زهره نوروزپور: حمید بعیدی نژاد، عضو سابق تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان چند روز پیش، متعاقب ارتقای رابطه تهران- لندن به سطح سفرا، به عنوان سفیر ایران در لندن مشغول به کار شد. این اتفاق مهم پس از یک دوره تنش میان دو کشور، فصل تازهای در روابط میان ایران با اروپاست. خبرگزاری خبرآنلاین در گفتگو با دکتر مجید تفرشی، تاریخ نگار و پژوهشگر کشورمان این تحول مهم را مورد بررسی قرار داده است. تفرشی میگوید از طریق بریتانیا ارتباط ایران با اروپا و امریکای شمالی به خصوص کانادا هموارتر میشود و در منطقه تاثیر گذاری که بریتانیا بر کشورهای خاورمیانه، شمال آفریقا، خلیج فارس، آسیای مرکزی و کشورهای مشترکالمنافع دارد، میتواند مورد استفاده ایران قرار بگیرد. مشروح گفتگو را در ادامه می خوانید:
پس از کش و قوس های فراوان دیپلماتیک بالاخره ایران و انگلیس سطح روابط خود را به سفیر ارتقا دادند چه اتفاقی افتاد که دو طرف به این سطح از همکاری رسیدند؟
از آغاز ریاست جمهوری دکتر روحانی ارتقای سطح روابط دوجانبه امری بود که پیشبینی میشد. موانع داخلی و خارجی در هر دو کشور، برای احیای روابط وجود داشت، موانع خارجی از جمله دولتهایی که علیه ایران لابی می کنند، از جمله اسرائیل، شماری از کشورهای عربی و نئوکانهای اروپایی و امریکایی. در داخل ایران هم عدهای علاقه نداشتند این روابط برقرار شود. مشکلات دیگری اعم از ساز و کار بروکراتیک و اداری هم در هر دو سو وجود داشت که اجازه نمیداد ارتقای سطح روابط به سرعت و سادگی انجام شود.
برقراری روابط مدتها بعد از حمله به سفارت بریتانیا در تهران و پس از انتخابات سال 1392 ریاست جمهوری در ایران، در سطح کاردار صورت گرفت و سفارتخانهها در هر دو کشور رسما بازگشایی شدند. اکنون این سطح روابط به سفیر ارتقا پیدا کرده است. تصمیم ارتقای سطح روابط از قبل گرفته شده بود. این ارتقای سطح روابط برای جمهوری اسلامی ایران دو معنا دارد؛ اول: ارتباط با کشوری که از لحاظ وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور مهم و تاثیرگذاری در دنیا محسوب میشود. دوم: از طریق بریتانیا ارتباط ایران با اروپا و امریکای شمالی به خصوص کانادا هموارتر میشود و در مساله منطقه تاثیر گذاری که بریتانیا بر کشورهای خاورمیانه، شمال آفریقا، خلیج فارس، آسیای مرکزی و کشورهای مشترکالمنافع دارد، میتواند مورد استفاده قرار بگیرد.
آیا بریتانیا و ایران با ارتقای سطح روابط مشکلات گذشته را فراموش کردهاند؟ یا سعی بر جبران آن دارند؟
هر دو کشور پرونده قطوری از نارضایتی یکدیگر دارند. ایران نزدیک به 300 سال است که به مداخلات استعماری بریتانیا در ایران نگران و معترض است. دوران قبل از قاجار، دوران قاجار، دوران پهلوی، همین طور بعد از انقلاب. از موارد قبل از انقلاب که بگذریم، در دوره چهل سال اخیر، آخرین تعاملات لندن با حکومت پهلوی، مواضع بریتانیا برابر وقوع انقلاب، جنگ تحمیلی و تجاوز عراق به ایران. حتی در مسائل مختلفی ایران باور دارد بریتانیا در مسائل داخلی و شئونات ایران در این سه سده اخیر دخالت داشته است. از این طرف هم بریتانیا مدعی است که چندین بار به مراکز دیپلماتیک و فرهنگی شان، قبل انقلاب و بعد انقلاب تعرض شده است.
