جهان سیاست از این بالا و پایین شدنها در سپهر سیاسی بسیار دیده است. مهم این است که با واقعنگری و دوری کردن از تفرعن معمول در تحلیل اوضاع، راهبردی متناسب را در دستور کار قرار داد. مهمتر این که به درستی باور کرد "زمان" تا همیشه بیطرف نمیماند و سرانجام به نفع یکی و علیه دیگری عمل میکند.
مشکل تهران در مواجهه با رخدادهایی مانند آنچه در انتخابات اخیر ایالات متحده تجربه شد، آن است که خود را به یک "نگرش خطی" بدون انعطاف و نوآوری در سیاست "اعلامی" و بسا "عملی" گره زده است. گویا همچنان خیال اصلاح در این روش سنت شده را هم ندارد. دور نیست تجربه رفتاری را که سخنگویان تهران در پی انتخاب "جوبایدن" به ریاست جمهوری ایالات متحده در سال 2020 میلادی به خاطر آوریم. ادبیات استقبال از آنچه در این کشور رخ داد کم شباهت با آن ندارد که امروز از زبان این و آن در باره بازگشت ترامپ به قدرت شنیده میشود.
آیا به راستی میان بایدن و ترامپ هیچ تفاوتی نیست؟ اگر چنین است چرا جامعه جهانی خود را برای بازگشت "ترامپیسم" از مدتها پیش از این مهیا کرده و یا در حال تدارک آن است؟ به راستی چه دلیلی سبب میشود که تهران بر یک آهنگ ثابت در ادبیات و شیوه مواجهه خود با رخدادهای سیاسی اصرار کند؟ آیا این روش به نتایجی دست یافته که حوزههای امنیتی آن را در سطوح مختلف سیاسی _ اقتصادی فراهم کند؟ اگر چنین نیست، چرا نباید به صرافت ارائه الگوی تازهای از رفتار همت کرد که بتواند از یکسو تأمین کننده منافع امنیتی و ملی کشور بوده و از سوی دیگر ضامن وجهه و محبوبیت نظام سیاسی در بیرون از مرزها باشد؟ اهمیت این امر هنگامی برجسته میشود که به ویژه در روزهای اخیر و پس از اعلام نتایج انتخابات در ایالات متحده، شاهد پیچیدهتر شدن بازی روانی غرب و متحدان آن در خاورمیانه علیه تهران هستیم.
در حال حاضر رفتار غرب(اعم از ایالات متحده و اروپا) با تهران بیشتر بر شیوههای روانی- سیاسی تأکید دارد تا آن که به رغم نمایشهای زورمندانه، به تکنیکهای صرفاً نظامی خلاصه شود. این همان شیوه جنگی است که "سان تزو" استراتژیست جنگی چین، قرنها پیش از این به سیاستمداران توصیه کرد. او در کتاب "هنر جنگ" گفت: «به جای چالش برانگیزی دشمن در میدان نبرد، بهتر است روحیه او را تضعیف کرد و او را به سوی موضعی نامطلوب حرکت داد که گریز از آن غیر ممکن باشد.» از این رو تهران شیوه رفتار خود را در مقابل آنچه که میخواهد او را به گوشه رینگ کشانده و تسلیم خواستهایش کند، طراحی واکنش در چارچوب یک رقابت روانی است. این طراحی با ادامه سیاست "تعلل و تأخیر" که تاکنون دنبال شده، متفاوت است؛ چون حالا برخلاف گذشته، زمان بیطرفی خود را از دست داده است. گزینههای سخت و کم جاذبه در اوضاع به نسبت دگرگون شده کنونی ممکن است کارساز نباشد؛ به ویژه وقتی که اسرائیل مترصد فرصتی است که بتواند با همراه ساختن دیگران، علیه ایران ماجراجویی کند.
هنگام آن است که تهران با بازخوانی رویکرد خطی و ثابت خود به تحولات پیرامونی، ایدههای تازهای را متناسب با شرایط و زمان در اختیار داشته و از آن بهرهمند شود. این کار بیش از هرچیز به قدرت نرم نیازمند است که در دو امر تقویت وجهه و محبوبیت در داخل و خارج نیازمند است. پایان بندی این سطور میتواند این توصیه سان تزو باشد که گفت؛ موفقیت در دو چیز است: نخست؛ دوری گزیدن از هرگونه درگیری مستقیم. دوم؛ پیروزی از راه برتری روانی بر دشمنان.
منطقی است که تهران مقهور فضا سازیهای روانی به راه افتاده نشود، اما در این حال ابتکار عمل را در این باره نیز به دیگران وانگذارد.
نظر شما