گروه اندیشه: مطلب زیر گزارش دکتر سمیه توحیدلو استاد دانشگاه و دبیر نشست «زندگی و جنگ» در باره سخنرانی دکتر فاطمه علمداری جامعه شناس در نشست «زندگی و جنگ» است. فاطمه علمداری درباره «خودمراقبتی وطندوستانه» به طور خلاصه میگوید که پدیده جنگ و شرایط بحرانی، با ایجاد ابهام مطلق، دغدغههای روزمره را به حالت تعلیق درآورده و حس «هیچکس بودن» را در افراد تقویت میکند. علمداری توضیح میدهد که انسانها موجوداتی در رابطه هستند و این تعلق عاطفی به واحدهای بزرگتر مانند وطن، یک نیاز روانشناختی است. او با تمایز قائل شدن میان «وطندوستی» (یک مفهوم سالم و عاطفی) و «ملیگرایی» (یک مفهوم طردکننده و افراطی)، به بررسی مفهوم وطن در تاریخ معاصر ایران میپردازد. علمداری با ارجاع به دوران مشروطه، میگوید که مفهوم مدرن وطن در ایران با اضطراب ناشی از تعرض بیگانگان شکل گرفت و به همین دلیل، مفاهیم «بهداشت» و «حب وطن» با هم مرتبط شدند. در آن دوران، وطن به یک موجود زنده و مادر تشبیه میشد که باید از آن مراقبت کرد، و بیماریهای اجتماعی مانند استبداد و بیقانونی، به مثابه بیماریهای این مادر تلقی میشد. در نهایت، علمداری سه ویژگی احساس ارزشمندی، احساس اثربخشی، و احساس تعلق را برای مقابله با حس «هیچکس بودن» و رسیدن به «کسی بودن» ارائه میدهد. این خلاصه گزارش از سخنان فاطمه علمداری در زیر از نظرتان می گذرد:
****
فاطمه علمداری، جامعهشناس و پژوهشگر روانشناسی اجتماعی، به موضوع «خودمراقبتی وطندوستانه» پرداخت و ابتدا تجربهی شخصی و تأثیر جنگ بر دغدغههای روزمره را مورد بررسی قرار داد. علمداری با نقل تجربهای شخصی از دوران جنگ، بیان کرد که چگونه دغدغههای روزمره و انگیزههای زندگی در شرایط جنگ به حالت تعلیق درمیآیند. همچنین در زمان جنگ، ابهام مطلق بر همهچیز سایه میافکند و حتی بقا و سلامت عزیزان به نگرانی اصلی تبدیل میشود، که این امر باعث میشود مسائل مهم پیشین اهمیت خود را از دست بدهند.
او سپس به انسان، موجودی در رابطه و نقش عواطف اجتماعی پرداخت و گفت: از نظر زیمل، انسانها موجوداتی هستند که میتوانند خود را "ما" خطاب کنند، زیرا پیش از هر چیز موجودی در رابطه هستند.همچنین آنان در روابط اجتماعی، به گفته اکسل هونت، دارای یک بعد عاطفی هستند که وابستگیهای متقابل را تحکیم میبخشند.این بعد عاطفی تنها به روابط خصوصی محدود نمیشود، بلکه شامل احساس تعلق به نمادهای مشترک نیز میگردد که انسجام گروهها و واحدهای کلان اجتماعی مانند ملتها را شکل میدهد.
علمداری ادامه داد: الیاس نیز بر این نکته تأکید میکند که وابستگیهای عاطفی فردی به واحدهای کلان اجتماعی به همان اندازه وابستگی به عزیزان شدت دارد و میتواند بر روان ما تأثیر بگذارد. ویرانی یا تحقیر این واحد اجتماعی محبوب، منجر به تزلزل درونی افراد میشود.
علمداری همچنین به تمایز بین ملیگرایی و وطندوستی پرداخت و تفاوت میان آن دو را مورد بررسی قرار داد. علمداری تفاوت بین «ملیگرایی» به معنای یک مفهوم طردکننده و «وطندوستی» را مطرح میکند. وطندوستی به معنای دوست داشتن یک واحد اجتماعی بدون برتریجویی یا ترجیح منافع آن بر دیگران است و نباید با ملیگرایی افراطی اشتباه گرفته شود.