آنها به سیاست ایران در زمینه فعالیت هستهای، حقوق بشر، تروریسم و خاورمیانه در چهار محور به سیاست و رویکرد ایران اعتراض جدی داشته و دارند. بنابراین دو طرف معتقدند که باید به نوعی با سیاست طرف مقابل چالش کرده و انتقاد داشته باشند و کماکان هم دارند. اما مسالهای که در این میان وجود دارد در دو طرف دعوا تا حدی یک بلوغ و رشد فکری ایجاد شده است که در گذشته نباید توقف کرد. هم بریتانیا متوجه شد که سیاست آنها در قبال ایران جواب نداده است و هم ایران دریافته است که سیاست حمله به سفارتخانهها که توسط عناصر خودسر انجام شده (ولی مسولیتش با دولت است) فایده نداشته و ضمنا قطع ارتباط با دنیا برای ما فایده ندارد.
منظور شما این است که ایران و بریتانیا روابطشان نسبت به سابق نرمتر شده است؟یا این که دو کشور برای بهبود روابط بهتر گام برمیدارند؟
الان در مجموع هر دو طرف با وجود مشکلات و مخالفان تغییر در مناسبات، در بهبود روابط مصمم هستند. یک مساله مهم در اینجا وجود دارد آن هم این است که در سالهایی که پرونده هستهای ایران در مجامع بینالملی مطرح بود، بریتانیا، دست کم در برههای مشخص، یعنی از سال 1384 تا سال 1392 نه تنها صرفا همگام با امریکا، شورای امنیت و اتحادیه اروپا که در برخی موارد پیشگام و جلوتر از آنهاعمل کرده است.
برای نمونه در چند مورد ما از سوی بریتانیا مورد تحریمهای خودسرانه و غیرقانونی قرار گرفتیم مانند تحریم سوخترسانی به هواپیماهای مسافربری ایرانی و یا تحریم بانک مرکزی ایران. اینها اقداماتی بود که انگلیس جدا از آمریکا و شورای امنیت علیه ایران انجام داد و بعد از آن امریکا و شورای امنیت را تشویق کرد که علیه ایران قوانینی را وضع کنند که تحریمهایی که بریتانیا اغاز کرده است به صورت قانونمند اجرا شود. اما آن طور نیست که این مسائل از نظر ایران دور مانده باشد.
ظاهرا در مجموع مناسبات بریتانیا و ایران تغییر کرده است و یک بازنگری در این روابط از سوی سیاستمداران بریتانیا صورت گرفته است. ایران هم از راه پیشبرد دیپلماسی مرسوم خودش در تلاش است و هم تا حد کمی از طریق دیپلماسی عمومی روی سیاستمداران، نخبگان، دانشگاهها و رسانههای بریتانیا، همین طور افکار عمومی این کشور تاثیر به سزایی بگذراد.
برای لندن نیز دیپلماسی کلاسیک اکنون جدیتر شده و البته روشهای دیپلماسی عمومی آن کشور نیز که بسیار فعالتر و پیچیدهتر از ایران بوده و هست. بریتانیا دوران جدیدی را با ایران آغاز کرده و به نوعی قصد دارد نشان دهد که روابط با ایران بسیار مهم است و نبود این روابط خسارت برای هر دو طرف است که این زیان برای بریتانیا بیشتر است.
با وجود صدای مخالفان بهبود روابط، هم در داخل کشورمان هم انگلیس، چه شد که دو کشور این سازهای مخالف را نادیده گرفتند؟
در سالهای اخیر در بریتانیا همیشه صداهایی وجود داشته که معتقد بودند رابطه با ایران مهم است و نباید قطع شود. از طرفی مخالفت با ایجاد یا بهبود رابطه هم وجود داشت همانطور که پیشتر گفتم، لابی ضد ایرانی، اعراب، نئوکان ها و لابی گروه های براندازی یا مخالف بنیادین نظام جمهوری اسلامی ایران در این عرصه فعال بودند. اینها اصرار داشتند که روابط عادی نشود، چرا که معتقد بودند ارتقای روابط به نفع ایران و در جهت استمرار و تحکیم منافع جمهوری اسلامی است.
در ایران هم برخی معتقدند هر گونه روابط با بریتانیا درست نیست. آنها میگویند که این روابط به طور کلی باید قطع شود و در حداقل ممکن بماند، چرا که نیت و اهداف لندن نسبت به ما تغییرناپذیر است و ما هم از نظر دیپلماتیک و امنیتی زیرکی و پیچیدگی لازم و کافی توان مقابله به مثل با آنها را نداشته و نمیتوانیم با بریتانیا در این قبیل رقابتهای آشکار و نهان هماوردی کنیم. پس بهتر است که اساسا صورت مساله را پاک کنیم و ارتباط چندانی با لندن نداشته باشیم.
