دیگر این روزها، هیچ چیز شبیه دیروزها نیست حتی جشنواره کن و نتایجاش یا حتی بازتاب خبریاش در داخل کشور و از آن بیشتر، دلبستگی فرهنگی ما به تحولات هنری فرانسه و دنیای فرانسهزبان [که یک جورهایی با تفکرات مدرن ایرانی و پیوندهای زبانی و درک ما از مدرنیته در ارتباط است].
روزگاری بود که ما ایرانیها به فرانسه به منزله برادر فرهنگی خود مینگریستیم و چون به جدال فرهنگی و سیاسی و اقتصادی این کشور با بریتانیای کبیر دل بسته بودیم و بریتانیا هم سابقه خوبی در ایران نداشت، همه چیزمان رنگ و بوی فرانسوی گرفته بود حتی تلفظ واژههای دنیای مدرنمان یا ماههای میلادی.
روزگاری بود که اگر دلبسته تحولات ایالات متحده بودیم و مشروطهمان را گره میزدیم به ممیزی اقتصادی دولت این کشور، به دلیل الهامگیری انقلاب این کشور از انقلاب فرانسه بود و مبارزهاش علیه بریتانیا.
روزگاری بود که منورالفکرهای ما تحصیلکرده پاریس بودند و نویسندگان و شعرای ما، یا مقیم آنجا بودند یا رفت و آمد داشتند یا لااقل از زبان فرانسه ترجمه میکردند.
روزگاری بود که سینماروهای ما عاشق فیلمهای فرانسوی بودند و کتابخوانهای ما عاشق رمانها و شعرهای پر حس و حال فرانسوی.
روزگاری بود که انقلاب ایران از پشت تریبون فرانسه با جهان صحبت میکرد و وقتی قرار شد از خیابانهای تهران، اسامی فرنگی زدوده شود از استثنائات مهم، خیابان نوفل لوشاتو بود.
زمان گذشت و گذشت و اولین و مهمترین تریبون سینمای نوین ایران هم شد فرانسه با جشنواره کناش. یادم هست وقتی که کن شروع به کار میکرد، در ایران، تب این جشنواره و دسترسی به نتایجاش بیشتر از جشنواره فیلم فجر بود و گاهی این طور به نظر میرسید که کن شعبهای از جشنواره فیلم فجر ماست که رویکرد بینالمللی غنیتری دارد اما به هر حال شدیدا ایرانیست!
امسال، جشنواره سابقا شدیدا ایرانی، نه دیگر ایرانی بود و نه بازتاب قابل ملاحظهای در ایران داشت و این البته ارتباطی هم به موفقیت نیروی انتظامی در جمعآوری بشقابهای روی بامهای ایران نداشت، چون کن پیش از ظهور این بشقابها در تحولات فرهنگی و هنری ایران دخیل و شریک بود.
امسال حتی فعالیت چشمگیر رسانه ملی در پیگیری انتخابات فرانسه هم نتوانست مردم ما را به روزهای رویایی ترانهها و رمانها و فیلمهای فرانسوی برگرداند.
پیوند فرهنگی و هنری ما با زبان و ادبیات و سینمای فرانسه در حال گسست است و بیشتر متمایل شدهایم به جهان انگلیسیزبان و اتفاقا در این روند، آن بشقابهای هاج و واج که نگاهشان به افقِ دوردست است، کمترین سهم را دارند چون افق مورد نظرشان بیشتر در اختیار رسانههای فرانسهزبان است نه انگلیسیزبان.
چرا فرانسه، در ایران، تا این حد جایگاه و پایگاه رسانهای و فرهنگیاش را از دست داده؟ چرا ما به تحولات سیاسی دنیای انگلیسیزبان بیشتر توجه داریم؟
نمیخواهم به پاسخی قطعی برسم اما به نظر میرسد که فرانسه هم دیگر آن فرانسه رویایی نیست. دنیا عوض شده؛ همه ما عوض شدهایم. شاید به این دلیل واضح که دیگر رنوار و ملویل و تروفو در فرانسه فیلم نمیسازند و جای ژید و پروست و رولان خالی است و شعرهای پرور و آراگون و الوار دیگر در حافظه نسل نو جایی ندارند و در تاریخ ادبیات جا خوش کردهاند.
5858
یزدان سلحشور
کد خبر 217658
نظر شما