این جامعه شناس در ادامه به تولد مفهوم مدرن وطن در ایران پرداخت و گفت: مفهوم مدرن وطن به معنای یک محدودهی جغرافیایی با مرزهای مشخص، حدود صد تا صد و اندی سال قدمت دارد و با اضطرابهای ناشی از تعرض و تجاوز بیگانگان (مانند جنگهای ایران و روس و معاهدات گلستان و ترکمنچای) شکل گرفت. مدرنیته ایرانی در میانه بحران و نوآوری شکل گرفت؛ از یک سو، ناشی از رنج تعرض بیگانگان و تحقیر، و از سوی دیگر، شوق بهبود شرایط و پیشرفت جامعه.
علمداری در ادامه به دو مضمون اصلی در شکلگیری مدرنیته ایرانی یعنی بهداشت و حب وطن در سخنان خود اشاره کرد. او گفت: در آن دوران، دو مضمون اصلی در نوشتههای روشنفکران برجسته بود: بهداشت و حفظ و صحت و حب وطن و میهنپرستی. این دو مفهوم ارتباط تنگاتنگی با هم داشتند.ایدهای شکل گرفت که میهنپرستی شامل احترام به خاک ملی و همچنین حفظ سلامت جسمانی و روانی، داشتن جامعهای پاک و سالم، شهرهای تمیز و بدن بدون بیماری میشود. ملیت بدون این لوازم تمدن معنایی ندارد.
او افزود: وطن به موجودی انسانی و مقدس تشبیه شد؛ به «مادر» که فرزندانش باید از آن مراقبت کنند. وطنپرستان حتی برای «تشخیص بیماریهای سرزمین مادری» گردهماییهایی تشکیل میدادند (مانند بیقانونی، ورشکستگی، استبداد که به سرطان تشبیه میشد). درمان این «بیماریهای وطن» در آن زمان، تأمین امنیت و القای عشق به زندگی پیشنهاد میشد. این تأکید بر زندگی، با وجود فرهنگ «مرگاندیش» ما، جالب توجه است. عشق فرزندی به عنوان راهی برای بهبود سرزمین مادری توصیه میشد.
علمداری در ادامه به دو مفهوم و احساس «هیچکس بودن» و راههای مقاومت و «کسی بودن» پرداخت. او می گوید: وضعیت تعلیق و ابهام باعث میشود افراد احساس «هیچکس بودن» کنند، یعنی ناتوان از هرگونه کنش و اراده. این حس مانع از مراقبت از خود میشود، که متأسفانه جامعه ما سالهاست در این وضعیت زندگی میکند. در برابر این حس «هیچکس بودن»، باید به «کسی بودن» مقاومت کرد. این ادبیات توسط لوتر کینگ در جنبش مدنی آمریکا برای بیان رویاها و آرزوها استفاده شده است.
در ادامه علمداری به سه ویژگی «کسی بودن» اشاره می کند و می گوید احساس ارزشمندی و باور به این که هر فرد آرزوها و رویاهایی دارد و لایق مراقبت و توجه است شامل احترام به خود و سپس به دیگران میشود. همچنین کسی بودن با احساس اثربخشی نیز ارتباط وثیق دارد. باور به اینکه فرد میتواند حتی با تغییرات کوچک، در شرایط فعلی تأثیرگذار باشد و قربانی وضعیت نیست بسیار حیات بخش است. توجه به موفقیتهای کوچک و دیدن تجربیات موفق دیگران، این حس را تقویت میکند. او در نهایت به احساس تعلق اشاره می کند و این که وقتی افراد احساس ارزشمندی و اثربخشی میکنند، میتوانند به گروهها و شبکههای اجتماعی تعلق خاطر پیدا کرده و از حمایت اجتماعی برخوردار شوند. این «ما بودن» مقاومت افراد را در برابر آسیبها و مشکلات اجتماعی افزایش میدهد.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما