بدنه نيروهاي نظامي و ارتش در انقلاب اسلامي ايران چه نقشي داشتند و آيا مي توان گفت در انقلاب ايران ارتش كنار مردم بود؟ همراهي بدنه ارتش و پذيرفتن گل هاي مردم طي چه فرايندي رخ داد؟
ارتش تا فاجعه جمعه سیاه 17 شهریور سال 1357 که در آن ده ها نفر از معترضین علیه نظام شاهنشاهی در میداه ژاله تهران- شهداء فعلی – توسط واحدهایی از آن کشته و مجروح شدند در کنترل و فرماندهی کامل شاه قرار داشت. اما در ماه های آخر حکومت پهلوی، امام خمینی که رهبری نهضت اسلامی مردم ایران را بر عهده داشتند از سربازان خواستند تا از پادگان ها فرار کنند و در ارتش شاهنشاهی خدمت نکنند. از این زمان بود که بدنه ارتش و قوای انتظامی مثل ژاندارمری و شهربانی دچار مشکل شدند و امکان مقابله با مردم تظاهر کننده را آرام آرام از دست دادند. سیاست امام خمینی بر این بود که بدنه ارتش را از حکومت شاه جدا کنند و به کرات در سخنرانی های خود تأکید می کردند که ارتش برادر ماست و مردم ایران فقط با نظام سلطنتی مخالفند و بنابراین ارتش نباید رو در روی مردم کشور خود قرار گیرد. زیرا ارتش برای دفاع از تمامیت ارضی کشور و برای دفاع از امنیت مردم بوجود آمده است که شاه آن را بر خلاف قانون اساسی، در خدمت حفظ و بقای سلطنت خود بکار گرفته است.
بر همین اساس امام خمینی در پیام های خود، ارتش را از رویارویی و مقابله با مردم منع می کردند و مردم معترض را نیز از درگیر شدن با قوای ارتش برحذر می داشتند. با این سیاست بود که وقتی در جریانات اعتراضات خیابانی، به ارتش دستور تیر داده می شد و بعضی از نظامیان به روی تظاهر کنندگان آتش می گشودند، مردم با تدبیر امام خمینی نه تنها به مقابله با آنها نمی پرداختند بلکه به آنها گل نیز هدیه می کردند. مردم با این شیوه و با ایجاد فضایی از محبت و مهربانی، افراد ارتش و نیروهای شهربانی و ژاندارمری را منفعل محبت خود می کردند و آنها را از مقابله جدی با خود باز می داشتند. البته ساواک- سازمان امنیت شاه- تا آخرین لحظات به سرکوب مردم ادامه داد و زندان ها را از آزادیخواهان پر کرد و نام شاه را با زندان اوین و شکنجه گاه کمیته مشترک عجین ساخت. به هر حال پس از این که مردم موفق شدند با اعتراضات مسالمت آمیز، در 26 دی ماه 1357 شاه و خانواده سلطنتی را از کشور فراری دهند و امام خمینی را که در تبعید به سر می برد با احترام فراوان به ایران بازگردانند،آرام آرام بخش هایی از اعضای رسمی ارتش مانند تعدادی از همافرهای نیروی هوایی نیز به انقلاب پیوستند و در زمانی که ساختار فرماندهی در ارتش فرو ریخته بود آنها در روز 19 بهمن ماه 1357 به محل استقرار امام خمینی در خیابان ایران آمدند و پیوستن خود را به انقلاب اسلامی مردم ایران اعلام کردند.