با این حال با وجود این که هم اکنون این مناسبات دوجانبه بار دیگر برقرار شده، هنوز هم عدهای مخالف این سطح از روابط هستند، حتی با صراحت و تشکیک و کنایه به دولت اقای روحانی میگویند که چرا این رابطه برقرار شده است و نباید برقرار میشد. به گمان من، روابط ایران و بریتانیا، یک روابطی است که ضمن آن که صرفا به خودی خود مهم است، در واقع پلی است به بخش مهمی از جهان بینالمللی، به دلیل اینکه بریتانیا نفوذ فراوانی در کشورهای دیگر دارد، به این خاطر ارتقای روابط به عنوان یک دستاورد، یک پیروزی، یک گام به جلو، برای ارتباط بیشتر ایران با جامعه و کشورهای تاثیرگذار و صاحب نفوذ جهان، به خصوص انهایی که عضو دایم شورای امنیت هستند.
اشاره کردید به اینکه بریتانیا پلی است به نظام بینالملل، و اینکه بر کشورهای دیگر نفوذ دارد، با توجه به فرمایشات شما این ارتقا در سطح روابط چه تاثیری در روند اجرای برجام خواهد داشت؟
تا چند ماه پیش یعنی تا بیست و سوم ماه ژوئن که تقریبا به سه ماه پیش باز می گردد، بریتانیا به عنوان یکی از سه عضو ارشد اتحادیه اروپا در مذاکرات و روند اجرای آن حضور داشت و برخلاف ادوار قبل، در سه سال گذشته در مجموع رویه مثبتی در قبال ایران داشت. اتفاقی که در سه ماه پیش افتاد، یعنی رفراندوم موسوم به بزگزیت و خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، باعث شد که به نوعی خواسته یا ناخواسته، نگاه بریتانیا هم از نظر دیپلماتیک، هم اقتصادی به ایران جدی تر از قبل شود. ایران اگر بتواند در این تغییر وضعیت سیاسی بریتانیا درست بازی کند، میتواند در شرایط پسا برجام و پسابرگزیت امتیازهای بیشتر اقتصادی و دیپلماتیک و راهبردی برای خود بگیرد و به عنوان طرف مقابل مطمئنتر نسبت به لندن عمل کند.
ایران میتواند براساس منافع ملی و نظام میتواند اهداف خود را در این موقعیت جدید پیش ببرد. اکنون بریتانیا نه به عنوان یکی از 28 عضو اتحادیه اروپا، بلکه به عنوان یکی از اعضای مستقل، صاحب رای متفاوت و مجزا از بقیه، در مجموع با توجه به وضعیت مهم راهبردی، مالی، بانکی و بیمهای و مرکزیتی که در این امور در کل دنیا دارد از موقعیت خاصی برخوردار است. ایران میتواند برای از بین بردن موانع حقوقی، مالی، تجاری اجرای کامل برجام و مهمتر از همه، وارد شدن بیش از پیش در حلقه اقتصاد وسیاست جهانی از ارتباط با بریتانیا کمک بگیرد.
اشاره کردید به بحث اقتصادی بریتانیا، خانم ترزا می نخست وزیر انگلیس در اجلاس جی 20 اقتصاد این کشور را بسیار شکننده اعلام کرد، آیا بریتانیا ایران را به عنوان یکی از راه حل های موجود برای بهبود اقتصاد کشورش تلقی می کند؟
این مساله همیشه در محافل سیاسی این کشور مطرح بود. اینکه در دوران مذاکرات منتهی به رفراندم بریتانیا، ایران به عنوان یکی از راهکارهای بریتانیا در امور اقتصاد و انرژی مطرح شده است. برای اینکه در دوران بعد از خروج از اتحادیه اروپا، به عنوان یک شریک مطمئن برای رقم زدن یک بازی برد برد که در این صورت هم مشکلات خودشان را حل کنند هم کمک به شکوفایی اقصاد و سرمایه گذاری در ایران کنند. این شرایط در پسارفراندوم جدیتر شده است و هر دو طرف هم به خوبی نسبت به ان اگاه هستند.
