به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، مدیرکل پیشین خاورمیانه و شمال آفریقا وزارت خارجه در گفتگو با شفقنا، کلاف پیچیده رابطه ایران و عربستان و دلایل ملاقات محمود عباس با سرکردۀ منافقین را مورد بررسی قرار داده است.

عربستان سعودی که بعد از مرگ ملک عبدالله روزهای پر از فراز و نشیب و سیاست های ماجراجویانه ای را تجربه کرده است، بخصوص در سال گذشته رفتارهای تخاصم جویانه و پریشانی در برابر ایران داشته که نگرانی اش از تغییر موازنه قدرت در منطقه به سود ایران ناشی می شود. در ادامه بیانیه های پی در پی اتحادیه عرب علیه ایران و تلاش های سعودی برای صف آرایی عربی- ایرانی در منطقه، در نشست «انجمن عربی حقوق بشر» در منامه نیز طرحی برای مقابله با ایران ارائه شد.

به نظر نمی رسد عربستان بخواهد از در آشتی با ایران درآید، اما این خصومت که دامن منطقه را نیز گرفته است، تا کجا می خواهد برود و آیا زیر مجموعه طرح بزرگتر و گسترده تری از طرف عربستان است؟ درباره عربستان و تلاشی که با حمایت هایش از گروه های تروریستی ضد ایرانی برای ناامن سازی و تهدید امنیت ملی ایران می کند، همینطور تئوری هایی که در مورد ماموریت عربستان برای میکروکشورسازی در منطقه مطرح می شود، گفت وگویی با قاسم محبعلی، مدیرکل پیشین خاورمیانه و شمال آفریقای وزارت خارجه داشته ایم که مشروح آن در ادامه می آید:

*برخی تحلیلگران، برنامه ریزی دیدار مریم رجوی و محمود عباس را در ادامه شیطنت های عربستان می دانند، با توجه به اینکه این دیدار در ادامه حضور ترکی الفیصل در اجتماع منافقین در پاریس بوده است، چه اهدافی را دنبال می کند و چه پیامی برای ایران دارد یعنی عربستان به دنبال چیست؟

ممکن است این دیدار در شرایط فعلی با تشویق عربستان صورت گرفته باشد، اما همواره بین سازمان آزادی بخش فلسطین(فتح) و سازمان مجاهدین خلق در گذشته و دوره ی بعد از انقلاب رابطه وجود داشته است. تعداد قابل توجهی از کادرهای سازمان در اردوگاه های فلسطینی تحت مدیریت سازمان آزادی بخش فلسطین دوره می دیدند و با هم رابطه ی خوبی داشتند. می توان گفت این دو رابطه ای طولانی شاید از اواخر دهه ۵۰-۴۰ تا کنون داشته باشند و مجاهدین به نوعی اعتبار خود را از آنها می‏گرفتند. متأسفانه بعد از انقلاب، اولین کسی که این اشتباه را انجام داد و وارد اختلافات ایران و عربی شد، آقای عرفات بود.

کاری که آقای ابومازن انجام داده است، تنها علیه ما نیست، بلکه علیه منافع خود فلسطین است. چرا که فلسطینی ها بیشتر از هر کسی نیاز دارند که برای مقابله ای که دارند و دستیابی به حقوق فلسطینی ها، همه کشورهای عربی و اسلامی را صرفنظر از تنوع آنها و اختلافات سیاسی، پشت خود داشته باشند. در حالی که وقتی بین آنها انتخاب می‏کنند، طبیعی است که یکی را علیه خود برمی انگیزند و این باعث می شود موقعیت آنها در جامعه بین المللی و نیز سازمان های بین المللی و همچنین در مبارزه تضعیف شود. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، ضمن این که شاید نقدی به نوع گفتمان، روش و عملکرد جمهوری اسلامی در مورد فلسطین وجود داشته باشد، باید گفت کسی که اولین بار در جنگ بین ایران و عراق گزینش کرد و جانب عراق و صدام حسین را گرفت، آقای عرفات بود که در کنار عراق قرار گرفت.

این باعث شد که رابطه ی جمهوری اسلامی ایران و فتح به نوعی تخریب شود و بعدها عکس العمل ایران این بود که او هم سعی کرد بین فلسطینی ها گزینش کند که به عقیده من این نه به نفع ایران بود و نه به نفع فلسطینی هاست چرا که سیاست ما باید بر این باشد که از حق و حقوق غیرقابل تردید و حقه فلسطین و فلسطینی ها دفاع کنیم و نباید فلسطینی ها را به فلسطینی خوب و بد تقسیم کرد. این نه به نفع ماست نه به نفع فلسطین. همینطور که آنها نباید کشورهای اسلامی را به کشور اسلامی دوست یا غیر دوست تقسیم کنند. بر این اساس این وضعیت ناشی از آن است و کاملاً نمی‏توان گفت تحت تاثیر سیاست های جدید عربستان سعودی است.

