۱- مدیریت گر چه خود تخصص است ولی نباید آن را با تخصصهای موضوعی مخلوط کرد. سخن در این است که در هر وزارتخانهای درست است که باید فردی که تخصص آن حوزه را دارد و یا با آن حوزه تناسب بیشتری دارد متصدی شود تا خیلی دور از موضوع نباشد، اما معنای آن این نیست که هر کس تخصصی داشت باید وزارتخانه و سازمان را به سمت تخصص مورد علاقه خودش بکشاند. ما اغلب تخصص را با مدیریت مخلوط میکنیم. مدیر کسی است که علاوه بر این که در حوزه خودش تخصص دارد اما هرگز به نفع حوزه خودش نباید تصمیم بگیرد بلکه باید از معاونان قوی در حوزههای مرتبط استفاده کند و خوب به حرف آنان گوش بدهد تا توازن لازم بر قرار شود و کار را برای مدیریتهای بعدی هموار کند تا برنامه درست اجرا شود. اگر چنین کرد به واقع مدیر خوبی بوده است. مدیران کلان باید بدانند که اگر چه تخصص و یا تجربهای در یک زمینه موضوعی دارند ولی کارشان بیش از آن که به تخصصشان ربط داشته باشد به مدیریت ربط دارد. حتی رئیس جمهور که بر کل موضوعات کشور ریاست دارد مگر در چند موضوع تخصص دارد. او باید مدیر باشد و همه حرفها را بشنود و با استفاده از مشاوران خوب تصمیم بگیرد.
۲- با آن که میدانیم در هر وزارتخانه موضوعات مختلف جریان دارد مگر میتوان افراد متخصصی پیدا کرد که ذوجهات باشند. هر فردی در هر رشتهای تخصص داشته باشد به خوبی میداند که رشته موضوعیِ او، خود، انواع گرایشها را دارد و هم این که وزارتخانههای مطرح از انواع تخصصها تشکیل شده که باید برای آن ها هم از افراد مرتبط که مدافع آن تخصص باشند استفاده کند. البته اگر بتوان برای هر زیرمجموعة مدیریتی تخصص مرتبط را پیدا کرد کار بسیار مطلوبی است.
۳- اگر مدیری قوی باشد در هر حوزه موضوعی کوچکتر سعی میکند افرادی را انتخاب کند که با آن موضوع آشنایی بیشتری داشته باشند ولی باز هم باید بدانند که توجه به موضوع مورد علاقه خود مسئلهای است که با مدیریت سالم تفاوت دارد.
۴- کار مدیر نه این است که به تخصص خود بنگرد بلکه همچون قاضی میماند که در بین توجه به تخصصهای گوناگون داوری میکند که حقی از موضوعی تضییع نشود.
۵- اشکال کار ما (و عموم کشورهای عقب نگهداشته شده) این است که موضوعنگری همانند بخشینگری و قومینگری در امور اجرایی دخالت دارد. اگر فردی در موضوعی تخصص داشت فکر میکنیم که باید به سمت موضوع مورد علاقه اش حرکت کند، که همان گونه که اگر از منطقهای بود و یا گرایشی قومی داشت انتظار این است که به آن مناطق و اقوام بذل توجه بیشتری کند!
۶- البته اگر مدیران موضوعی انتخاب شوند بسیاری از این مشکلات بر طرف میشود ولی وای از زمانی که مثلا متخصص کشاورزی وزیر علوم میشود و متخصص مکانیک مدیر کشاوری و یا بر عکس.
و در آخر این که:
۷- مدیر هر چه سطح مقام اجراییاش بالاتر باشد علاوه بر قدرت مدیریت و شنیدن همه نظرات داخل وزارتخانه و بهرهوران، باید سیاستگذار باشد، قدرت تصمیمگیری داشته باشد و برای تصمیماتش پاسخگو باشد.
بنابراین تبدیل یک وزارتخانه به چند تا و به ویژه در شرائط حاضر و با توجه به گذشتن نیمی از عمر دولت نه تنها مشکلگشا نیست بلکه مشکلات را چندین برابر میکند. راهحل، انتخاب وزیرِ مدیر، کاردان، قاطع، شجاع، غیر خطی و معتقد به حفظ کشور است که کمتر اتفاق میافتد.

در تحلیل خبری رسانه ملی، مدافعان و مخالفان ایجاد وزارتخانههای جدید مطالبی را گفتند که من دیگر آنها را تکرار نمیکنم. قبلا هم در این باره نکاتی را یادآور شده بودم. اما عمده دلیل موافقانِ تقسیم وزارتخانهها تخصصی شدن وزارتخانهها بود. آن چه را به نظر من باید به آن توجه داشت و کمتر مطرح شده مطرح میکنم.
کد خبر 796743
نظر شما