در خصوص مسائل منطقه چه طور؟ با توجه به اینکه بریتانیا نیروهای نظامی خود را وارد حلب کرده است، ایران بر سر سوریه یا بحران های دیگر خاورمیانه که به نوعی انگلیس در ان دخیل است چه روندی را در پیش می گیرند؟
سال گذشته در همین موقع ها بود که رئیس دولت یازدهم، اقای روحانی، در جمع خصوصی و دعوتی اندیشمندان غربی و مسولان اتاق فکرها و اندیشکده های غربی در نیویورک سخنرانی داشتند. این جلسه انعکاس رسانه ای مطلوبی نداشت. در ان نشست، اقای روحانی دو نکته مهم مطرح کردند: « یک، ایران حاضر است با هرگونه ائتلافی در سوریه همکاری کند، به شرطی که اولویت، مبارزه بی قید و شرط و جدی با تروریسم و داعش باشد نه اینکه اول برکناری بشار اسد بعد داعش، یا همزمان اسد و داعش. بدون اما و اگر، مبارزه محض با تروریسم تکفیری در اولویت مطلق باشد، در آن صورت ایران همکاری می کند. در رابطه با اینده سوریه بعد از اینکه تروریسم منطقه ای کاملا از بین رفت، مردم سوریه خودشان با نظارت نهادهای بینالمللی برای اینده خودشان تصمیم خواهند گرفت.
دو: مبارزه با تروریسم و داعش در سوریه صرفا از راه هوا ممکن نخواهد بود و مبارزه اصلی و جدی روی زمین است. تا زمانی که ما روی زمین با داعش مبارزه نکنیم به هیچ جا نخواهیم رسید.»
من به خاطر دارم که واکنش رهبران غربی و دولت آمریکا به اظهارات رئیس جمهور روحانی، سکوت، برخی منفی یا حتی توام استهزاء بود. در حال حاضر که یک سال از آن ماجرا می گذرد، در هر دو مورد جامعه بین المللی، اروپا و امریکا به هر دو مساله واقف شده و تمکین کرده است. آنان متوجه شدهاند که مبارزه با اسد به هر قیمتی با استفاده از ابزار تروریسم و داعش، فاجعهای را رقم زده که گریبان خود دول غربی و عربی را نیز گرفته و هیچ نتیجه مثبتی برایشان نداشته است، آنها هم اکنون به این نتیجه رسیدند که فقط روی هوا نمی شود با تروریسم مبارزه کرد.
این دو مساله به همراه ناامید شدن در سیاست شکست خورده براندازی راحت و سریع حکومت بشار اسد در سوریه، باعث شده است که مواضع ایران با جامعه غربی تا حد زیادی خواسته یا ناخواسته به هم نزدیک شود. انها به این نتیجه رسیدند که فریاد و سیاست ایران برای مبارزه با تروریسم درست بوده است، آنها بر اساس درس تجربه و سیلی روزگار آموختهاند که سیاست دور زدن، نادیده گرفتن و انزوای ایران ناکارآمد بوده و برای حل معظلات خاورمیانه چارهای جز تعامل و هماندیشی با ایران ندارند.
به طور کلی آیا می توان در ارتقای سطح روابط ایران و بریتانیا در آینده شاهد اتفاقات خوبی در سطح سیاسی و اقتصادی باشیم؟
وقتی دو کشور سالهاست که بر اساس سوءظن، دشمنی، رقابت یا نداشتن احساس حسن نیت به طرف مقابل به سر ببرند، روابط شکننده میشود. در شرایط پسابرجام، گسترش روابط بین غرب و ایران به خصوص بریتانیا و ایران، در سه محور ایدئولوژیک، اقتصادی و سیاسی دشمنان مختلفی دارد.
اگر ایران در طول 5 سال آینده یعنی حداقل تا پایان دوره بعدی ریاست جمهوری، ایران بتواند به یک رابطه میان مدت مستحکم با بریتانیا برسد، به موازات آن با داشتن یک رابطه خوب با جامعه بینالمللی از طریق اتحادیه اروپا و کشورهای دیگر که به نمایندگی از اروپا مرتبط هستند، ایران میتواند در 25 تا 50 سال آینده به یک قدرت بی بدیل مطلق منطقهای تبدیل شود که شرایط بالقوه آن به شدت برای ایرن وجود دارد. البته رسیدن به این شرایط صرفا با ارتباط با غرب حاصل نمی شود. عزم جدی و همدلی واقعی سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی داخلی نیز باید مورد توجه جدی قرار گیرد.