اگرچه می توان گفت در حال حاضر تشویق عربستان سعودی هم به این قضیه کمک کرده است یعنی ابومازن به دلیل اینکه ایران یک طرفه از حماس حمایت می کند -حماسی که بخصوص در سال های اخیر او را نپذیرفته و به نوعی دولت او را غیرقانونی می داند- او هم آمادگی داشته این عکس العمل را نشان دهد. وقتی هم که قدرت بزرگی مثل عربستان سعودی پشت سر آنها قرار گرفته، طبیعی است که برای عکس العمل انجام دادن در مقابل ایران تشویق می شوند تا از حربه‏ی مجاهدین به عنوان یک ابزار در برابر جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند.

*اما برخی تحلیلگران، نقش عربستان را خیلی پررنگ تر از آنچه شما گفتید می دانند. به طور مثال برخی معتقدند که عربستان در تلاش برای بر هم زدن نظم و امنیت ترکیه و ایران است؛ نظر شما چیست؟ آیا عربستان می خواهد با ایجاد ناامنی در ایران و ترکیه، وزنه قدرت خود را در منطقه سنگین تر کند؟

 عربستان به جای این که یک سیاست ابتدایی و مبتکرانه داشته باشد، یک سیاست عکس العملی دارد. وضعیت امروز عربستان، حاصل تحولاتی است که طی سال های اخیر به ویژه بعد از بهار عربی صورت گرفته است و اگر کمی عقب تر برویم، از بعد از سقوط صدام صورت گرفته است. وقتی صدام سقوط کرد و یک دولت شیعی سر برآورد، عربستان احساس خطر کرد. چرا که عراق همزمان همسایه ایران و عربستان است و همانقدر که برای امنیت ملی ایران مهم است، عربستانی ها هم تحولات عراق را برای امنیت ملی خود پر اهمیت می دانند. به همین دلیل وقتی عربستان سعودی احساس کرد که ایران وارد عراق شده و به قول رهبران عربستان سعودی، آمریکا صدام را ساقط کرد و به اصطلاح، عراق را در سینی طلا گذاشت و تقدیم ایران کرد، احساس خطر کردند. این احساس خطر وقتی تشدید شد که بهار عربی اتفاق افتاد. چرا که از یک سو جریانات اخوان مسلمین در مصر و... در حال به قدرت رسیدن بودند و جریانات شیعی در یمن، بحرین، سوریه و لبنان نیز شروع به قدرت گرفتن کردند و عربستان احساس کرد منافع و امنیت ملی اش به خطر افتاده است. این احساس وقتی جدی تر شد که این قضیه به یمن رسید.

تحولات یمن و به یمن رسیدن بهار عربی برای عربستان به این مفهوم بود که ایران از طریق کشوری که ۱۸۰۰ کیلومتر با عربستان سعودی مرز دارد و از نظر فرهنگی، تاریخی، قومی و سرزمینی با عربستان در هم تنیده است، در حال محاصره کردن آن است. در نگاهی به عربستان مشخص می شود که این کشور دو مضیقه مهم دارد. از جمله اینکه با این که کشور بزرگی است برای رسیدن به آب های آزاد و آب های تجاری و بین المللی باید از دو یا سه تنگه بگذرد؛ تنگه ی هرمز، تنگه ی باب المندب و کانال سوئز. تنگه هرمز که به نوعی تحت تسلط ایران است.

تنگه باب المندب هم که در صورت مسلط شدن حوثی ها و زیدی ها در یمن، از نظر عربستان به معنای این بود که ایران عملا عربستان را محاصره می کرد. بحرین هم که قصه جدایی دارد. به نوعی عربستان یک موضع عکس العملی در قبال تحولات اخیر منطقه دارد و این نگرانی وقتی تشدید شد که برجام اتفاق افتاد و احساس کرد که ممکن است ایران و آمریکا بعد از سال ها مناقشه و منازعه در کنار همدیگر قرار بگیرند و باز هم عربستان به قول خود تحریم شود و قدرتش تحت الشعاع قدرت ایران قرار بگیرد در نتیجه وارد عکس العمل شد. متأسفانه باید بگوییم که ایران هم در این سال ها به این قضایا توجه نکرد و قضیه را مدیریت نکرد که این احساس در عربستان به وجود نیاید که ایران به طور مستقیم در حال برنامه ریزی برای برخی امور است، در حالی که شاید در واقعیت هم چنین چیزی نبوده باشد و به طور طبیعی ناشی از تحولات رخ داده در منطقه بوده است و یک سیاست برنامه ریزی شده و تعیین شده از طرف ایران نبوده است و از قبل به این نرسیده بوده است که به تصور آنها عربستان سعودی را تحت فشار یا تهاجم قرار دهد.