امام خميني بعد از انقلاب ساختار و تشكيلات ارتش را تغيير ندادند، چرا امام چنين تصميمي گرفتند و اساسا تغيير تشكيلات ارتش پس از انقلابها چه تبعاتي مي تواند داشته باشد؟
امام خمینی، ارتش را مهم ترین سازمان تشکیل دهنده بنیه دفاعی کشور می دانستند که با پول مردم تشکیل شده و توسعه یافته است و بایستی در خدمت مردم باشد. بنابراین ایشان به حفظ ارتش و ادامه حیات آن پس از پیروزی انقلاب اسلامی معتقد بودند. این در حالی بود که بسیاری از افراد و گروه های سیاسی به ویژه گروه های چپ و مجاهدین خلق، اصرار بر انحلال ارتش و ایجاد ارتش جدیدی با عنوان ارتش بی طبقه توحیدی داشتند. امام خمینی بر این باور بودند که مشکل اصلی ارتش، حاکمیت شاه مستبد و خودخواه بر آن و عدم تکیه بر تعالیم الهی بوده است که آن را علاوه بر مأموریت ذاتی که حفظ تمامیت ارضی کشور است در خدمت منافع آمریکا قرار داده و نیز برای حفظ تاج و تخت سلطنت بکار گرفته است. بنابراین با تغییر ساختار فرماندهی و کنترل آن، ارتش می تواند در خدمت مردم ایران باشد و به ارتشی مستقل و متکی بر ظرفیت ها و توانمندی های ملی تبدیل شده و به مأموریت ذاتی خود بپردازد. بر همین اساس یکی از اولین اقدامات امام خمینی برای نشان دادن اهمیت نیروهای مسلح، تعیین روز 29 فروردین سال 1358 به عنوان روز ارتش بود. امام در پیامی که در این باره صادر فرمودند از ارتش خواستند تا در همه شهرهای ایران از مقابل مردم رژه برود و وفاداری خود را به ملت نشان دهد و از مردم هم خواستند تا از چنین ارتشی حمایت کنند.
امام در شرايطي كه ساختار ارتش را تغيير ندادند با تشكيل سپاه موافقت كردند، سپاه چقدر در حفظ اصل انقلاب موثر بوده است؟
بزرگترین ضربه ای که شاه به ارتش ایران زد این بود که واحدهای آن را در سال 1357 به خیابان ها برای مقابله با اعتراضات مردم کشاند. این اقدام شاه باعث شد تا ارتش در افکار عمومی ملت تضعیف شود و مردم به جای آن که ارتش را حافظ استقلال کشور بدانند آن را نیروی سرکوبگری تلقی کنند که از مستبدترین حکومت سلطنتی پشتیبانی می کند و مردم خود را می کشد. بنابراین با پیروزی انقلاب اسلامی، مردم نمی توانستند بلافاصله به این ارتش اعتماد کنند. از سوی دیگر در جریان نهضت اسلامی و در دی ماه 1357 بنا بر خواست ملت، ساواک منحل گردید و در روز 22 بهمن ماه 1357 هم بسیاری از کلانتری ها و مراکز شهربانی و ژاندارمری و پادگان ها به دست مردم افتاد. در چنین وضعیتی یک نوع خلاء امنیتی در کشور احساس می شد. بنابراین مردمی که پس از فرار شاه و در چند روز باقی مانده به پیروزی انقلاب اسلامی، عملا کنترل کوچه ها و محله های خود را به دست گرفته بودند گرد هم آمده و متشکل شدند و کمیته ها و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به راه انداختند تا مطمئن شوند که ساختارهای باقیمانده از نظام شاهنشاهی قادر به بازگرداندن شاه و تکرار فاجعه 28 مرداد 1332 نخواهند بود، پس سپاه به طور طبیعی و با موافقت شورای انقلاب تشکیل شد و امام خمینی نیز بر آن صحه گذاشتند.
نيروهاي ارتش و سپاه پس از انقلاب اسلامي دوشادوش يكديگر در جبهه هاي جنگ حضور داشتند، چگونه اين نيروها مديريت مي شدند كه اختلالي در كار يكديگر ايجاد نكنند و اختلافات بين فرماندهان چگونه حل مي شد؟
مدیریت جبهه های جنگ و نوع همکاری ارتش و سپاه در طول سال های دفاع مقدس یکسان نبوده است و تجربیات مختلفی از همکاری و هماهنگی در این زمینه وجود دارد. در سال اول جنگ، مدیریت و کنترل جبهه ها عمدتا بر عهده ارتش بود و نیروهای سپاه در ارتباط با واحدهای ارتش در جبهه های مختلف حضور داشتند و به دفاع از کشور می پرداختند. با توسعه سازمان رزم سپاه و حضور گسترده نیروهای داوطلب مردمی در جبهه ها، سپاه آرام آرام نقش موثرتری در مقاومت در برابر ارتش متجاوز عراق و نیز در اداره جبهه ها پیدا کرد. از سوی دیگر ناکامی های نیروی زمینی ارتش در انجام چند عملیات تهاجمی در نفوذ به مواضع ارتش عراق در 5 ماهه اول جنگ، نیاز به بهره گیری از توان خط شکنی و سلحشوری نیروهای داوطلب را افزایش داد و ارتش به تدریج راه موفقیت را در همراهی و همکاری با سپاه دانست. البته در حوزه نیروهای هوایی و دریایی وضعیت به گونه دیگری بود و این دو نیرو به مأموریت های خود در مقابله با ارتش عراق می پرداختند. بنی صدر در دوران فرماندهی خود به اهمیت توان رزمی نیروهای سپاه و بسیج پی نبرد و بسیاری وی را مانع همکاری های نزدیک ارتش با سپاه می دانستند.