این خیلی مهم است که در ایران به یک وفاق یا دست کم تفاهم سیاسی در مساله منافع ملی و مصالح مملکتی برسیم. تلاش نکنیم که رقابت های داخلی را تعمیم دهیم به وحدت کشورمان در جامعه جهانی و دیپلماسی درازمدت کشور، در واقع فوتبال سیاسی داخلی را به روابط راهبردی منطقه ای و بینالمللی تسری ندهیم. به هیچ وجه نباید اجازه دهیم که گروههای خودسر و فاقد بینش سیاسی و عرق دفاع از منافع ملی، از راههای غیر متعارف خشونت بار، از طریق حمله به سفارتخانه ها یا تعرض غیرقانونی به افرادی که دارای مصونیت دیپلماتیک هستند، آبرو و احترام ایران را در جامعه بینالمللی خدشه دار کنند و بهانه به دست دشمنان و بدخواهان ایران بدهند. اگر این اتفاقات تکرار نشود، در کنار بازنگری مناسبات کشورهای دیگر با ایران و در پیش گرفتن راه حل منصفانه و معتدل، ایران می تواند موفق شود.
نکته ای که باید توجه کنیم این است که تصور کنیم کشورهای غربی یا حالا اساسا هر کشوری در دنیا منافع خودش را کنار بگذارد و منافع ایران را در اولویت قراردهد، تصور واهی است. هر کشوری حامی و مجری منافع خودش است. در معادله این بازی ایران باید بهترین شیوه را در جهت حفظ و بهرهوری بهینه در جهت منافع ملی ایران اتخاذ کند. ایران باید ضمن حفظ منافع خود در بالاترین حد ممکن، به کشورهای دیگر هم احترام بگذارد. اگر اینها با هم تجمیع شود ایران میتواند برنده این معادله شود در غیر این صورت اگر ما یک طرف معادله را بگیریم و تلاش کنیم تا خود برنده باشیم و دیگران بازنده، هرگز برنده نخواهیم شد. و یک بازی نامتعادل ناسالم برای هر دو کشور رقم خواهد خورد و منافع ما نیز خدشهدار خواهد شد.
مناسبات خدشه ناپذیر به معنای مناسبات راهبردی است که مسائل ملی درنظر گرفته شود، مطالبات مشروع، اخلاقی و قانونی طرفین در آن لحاظ میشود، تا جایی که ناقض منافع ملی، منطقهای و مملکتی ما نشود.
چالشهای پسابرجام را چگونه ارزیابی می کنید؟
از نظر اقتصادی هم ایران چندین معضل بزرگ در شرایط پسابرجام دارد؛ یکی ارتباط با حلقه بانکی، حقوقی و پولی در دنیا است. اساسا ارتباط بانک های ایران با دنیا هنوز حالت سالم، طبیعی، عادی و مستقلی پیدا نکرده است البته تا امروز تلاش های بسیار خوبی در این مورد صورت گرفته است.
دوم مساله سرمایهگذاری است. ایران به شدت به دلیل مشکلات نقدینگی نیاز به سرمایهگذاری بینالمللی دارد. امکانات پولی و مالی در ایران محدود و نیازمند به سرمایهگذاری خارجی است. کسی در این زمینه تردید ندارد، ولی تشتت داخلی و ایجاد فضای ناامن برای سرمایه گذاران خارجی کمکی به حل این معضل نمی کند.
اگر این دو مشکل مرتفع شود ما نیمی از راه را برای حل معضل سرمایه گذاری پیموده ایم. نیم دیگر البته به تغییر ساختار ناسالم و ناکارآمد بوروکراتیک و اجرایی ایران و برقراری ساز و کار دارای حسابرسی، شفافیت و نظارت بستگی و همچنین ایجاد شرایط مناسب برای فرصتهای برابر بستگی دارد.
در واقع مساله سوم ورود ایران از جهت تکنولوژی، روش و منش به اقتصاد جهانی، میتواند از طریق کشورهای صاحب تجربه و صاحب نظر در این زمینه کمک بگیرد. همچنین میتواند درمسائل بانکی، حقوقی و سرمایه گذاری نوین، گریز از نوع اقتصاد فاسد یا نا کارامد، ایران می تواند تا حد زیادی جلو برود، ولی با شرایط فعلی اگر ادامه دهیم، بدون رفع مشکلات حقوقی، بانکی، بدون سرمایه گذاری خارجی، بدون داشتن کارامدی لازم برای اقتصاد و سرمایه گذاری نوین، به جایی نخواهیم رسید.
واکنش ها به ارتقای سطح روابط ایران و انگلیس به چه صورت بود؟آیا آمریکا مخالف این سطح از روابط است؟
من معتقد نیستم که در حال حاضر، کلیت دولت امریکا مخالف روابط ایران با بریتانیا باشد. بخشی از سیاستمداران امریکا البته مخالف هستند، همانطور که در اروپا بخشی از جامعه اروپایی مخالف هستند.
جناح های راست و ضدایرانی در اروپا و امریکا، لابی شدید، فعال و ثروتمند صهیونیسم و اسرائیل در اروپا و امریکا به شدت مخالف هرگونه اصلاح امور ایران با جامعه جهانی، یا به اصطلاح مخالف هرگونه آب خوش پایین رفتن از گلوی ایران و ایرانیان هستند. در این میان اعراب به رهبری پادشاهی سعودی و رهبران جدید جوان جاه طلب آن هم بیتاثیر نیستند. لابی کشورهای عربی به رهبری سعودی، که در حال حاضر کنار و با همدستی اشکار با اسرائیل به شدت برای مخدوش کردن شرایط پسابرجام و رسیدن ایران به وضع مطلوب تلاش، تبلیغ و هزینه می کند و علیه هرگونه اصلاح امور ایران در زمینه دیپلماسی، سیاسی و اقتصادی فعالیت دارد.
این سه لایه از تندروها اعم از لابی های اروپا ، آمریکا، اعراب و اسرائیل در کنار گروههای اپوزیسیون رادیکال و ساختارشکن، فکر میکنند که هرگونه بهبود روابط ایران با جامعه بینالمللی به ضرر آنها تمام خواهد شد. معتقدند که این روابط موجب امتداد عمر نظام جمهوری اسلامی در ایران میشود. برای آنان چیزی که در این مناقشه سیاسی مفهومی ندارد، منافع راهبردی ملی ایران و رفاه و خوشبختی ایرانیان است. بنابراین به هر قیمتی تلاش دارند تا مانع بهبود روابط ایران و جهان شوند.
در شرایطی که همگان تصور میکردند که اگر توافق برجام صورت بگیرد، اعراب و اسرائیل ارام می گیرند و خوشحال می شوند که ان توهماتی که راجع به خطر برنامه هستهای ایران داشتند از بین می رود. اما شاهد بودیم که آنها برعکس بر شدت و دامنه اعتراضات و کارشکنیهای خود افزودند. حملات آنان حتی به دولت روحانی بیشتر از دولت احمدی نژاد است. در واقع مشکل اصلی آنان با برنامه هستهای ایران نبوده و نیست. پرونده هستهای بهانه بود، مشکل اصلی آنها منافع ملی و بالا رفتن جایگاه منطقهای و بینالمللی ایران است. اینها تلاش دارند که نگذارند روابط ایران با غرب عادی شود.
اکنون جای آن است که ایران با در پیش گرفتن سیاست فعال چه در عرصه دیپلماتیک چه در عرصه دیپلماسی عمومی، صرفا با به کار گرفتن راهکارهای کلاسیک دیپلماتیک به طور هوشمندانه و با کمترین هزینه، با اهداف بدخواهان کشورمان مقابله کند. ایران در زمینه دیپلماسی عمومی چندان قوی و فعال نبوده و حتی نسبت به ان تاحدی ناتوان و ناکارامد است. همانطور که دشمنان ما از این راه علیه ما استفاده می کنند، ایران هم باید از طریق اندیشکدهها، لابیهای بینالمللی و اتاق فکرهای غیرایرانی، تاثیرگذاری روی سیاستمداران، رسانه ها، نخبگان دانشگاهی و علمی و افکار عمومی کار کند، تا بتواند پیام خود را به دنیا منتقل کند و در واقع در سپهر جهانی، حق خودش را از مسیرهای راهبردی آرام، کم هزینه و مسالمت جویانه، تاثیرگذار و هوشمند بگیرد.
52310
نظر شما