در حالی که به نظر می رسد احساس و برداشت عربستان اینگونه است که ایران یک برنامه دارد و او در قبال این یک عکس العمل به خرج می دهد. قضایایی مثل شیخ نمر، سفارت و قضایای بحرین اتفاق افتاد؛ در قضیه ی اخیر بحرین بیانیه هایی در اینجا صادر شد که از آن بوی تهدید به جنگ مسلحانه در بحرین به مشام می رسید، سعودی ها شروع به عکس العمل کردند و سعی کردند ابزار متقابل را به کار گیرند. یکی از ابزارهای متقابلی که عربستانی ها فکر می‏کردند در قبال ایران دارند، یک سازمان تروریستی مسلحانه به نام مجاهدین خلق است که می تواند از آن بهره برداری کند. همانطور که او فکر می‏کند ایران می‏تواند در بحرین یک گروه مسلح درست کند و علیه عربستان سعودی و متحدش بحرین استفاده کند یا در یمن اتفاقات مشابه رخ دهد. البته هیچ کدام اینها با هم برابر نیستند و از روی ناچاری است که به قول معروف عربستان روی اسب بازنده یا به قولی اسب مرده سرمایه گذاری می کند تا شاید بتواند در یک فشار متقابل، ایران را قادر به مذاکره با عربستان کند و منابع عربستان را هم مدنظر قرار دهد.

*رویکرد عربستان در قبال ترکیه و این ایده مطرح شده مبنی بر سعی عربستان برای بر هم زدن امنیت ترکیه را چطور می بینید؟

اتفاقا طی یک سال اخیر رابطه ی اردوغان و عربستان به سرعت گسترش پیدا کرده بود و حتی این نگرانی وجود داشت که ترکیه و عربستان متحد شوند. رابطه ای که بعد از روی کار آمدن اخوان المسلمین در مصر دچار مشکل شده بود و عربستان از کودتای سیسی و ترکیه به شدت از اخوانی ها حمایت می کرد. به گونه ای که ترکیه رابطه اش را با مصر قطع کرد و همچنان شرط رابطه با مصر را نیز آزادی مرسی و اخوان المسلمین گذاشته است، اما طی یک سال اخیر ترکیه و عربستان سعودی رو به بهبود بوده است. این که عربستان خواسته باشد ترکیه را بی ثبات کند، تا حدی تئوری توطئه است و سندی برای آن وجود ندارد که چنین چیزی وجود دارد. در بحث های امنیتی، حتماً باید سند و اطلاعات دقیق داشت. وگرنه در تئوری توطئه، از صحنه استفاده می کنم و آنچه برای من مطلوب است را مطرح می کنم. در حالی که اینها ۵۰-۵۰ است و نه می شود رد و نه تایید کرد. ما نه از سیاست‏های پنهانی عربستان و نه از وضعیت پنهانی ترکیه اطلاع داریم بنابراین اظهارنظر کردن در مورد آن اظهارنظر غیر کارشناسی است.

*اینکه به گفته برخی کارشناسان، عربستان ماموریت اصلی و بزرگتری برای میکروکشور سازی یا کشورسازی قومیتی را دنبال می کند را نیز تحت عنوان تئوری توطئه می دانید یا نظر دیگری در این مورد دارید؟

 این یعنی عربستان بسیار بزرگ است و عربستانی ها اینقدر اتاق فکرهای عظیمی دارند؛ خیر! اینطور نیست. همانطور که عرض کردم عربستان بیش از هر چیزی احساس تهدید می کند و در حال عکس العمل نشان دادن است. عربستان از لحاظ سیاسی یک قدرت بزرگ نیست و قدرتی است که به دلیل شرایطی که دارد، قدرت غیرانتخابی است و یک حکومت مَلِکی است که در مقابل تحولات به سرعت احساس خطر می کند. عربستان از سه روند در خاورمیانه به شدت احساس خطر می کند. یکی از آنها روند دموکراسی است. عربستان حکومتی است که هنوز هیچ قانون اساسی و نهاد انتخابی ندارد و طبیعی است که وقتی در مصر و کشورهای همسایه و منطقه این روند اتفاق می افتد، احساس خطر می کند. روند دوم نیز قدرت گرفتن اسلامی های سنی مثل اخوان المسلمین است که از این روند به شدت احساس خطر می کند و آن را رقیب خود می داند.

