غیبتِ
توی منزل بحثی شد و کار به بدگویی در مورد یکی از همسایه ها رسید، در همین گیر و دار بود که علی با لباس خانه به حیاط رفت و شروع کرد دوچرخه بازی اون هم در وسط زمستانهای آن موقع تهران
پدر و مادر آمدند تو حیاط که علی جان بیا تو، بیرون خیلی سرده مریض میشوی، علی گفت شما غیبت میکنید تا وقتی غیبت میکنید من توی خانه نمیآیم
خلاصه اینقدر پافشاری کرد که پدر و مادرم گفتند باشه بیا ما دیگه ادامه نمیدهیم!
یک سال اضافه، فقط برای مادر
یک عشق وصف ناپذیر بین علی و مادرش بود.
یکبار علی بهم گفت: میدونستی من قرار بود همزمان با یکی از دوستانم به نام عطا شهیدبشم؟!
گفتم نه!
گفت مادرم ... مادرم میخواست من رو بیشتر ببینه، به همین خاطر یک سال شهادتم عقب افتاد!
نفس باید تربیت شود
شبها هفته ای یک شب به ترمینال میرفت و به کارتن خوابها کمک میکرد به آنها غذا میداد و غذایی را که آنها از سطل زباله پیدا کرده و مشغول خوردن آن بود را از آنها می گرفت و میخورد!
میگفت میخواهم این نفس را آدم کنم این نفس باید تربیت شود
میخواهم ببینم آنها چه سختی میکشند؟!
بعد به آنها غذایی که خودش تهیه کرده بود را میداد که بخورند میگفت: آه آه کارد به شکمم بخورد، من چگونه راحت غذا میخورم در حالی که بعضی افراد گرسنهاند.
بخشش بیسر و صدا
بی اعتنایی به مال دنیا از خصوصیات بارز علی بود. یکی از خاطرات به جا مانده از علی مربوط به دوچرخه بود.
علی خیلی دوچرخه دوست داشت. پدرم با وجود اینکه تامین هزینه دوچرخه برایش سخت بود ولی به علت علاقه زیادی که به علی داشت برایش تهیه کرد
ما هم خیلی خوشحال بودیم از اینکه میدیدیم علی صاحب دوچرخه شده چند وقت گذشت
و دیدیم از دوچرخه خبری نیست گفتیم علی دوچرخه ات کو؟ گفت جای دوری نیست.
دست دوستمه، دیدیم چند ماه گذشت و باز دوچرخه نیومد.
پدرم :گفت ولش کنید شاید ازش دزدیدن
روش نمیشه به ما بگه، فدای سرش دیگه چیزی بهش نگید ما هم دیگه بهش چیزی نگفتیم.
تا اینکه بعد از شهادت علی یکی از دوستاش اومد :گفت فلانی میدونی علی اون دوچرخه اش رو به یکی از بچههای مسجد داد!
چون او راهش دورتر بود و فکر میکرد بیشتر بهش نیاز داره.
ذکرهایی که مجلس را لرزاند
مشغول سینه زنی و شور گرفتن بودیم که حال علی دگرگون شد و بهم ریخت و روی زمین افتاد.
ما سعی میکردیم از این حال و هوا بهره ببریم و مجلس ادامه پیدا کنه و علی هم تو حال معنوی خودش باشه
لذا یکی دو نفر در کنار علی و مراقبش بودند و بقیه مشغول سینهزنی، اما بعد از چند لحظه فریادها و ذکرهای قشنگ علی همه چیز رو بهم ریخت!
علی با صدای بلند در حالی که تو این عالم نبودصدا میزد:
حسین جان خوش آمدی، آقاجان خوش آمدی ارباب خوش آمدی و.....
راز بوی عطر
رابطه علی با اهل بیت بسیار قوی بود، به یکی از دوستانش گفت: وقتی در هیئت آقا را میبینم دیگر تحمل خودم را از دست میدهم، ظرف من آن قدر بزرگ نیست که تحمل داشته باشم
تا حالا در هیئتی نرفتهام که از حال نروم. اگر حضرات اهل بیت (ع) نباشند اصلاً در آن هیئت نمی روم.
اما عجیب ترین حکایتی که رفقای علی تعریف می کنند ماجرای بوی عطر است، علی همیشه معطر بود بدون اینکه از عطر یا ادوکلن استفاده کرده باشد
رفیقش میگفت علی غرق بو شده بود، بوی عطری که تا به حال به مشام ما نرسیده بود. آن هم وسط کار در مسجد
علی از مسجد خارج نشده بود و عطری هم همراهش نبود ولی بوی عطر او فضا رو پر کرده بود!! هیچ حرفی هم در این زمینه نزد تا اینکه در وصیتش به راز آن بوی عطر اشاره نمود.
علی در وصیتش به باب رحمت الهی به واسطه امام حسین (ع) اشاره دارد و میگوید:
خدایا به ما رحم کن به حق شهدا، والله من گناهانم را به وسیله حسینَت پاک نمودم و از دریای پر تلاطم مادیات به وسیله کشتی حسینَت گذشتم.
من خیلی کمتر عطر خریده ام زیرا هر وقت بوی عطر میخواستم از ته دل میگفتم:
حسین جان آن وقت فضا پر از عطر می شد.
خطی برای پرواز از دنیا
چون خط خوبی داشت بر روی پیراهن رزمندگان ذکری را با خودکار مینوشت:
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
خودت را پیدا کن، بعد از خود فرار کن
در جایی نوشته بود:
با سلام خدمت بچه های تو باغ (آنها که حواسشان هست) خودتان را پیدا کنید، آنگاه از خود فرار کنید و به دریا برسید!!
من در مدت کوتاهی که زندگی کردم با عقل ناقص خود این مسئله را دریافتم که تنها راه سعادت فقط: حسین جان حسین جان حسین جان.
برای سلامتی امام هر کجا هستید صلوات بلندی ختم کنید.
خدا حافظ ما رفتیم و دنیا رفتنی است..
والسلام علیکم و رحمها الله برکاته.
وصیتنامه عرفانی شهید علی حیدری
بسم رب شهدا و صدیقین
بنام خدای آفریننده جهانیان به نام او که همه موجودات در برابرش خاشع و خاضع هستند.
به نام خدای عشاق و دلسوختگان، آن خدایی که همه چیز ما از اوست هر خوبی از او و هر بدی از ماست.
بنده حقیر وصیتنامهای به آن صورت که بخواهم اموالم را تصفیه کنم ندارم، زیرا از این مال دنیا هر چه داشته ام یا در راه خدا بخشیدهام یا به خاطر خدا نگه داشتهام که دیگران استفاده کنند ولی خواستم چند کلمه ای با عالم مادی سخن بگویم
ای دنیا بدان که انتهای راههایت جهنم و مسیر راههایت پر از درندگان وحشی است که به تدریج روح انسان را میخورند تا بالاخره انسان را تبدیل به پستتر از حیوان کند.
فقط کاروان عشق است که رو به سوی جانان میرود و خدا را شکر میکنم که بالاخره نام من را در دفتر عاشقان حسین (ع) نوشتهاند.
برادران مسجدی چیزهایی را که مینویسم عمل کنید! دعاها را زیاد بخوانید و هر چه باشکوه تر برگزار شود. در نماز جماعت حتماً شرکت کنید.
برای مقابله با شیطان دوشنبه و پنجشنبه روزه بگیرید. نماز شب را حتماً بخوانید. یک مربی برای خود، جهت مسیر الی الله انتخاب کنید و بدانید به شرطی قبول میشوید که به چیزهایی که میشنوی عمل کنید.
برادران عزیزم یک وصیت به شما دارم و آن اینکه زود و خیلی زود کوله بار عشق را ببندید زیرا بنده میترسم شماها جا بمانید.
بدانید که شیطان همه جا حتی در خون انسان هست. از خدا بترسید به خانوادهام توصیه کنید هر وقت برای من خواستند گریه کنند به یاد قاسم امام حسین (ع) گریه کنند. هر وقت به یاد غریبیام افتادند یاد حسین (ع) بیفتند.
دوست دارم مانند رفقای شهیدم جنازه ام را امام حسین (ع) کفن و در بیابانهای کربلا به خاک بسپارد.
پدر و مادر و اهالی خانواده عزیزم برای گناهان من دعا کنید چون من همه عمرم را در گناه به سر بردم به جز آن مدتی که خود را به دست خدا سپرده بودم.
شما نیز خود را به دست خدا بسپارید زیرا اوست پرورش دهنده ما «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی»
ای خدا بنده تو آمده مرا در آغوش خود گیر، که همانا تویی اول و آخر ما.
خدا تو میدانی که من به خاطر بهشت نیامده ام، بهشت تو مال آنهایی که خدا را به خاطر عبادت و از ترس جهنم گناه نمیکنند.
الله من و ای معشوق من بنده تو دیگر در عشق تو سوخت، آنقدر در وصالت سوختم تا منیت و شیطان را به وسیله آتش عشق ذوب نمودم، آنگاه رو به سوی جانان کردم.
خدایا مرا دیگر زندگی شیطانی بس است، من تو را میخواهم چه کنم؟
من به آن زنده ام که روزی پیش تو میآیم و اگر اینطور نبود خیلی پیش از اینها مرده بودم.
الله من، گناهانم را به وسیله حسینَت پاک کردم و از دریای پرتلاطم مادیات به وسیله کشتی حسینَت گذشتم.
الله من دوستت دارم چه کنم؟خدایم من اگر مرا به جهنم ببری، آتش احساس کوچکی میکند در برابر آتش سوزش و عطش و تب هجران درون من
آری هر کس خود را به چیزی دل خوش کرده است. بنده عاصی هم خود را به خدا دل خوش کرده ام.
من خیلی کمتر عطر خریده ام زیرا هر وقت بوی عطر میخواستم از ته دل میگفتم حسین جان، آن وقت فضا پر عطر می شد.
برادران مواظب خود باشید. مواظب شیطان باشید که شیطان خیلی باهوشتر از این حرف هاست! مطالعه کنید کتابهای شهید دستغیب را به عموم برادران توصیه میکنم و هیچ گاه راضی نخواهم بود کسی بدون تفکر در راهم برایم گریه کند هرگاه خواستید برایم گریه کنید برای چیزی که من برایش همیشه گریان بودم، گریه کنید
وقتی به یادم افتادید یک حمد و سه سوره توحید برای شهدا با یک صلوات ختم کنید.
همیشه با وضو باشید قرآن بخوانید.
حجابها را از قلب خود بردارید تا با عالم غیب ارتباط داشته باشید و اسرار غیبی را بدانید و ببینید.
نگاههای خود را کنترل کنید تا بتوانید حسین و ائمه و شهدا را ببینید و زیارت کنید.
بینی خود را از بوهای حرام نگهدارید تا بوی حسین (ع) و عشق را بشنوید، با زبان خود غیبت نکنید و تهمت نزنید تا بتوانید با مولایتان صحبت کنید.
من سعی کردم با اعمال خودم مردم را به راه راست هدایت کنم، ای خانواده عزیزم افتخار کنید که فرزند شما به آرزوی خود و به معشوق خود رسید برایم دعا کنید. نمی گویم برایم گریه نکنید اما دوست دارم گریه با تفکر باشد. از خدا توفیق علم و عمل همراه با عشق میخواهم
امام را دعا کنید وعده ما کربلا ۶۲/۱۱/۲۰ ساعت ۲ نصف شب.
منبع: زندگینامه و خاطرات شهید علی حیدری/انتشارات شهید ابراهیم هادی.
نظر شما