توسعه به منزله فرآیندی است که در نتیجهی آن، تحولی مثبت در راستای بهبود شرایط اجتماعی حاصل میشود. این تحول معمولاً مستلزم تغییر در جنبه های مختلف ساختار یا رفتار اجتماعی و یا نوع نگرش جامعه نسبت به این مقولات است. با این نگرش چنین میتوان گفت که توسعهی پایدار فرآیندی چند بعدی است که تحقق یا عملکرد آن در برگیرندهی تغییراتی در ساختارها ـ از جمله ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و بومشناختی، ظرفیتها و نیز بروندادها است. حفظ، پایداری، استحکام و نیز تقویت ساختارهای مذکور مستلزم مراقبت و سنجش تغییرات عوامل، اجزاء، فرآیندها و روندهای مربوطه است تا از این رهگذر امکان اتخاذ تمهیدات و تصمیمگیریهای به موقع و مقتضی فراهم شود.
هر چند ساختارهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و بومشناختی به دلیل روابط تنگاتنگ و تعاملات گسترده به صورت یک پیکرهی واحد یا نظام یکپارچه عمل کرده یا واکنش نشان میدهند و به طور مثال تقریباً هیچ فعالیت اجتماعی بدون تأثیرگذاری در قلمرو اقتصادی نخواهد بود و نیز هیچ فعالیت اقتصادی بدون تأثیر در محیط بومشناختی مشاهده نمیشود، معذالک اغلب به منظور غلبه بر پیچیدگیهای مجموعه نظامهای گسترده و به هم پیوسته از طریق روش قیاسی تغییرات در نظامهای مختلف و مجزا و یا حتی در غالب زیرنظامهای کوچکتر مورد بررسی و تحلیل قرار میگیرند و سپس با شناخت نسبی روابط کلیدی و کارکردهای متقابل اجزاء آنها تلاش میشود تا در چارچوب یک مجموعه معنیدار به نام «چارچوب منطقی» کنار یکدیگر قرار گرفته و مورد بررسی و تحلیل نهایی قرار گیرند.
تقریباً تا اوایل نیمهی دوم قرن بیستم در ادبیات متداول اجتماعی ـ اقتصادی اغلب رشد اقتصادی مترادف توسعه قلمداد میشد. در این زمینه بسیاری از نظریهپردازان اقتصادی نظام سرمایهداری جهانی نظیر روستو چنین وانمود میکردند که رشد اقتصادی کشورهای در حال توسعه تدریجاً و طی گام های متوالی آنها را به طور طبیعی به سمت کشورهای پیشرفته صنعتی رهنمون خواهد ساخت.
افزایش فاصله کشورهای «غنی و فقیر» یا کشورهای «توسعه یافته و عقب نگهداشته شده» از یکسو و بروز بحرانهای محیط زیستی و تخریب گسترده سرزمین در کشورهای در حال توسعه از سوی دیگر با توجه به نقد نظریات روستو و سایر نظریهپردازان مدافع رشد صرف اقتصادی به تدریج بطلان یا دستکم ناقص بودن نظریات آنها را آشکار کرد و ضرورت بازنگری در مبانی و تعاریف توسعه را مطرح ساخت.
در اوایل دهه هفتاد میلادی یعنی در اواخر دوره شکوفایی رشد اقتصادی درجهان، گروهی از متفکران کشورهای صنعتی توجه به این مطلب را آغاز کردند که رشد اقتصادی یک هدف نیست، بلکه به عنوان یک وسیله برای بهبود رفاه اجتماعی با کیفیت زندگی بایستی مدنظر قرار گیرد. متفکران مزبور در زمینه برخی چالشهای اقتصادی و محیط زیستی به شدت اظهار نگرانی کرده و هشدارهای تکاندهندهای به برخی محافل و مجامع بینالمللی دادند.
نکتهی تأملبرانگیز آنکه به نظر میرسد، هشداری که آن متفکران در حدود 4 دههی پیش مطرح کردند، اینک در برخی از نقاط کشور چون دشت رفسنجان، خان میرزا و سیستان قابل رهگیری باشد. به عنوان مثال، وقتی در پنجمین روز از دی ماه 1392 به همراه معصومه ابتکار از دشت سیستان و تالابهای سه گانه هامون بازدید کردیم، به منطقهای در اطراف شهر زابل رسیدیم که کشاورزان منطقه اقدام به شکستن لوله اصلی فاضلاب شهر قبل از رسیدن به تصویه خانه کرده بودند تا بلکه بتوانند به کمک آن آب بسیار آلوده، همچنان به تولید برخی اقلام کشاورزی ادامه داده و روزگار بگذرانند! رخدادی که وقتی ابتکار آن را به چیتچیان - وزیر نیرو - که او نیز در منطقه حضور داشت، اطلاع داده شد، وی با ابراز تعجب قول داد که موضوع را پیگیری کند.
همین جا میخواهم از هموطنان عزیز سیستانی خود بخواهم که اگر مسألهی یادشده هنوز سامان نیافته است، نگارنده را خبردار کنند تا مجدداً پیگیری کنم.
به راستی آیا اینگونه تولید ثروت را - بدون لحاظ آموزهها و موازین محیط زیستی و بهداشت محیط - میتوان رشد اقتصادی و فراهم کنندهی امنیت غذایی در منطقه دانست و مصداق توسعه برشمرد؟!
ادامه دارد ...
نظر شما