با عزل بنی صدر، ارتش و سپاه به همکاری بیشتر با یکدیگر امیدوار شدند و راه پیروزی را در بسیج نیروها علیه ارتش متجاوز عراق دانستند و موفق شدند تا اولین عملیات مشترک را برای شکستن حصر آبادان در 5 مهر ماه 1360 انجام دهند و عملیات ثامن الائمه(ع) را به پیروزی برسانند. طعم خوشایند این پیروزی بزرگ و همزمان شدن آن با روی کار آمدن فرماندهان جدید سپاه و نیروی زمینی ارتش، سپاه و ارتش را به تشکیل قرارگاه مشترک عملیاتی واداشت. از این زمان بود که قرارگاه مشترک کربلا با حضور فرماندهان ارتش و سپاه، اداره جبهه ها را بر عهده گرفت و طرح های عملیاتی به صورت مشترک به تصویب رسید و عملیات های بزرگ و موفقی همچون طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس انجام شد و اکثر سرزمین های اشغالی ایران از دست ارتش متجاوز عراق آزاد شد. اما از سال 1362 آیت الله هاشمی رفسنجانی از سوی امام خمینی مسئولیت هماهنگی بین ارتش و سپاه را بر عهده گرفتند و ایشان با تشکیل قرارگاه خاتم الانبیاء(ص)، دو سازمان سپاه و ارتش را با یکدیگر هماهنگ می کردند. این ساختار تا ماه های آخر جنگ ادامه داشت و ارتش و سپاه گاهی با هم و گاهی به صورت مستق عملیات هایی را انجام می دادند. در خرداد ماه سال 1367 ستاد فرماندهی کل قوا از سوی امام خمینی برای مدیریت جنگ و نیز به منظور اداره تمامی نیروهای مسلح به صورت متمرکز تشکیل شد.
در این زمان آیت الله هاشمی رفسنجانی که همچنان به عنوان فرمانده جنگ محسوب می شدند، ستاد فرماندهی کل قوا را با ترکیبی از نخست وزیر و اعضای دولت وقت و نیز فرماندهان نیروهای مسلح سازماندهی کرد و هماهنگی بین ارتش و سپاه ساختار یافته تر از قبل ادامه یافت تا این که جنگ تحمیلی در 29 مرداد 1367 با برقراری آتش بس به پایان رسید.. البته در دوران جنگ، چالش ها و نارسایی ها و نواقصات زیادی در هماهنگی و همکاری بین ارتش و سپاه وجود داشته است که تفصیل آن نیاز به تدوین کتاب مستقلی دارد.
