به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، اسدالله علم در خاطرات روز دوشنبه ۳ آذر ۱۳۴۸ نوشت: امروز بعد از رسیدگی به کارهای جاری شرفیاب شدم. چند تلگراف خارجی را شاهنشاه توشیح فرمودند. راجع به دانشگاه مشهد و غیره عرایضی کردم که وضع آنها رضایتبخش نیست. بعد باز موضوع والاحضرت شهناز مطرح شد. عجبا که شاه چقدر ناراحت میشوند، از این انتخابی که این دختر برای همسر خود کرده است. همسرش یا بهتر بگویم همسر آینده ایشان [خسرو جهانبانی]، هیپی است و عقاید عجیبی دارد. امروز پس از بحثهای جالبی که با شاهنشاه در این خصوص داشتم، بالاخره یک فرمایش صحیح فرمودند که من جواب نداشتم. فرمودند: «من از جهت یک پدر ممکن است دخترم اگر اشتباهی بکند به او ببخشم، ولی از جهت شاهنشاه ایران نمیتوانم با انتخاب یک هیپی به دامادی خودم این عادت درویشی و بیبندوباری را در کشور رواج بدهم.» کلامالملوک ملوکالکلام. واقعا این فرمایش شاهنشاه جواب نداشت و ندارد. شاه خیلی برافروخته شده بودند. من مرخص شدم. نخستوزیر با چند وزیر مسئول بودجه شرفیاب شد. گویا شاهنشاه خوب حسابشان را رسیده بودند. البته تقصیر من بود.
امروز سفیر یوگوسلاوی و سفیر آمریکا دیدنم آمدند. سفیر یوگوسلاوی خیلی بیباکانه به روسها و نظرهای امپریالیستی آنها حمله میکرد که مایه تعجب من شد. از سفیر آمریکا راجع به موضوع فروش نفت ما در آمریکا و خرید هواپیماهای جدید که شاهنشاه نسبت به هردو مسئله علاقمند است جویا شدم. گفت: «تا آنجا که اطلاع دارم نیکسون نسبت به مسائل مورد علاقه شاهنشاه خیلی علاقمند است، ولی هنوز از نتیجه اقدامات ایشان اطلاعی ندارم.» سفیر جدید آمریکا را نسبت به سیاست ایران در خلیجفارس و افغانستان کاملا روشن کردم که «سیاست شاهنشاه در هیچیک از این مناطق [تجاوزکارانه] نیست. زیرا شاه نمیخواهند با طرح این مسائل [در] جامعه ایران کسب وجاهت کنند. شاه عملی فکر میکند و میخواهد کشوری آباد و آزاد و کاملا مستقل به بازماندگان تحویل بدهد، نه آنکه خود او کشور را دچار مهلکههای بینتیجه کند، برای سروصدا راه انداختن و بس.» گفت: «کاملا میدانم و این سیاست شاهنشاه در آمریکا اثر عجیبی گذاشته است. این سیاست یک [دولتمرد] Homme d Eat است.» گفتم: «شاه دیگر احتیاج به [عوامفریبی] و تحصیل وجهه ندارد، زیرا هم ملت ایران را خوب میشناسد و هم خوب ملت ایران شاه را شناختهاند. همه را تصدیق کرد و بعد حرف عجیبی گفت، گفت: «به شاه بگو من خودم را نوکر او میدانم»!
امروز بعدازظهر [اسووبودا] Svoboda رئیسجمهور چکوسلواکی وارد شد. این شخص با دوبچک و سایر آزادیخواهان چک همآواز بود، ولی جای تعجب است چطور او را روسها در این پست باقی گذاشتند، با آنکه حساب دوبچک و سایرین را رسیدند. فکر میکنم چون خیلی صاحب وجود و هم خیلی پیر است، فکر کردند چرا با از بین بردن او آبروی خود را ببرند [او خود] بهزودی خواهد مرد. امشب مهمانی در کاخ نیاوران [بود] و خیلی خوب برگزار شد.
منبع: خاطرات علم، جلد اول سال ۱۳۴۸-۱۳۴۷، چاپ چهارم، تهران: کتابسرا، صص ۳۶۲-۳۶۰.
۲۵۹






نظر شما