نوشتن نوشتن و نوشتن، کاش میتوانستم بنویسم، چطور ممکن است این حجم از ایدهی ناب و جذاب در ذهن داشته باشی اما نتوانی حتی یک سطر از آن را بنویسی؟ با جرات میتوان ادعا کرد غالب آدمها خاصه آنان که به مطالعه علاقمند هستند، ولو برای یکبار هم که شده، چنین پرسشی در ذهنشان نقش بسته و چه بسیارند کسانی که برای کشفِ پاسخ این پرسش و یافتن راهی برای نوشتن روشهای متنوعی را امتحان کرده اند؛ از نشستن در کارگاه های نویسندگی تا خرید و شاید مطالعه ی تالیفاتی مرتبط با این موضوع.
به راستی نوشتن چه جذابیتی دارد که هریک از ما آدمها به قدر توان خویش برای آموختن این مهارت سعی و تلاش کردهایم؟ آیا نوشتن یک مهارت صرف تلقی می شود یا واجد مختصاتی است از هنر؟ آیا صرف نوشتن و قطار کردن کلمات کنار یکدگیر را میتوان هنر دانست یا برای آراسته شدن به این وصف مقدماتی لازم است؟ و اگر نیاز به مقدماتی است، آن مقدمات چیست؟
در ظاهر هیچ تفاوتی میان یک اثر فاخر مانند کلیدر استاد دولت آبادی با آنچه نگارنده بر این صفحه نقش میزند وجود ندارد، کلیدر و این یادداشت مجموعهای از کلمات هستند که کنار هم قرار گرفته و *قرار است* !!دقیقا همین جا نقطهی افتراق کلیدر و این یادداشت نمایان میشود. همین عبارتِ *قرار است* را میتوان کلید حل معمای نوشتن و یا خط ممیز این یادداشت با یک رُمان جذاب یا یک تحلیل سیاسی منطقی و منطبق بر اوضاع و احوال جامعهی هدف دانست.آنچه در پی عبارتِ *قرار است* به ذهن شما خطور میکند را میتوان یکی از چند کلیدی دانست که قادر است دروازهی ورود به جهان نوشتن را باز کند.
لذا کافی است برای نوشتن بنا به سلیقه، موقعیت اجتماعی، شرایط جامعهی پیرامون، حرفه و علاقمندی شخصی، اتفاقات و حوادثی که شاهد آن بودهایم، مسائل سیاسی حاکم بر جامعه، چالشهای زیست محیطی یا حتی نحوهی برخورد دو انسان و الیماشاالله موضوعات دیگر عبارت *قرار است* را تکمیل کرد، حتی برای معرفی خودمان به دیگران یا به قولی برای خودنمایی! هریک از این دلایل را میتوان بهانه ای دانست برای نوشتن. به عنوان نمونه:
قرار است شیوهی حکمرانی را نقد کنم یا قرار است به نقد چالش های حاکم بر حرفهی وکالت اشاره کنم یا ....با تکمیل این عبارت لید مطلب یعنی مهمترین بخش محتوای نوشتاری شما هویدا میشود و به همین سادگی بُنمایه یا مَلات لازم برای نوشتن آماده میشود.
و اما اهمیت عبارت قرار است در چیست؟ چرا به عوض این عبارت از کلمه یا ترکیب دیگری مانند؛ از چه نوشتن که بی نهایت پاسخ و مصداق میتوان برای آن آورد استفاده نکنیم؟ فارغ از ذوق و سلیقه که نزد هریک از ما مولد عبارات متنوعی است، علت این امر که سبب شد تا لفظ *قرار است* جایگزین ضمائر پرسشی مانند چه یا چگونه و...پیشنهاد شود، فارغ از جهانی که با این ترکیب در ذهن نگارنده خلق میشود، آنچه این ترکیب را در اولویت قرار میدهد جایگاه و اهمیتی است که با این عبارت برای مخاطب تعریف می شود. اینکه منِ نگارنده قرار است به چه منظور و برای کدام دسته از مردم به عنوان مخاطب مطلب بنویسم و این مطلب برای مخاطب چه آورده ای خواهد داشت؟ آیا صرف اطلاع رسانی یا آموزش و انتقال اطلاعات مورد نیاز مخاطب، دلیل نگارش چنین مطلبی است یا هدف هشدار و تذکر نسبت به موضوعی است؟ همانطور که در آغاز این نوشتار بیان شد هر موضوع و مطلبی می تواند در ادامه ی عبارت قرار است بنشیند و ما را برای نوشتن آماده کند و در هریک از این موضوعات آنچه اولویت اصلی تلقی می شود مخاطب و احترام به اوست.