امام خميني نيروهاي نظامي را از ورود به مباحث سياسي منع كرده بودند، چنين توصيه اي چه تبعات مثبتي داشته است؟
امام خمینی مهم ترین نتیجه انقلاب اسلامی را تشکیل حکومت جمهوری اسلامی از طریق مشارکت همگانی و آزاد مردم می دانستند. ایشان مهم ترین ایرادی را که به شاه می گرفتند این بود که "گیرم پدران ما شما را به سلطنت برگزیده اند ما که شما را انتخاب نکرده ایم و چون مردم شما را نمی خواهند باید از قدرت کنار بروی". امام خمینی در سخنرانی خود به محض ورود به ایران از تبعید 14 ساله در 12 بهمن 1357 در بهشت زهرا فرمودند : "اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟" ایشان اشکال دیگر به حکومت شاهنشاهی را عدم اجازه برگزاری انتخابات آزاد می دانستند و معتقد بودند که حکومت سلطنتی افراد خود را به عنوان وکیل و نماینده مجلس بر مردم تحمیل می کند. ایشان بر این باور بودند که مردم در انتخابات، بایستی از تحمیل های آشکار و پنهان ساختارهای حکومتی در امان باشند تا آنها دولتمردان را انتخاب کنند نه این که افرادی که در حاکمیت قرار دارند با اعمال نفوذ، حکومت خود را در پست های مختلف تداوم بخشند. امام خمینی معتقد به عدم عضویت افراد نیروهای مسلح در احزاب و دسته جات سیاسی و نیز عدم استفاده از ظرفیت نیروهای مسلح برای حمایت یا مخالفت با نامزدهای انتخاباتی بوده اند. زیرا نیروهای مسلح باید همچون مسئولین کشور، تابع آرای مردم باشند نه این که مردم مطیع خواست سیاسی حاکمان در انتخابات گوناگون باشند. البته این به مفهوم نداشتن بینش سیاسی یا عدم شرکت اعضای نیروهای مسلح در انتخابات و انتخاب کردن و انتخاب شدن نیست بلکه به مفهوم عدم مداخله سازمانی آنها در خواست و نظر مردم در برگزیدن افراد مورد نظر ملت است.
حافظه جمعي ايرانيان، رضاخان را حاصل ورود يك نظامي به عرصه سياسي مي شناسد و نتيجه چنين ورودي را ديكتاتوري رضاخاني مي داند، با وجود چنين تجربه جمعي، فكر مي كنيد تبعات اظهارنظرهاي گاه و بيگاه برخي نظاميان در عرصه سياسي بين مردم چگونه بازتاب خواهد داشت و توصيه شما به نظاميان علاقه مند به سياست چيست؟
روی کار آمدن رضاخان مولود و نتیجه هرج و مرج اتفاق افتاده در اواخر دوران قاجار است. نا امنی ها، راه زنی ها و ملوک الطوایفی ها موجب شد تا کسی مثل رضاشاه با زور بر سر کار آید. امام خمینی در این باره در سخنرانی بهشت زهرا در 12 بهمن سال 1357 فرمودند : "این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی که در سن من هستند می دانند و دیده اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است". مشکل بزرگ رضاخان این بود که سلطنت را در خانواده خود موروثی کرد و به خواست و نظر مردم احترام نگذاشت و بعضی از نمایندگان آزاده مردم، مثل آیت الله سید حسن مدرس را تبعید کرد و در نهایت هم او را در کاشمرکشت. او یک استبداد تمام عیار را بر ایران حاکم کرد و بساط انتخابات آزاد و سالم را برچید و مخالفین خود را سر به نیست کرد و یا با آمپول هوا کشت. بنابراین ورود نظامیان به عرصه سیاست منعی ندارد و بسیاری از سیاستمداران مطرح دنیا نظامی بوده اند.
بسیاری از روسای جمهور آمریکا مانند جرج بوش نظامی بوده اند ولی نظامیانی که علاقمند به حضور در عرصه قدرت سیاسی هستند، نباید از امکانات و ظرفیت های نیروهای مسلح به نفع خود در انتخابات استفاده کنند. همانگونه که سایر دولتمردان هم نباید از امکانات دولتی و عمومی به نفع خویش در انتخابات بهره جویند. اظهار نظرهای نظامیان هم در حوزه های سیاسی به شرط آن که بوی تحمیل دیدگاه یا برنامه ای علیه انتخاب آزاد مردم ندهد نه تنها ایرادی ندارد بلکه می تواند مردم را نسبت به اوضاع منطقه ای و بین المللی توجیه سازد. یکی از حوزه های مهمی که نظامیان می توانند در آن مطالعه کنند و حتی نظریه پردازی کنند حوزه راهبردهای امنیت ملی و چگونگی نیل به امنیت پایدار کشور است که از ضروریات نیل به منافع ملی است.
مصاحبه حسین علایی با پایگاه اینترنتی شفقنا
نظر شما