همانطور که گفته شد مهم ترین دلیل برای ارائه ی چنین پیشنهادی احترام به جایگاه مخاطب است چراکه به باور نگارنده اولویت اصلی و قابل تامل در نوشتن توجه به نقشی است که مخاطب ایفا میکند که کمتر از خودِ نویسنده نیست.*
گاه تصور میکنیم نوشتن تنها کنشی یکسویه است، فعلی که از ذهن نویسنده آغاز میشود و بر صفحهی سفید نقش میبندد، اما واقعیت آن است که نوشتن بدون در نظر گرفتن فرض مخاطب، چیزی جز گفتوگویی بیصدا با خود نیست. هنگامی که میگوییم «قرار است...» ناخودآگاه ذهن ما در جستوجوی برای چه کسی و به چه منظوری نوشتن را آغاز میکند. در این نقطه است که «نوشتن» از خودِ نویسنده عبور میکند و در جهانِ خواننده معنا مییابد.
عبارت «قرار است» نه فقط آغازی برای انتخاب موضوع، که پلی است میان نیت نویسنده و انتظار مخاطب. هر «قرار است» در دل خود نوعی فرض نهفته دارد؛ فرضی دربارهی اینکه چه کسی خواهد خواند، چه برداشتی خواهد کرد، و چه واکنشی ممکن است نشان دهد. اگر قرار است بنویسم که «جهان ناعادلانه است»، پس لابد مخاطبی را مفروض گرفتهام که به عدالت حساس است، یا در جستوجوی پاسخی برای این ناعدالتی است. اگر قرار است دربارهی «خاطرات کودکی» بنویسم، پس به نوعی دل در گروِ احساس مشترک و نوستالژی مخاطب دارم. هر «قرار است» در واقع پیشنویسی از گفتوگویی ذهنی با خواننده است.
از این منظر، نوشتن نه آغازِ یک روایت، بلکه دعوتی است برای ورود مخاطب به جهانی که نویسنده ساخته است. «قرار است» همچون کلیدی است که درِ این جهان را تنها با فرض وجود مخاطب میگشاید. بدون مخاطب، نوشتن به مونولوگی خاموش بدل میشود؛ اما با حضور او، هر واژه رنگ معنا میگیرد و هر جمله نشانی از گفتوگویی پنهان مییابد.
بنابراین، در پاسخ به پرسش آغازین که چرا نوشتن تا این حد جذاب است، میتوان گفت جذابیت نوشتن در همین تعامل ناپیدا نهفته است؛ در امکان خلق جهانی مشترک میان نویسنده و خواننده. نوشتن، در حقیقت، تلاشی است برای پاسخ دادن به پرسشی که هنوز پرسیده نشده است، اما نویسنده حضور آن را در ذهن مخاطب فرض کرده است.
به همین دلیل در آغاز نوشتن، باید از خود بپرسیم:
قرار است چه جهانی را برای مخاطب بسازم؟
قرار است او را به چه اندیشهای دعوت کنم؟
قرار است پس از خواندن، چه احساسی در او برانگیخته شود؟
قرار است....
پاسخ به این پرسشها نهتنها مسیر نوشتن را روشنتر میکند، بلکه میان نیت نویسنده و تجربهی خواننده پلی میسازد که از جنس معناست؛ پلی که هر دو سوی آن با واژههایی ساخته میشود که قرار است چیزی بگویند، چیزی که در ذهن مخاطب و برای وی معنا میشود.
پس از استخراج موضوع مورد نظر نوبت به چگونه نوشتن میرسد که بدون اغراق مهمترین بخش از مشق نوشتن است.
بخشی که در آن تکنیک های نوشتن، دایره لغات، دستور زبان و میزان تسلط افراد بر این مقوله، ذوق و سلیقهی ادبی، شناخت از مخاطب و... فاکتورهایی هستند برای شناسایی پاسخ این عبارت ؛ چگونه بنویسم ؟
*نقش و اهمیت توجه به مخاطب نه تنها برای نوشتن بلکه در رسانه ملموس تر قابل بررسی است
وکیل دادگستری-شیراز





نظر شما