چرا که با توجه به شرایط اجتماعی عربستان می تواند به سرعت آن را جایگزین خود بداند. سوم روند شیعی است که نسبت به آن هم احساس خطر جایگزینی و هم احساس تجزیه عربستان را می کند. بر این اساس عربستان به شدت احساس خطر می کند و در مقابل این احساس خطر عکس العمل نشان می دهد. عربستان به دلیل قدرت، توانایی، برنامه ریزی و مدیریت نیست که این کارها را انجام می دهد، بلکه در حال عکس العمل نشان دادن در قبال تحولات است. در همین راستا هم به تصور خودش برای اینکه جلوی این روندها را بگیرد، ناچار می شود روی گروه هایی مثل گروه ‏های تندرو و افراطی سرمایه گذاری کند.

این سرمایه گذاری ها را در منطقه روی گروه‏هایی که در سوریه، عراق و افغانستان هستند، می بینیم به این دلیل که می خواهد به گمان خودش تهدیدی که احساس می کند به سمتش جریان یا فرآیند پیدا کرده است را دفع کند؛ نه اینکه عربستان پایه گذار این تهدیدات است. خیر! تحولات منطقه در حال رخ دادن است. بهار عربی، انقلاب اسلامی، دموکراسی در خاورمیانه و تحولات سیاست در آمریکا و تغییر نوع نگاه آمریکا به منطقه بعد از تحولات ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاده است. عراق ساقط شد و آمریکایی‏ها به دنبال این بودند که خاورمیانه ای بسازند که در آن دموکراسی و توسعه اقتصادی باشد. عربستان از همه اینها احساس تهدید می‏کرد و در مقابل همه اینها شروع به واکنش نشان دادن کرد. عربستان توانایی مالی، اسلامی و عربی دارد و از آن توانایی های خود برای مقابله با این وضعیت استفاده می کند.

* وضعیت خاورمیانه آنقدر پیچیده هست که شاید نتوان یک تحلیل روشن برای آن ارائه داد که همه موافق آن باشند. می خواهم تحلیل شما را در مورد دلایل وضعیت فعلی منطقه اعم از جنگ ها و بحران های امنیتی فعلی در خاورمیانه و اتفاقاتی مثل وضعیت اخیر ترکیه بدانم. وضعیت فعلی منطقه، نتیجه ی رقابت های ژئوپلیتیکی سه قدرت منطقه است یا در نگاه شما دلایل مطرح دیگری نیز وجود دارد؟

همانطور که اشاه کردید مسایل خاورمیانه بسیار پیچیده است و برای تحلیل آن نباید از نگاه های ایدئولوژیک، قومی، مذهبی یا طایفه ای استفاده کرد که یعنی ما یک امر مطلوب برای خود بگیریم و بعد بقیه را بر اساس آن شروع کنیم به تجزیه و تحلیل کردن. خیر! واقعیت‏های خاورمیانه را باید از نگاه کارشناسانه دید. خاورمیانه یک مشکل اساسی دارد و آن این است که تقسیم بندی جغرافیایی خاورمیانه که در دوران پس از پایان جنگ اول جهانی صوت گرفت، یک تقسیم بندی بدون توجه کامل به واقعیت های این منطقه و تصمیم قدرت های بزرگ بود. در حقیقت آنچه عراق، سوریه، لبنان و اردن را شکل داد و حتی عربستان سعودی و کشورهای خلیج فارس را تقسیم بندی کرد، یک اراده ی فراملی و فراسرزمینی بود نه این که از درون، مثل اروپا خود ملت ها شروع کنند و مرزهای سیاسی، نژادی و زبانی خود را با ملت‏های دیگر تعریف کنند. در نتیجه یک بحث این است که هنوز در خاورمیانه پدیده ای به نام Nation State یا دولت-ملت شکل نگرفته است. بر فرض مرز بین عراق، سوریه و اردن را چطور می‏توانید تقسیم کنید؟ در اروپا نگاه کنید.

به طور مثال بین فرانسه و آلمان، نژاد، زبان و رفتار تفاوت دارد. همینطور میان سایر کشورهای اروپایی؛ اما زبان و نژاد و فرهنگ و پشینیه های تاریخی سوریه و لبنان و عراق چه تفاوتی دارد؟ و حتی در مورد جغرافیا یعنی مرزهای دقیق جغرافیایی نیز نمی توان بین آنها کشید و گفت که یک خط مستقیم، مرز عراق و سوریه یا یک خط مستقیم، مرز بین عربستان و عراق یا اردن و عراق و اردن و عربستان است. یکی از ریشه های وضعیت فعلی خاورمیانه این است که چیزی به نام حاکمیت ملی و دولت-ملت در اینجا وجود ندارد. در عراق که تشریف ببرید، به طور مثال حزبی به مفهوم عراقی نمی بینید. احزاب در عراق، شیعه، سنی یا کردی است. در سوریه، لبنان و... هم همینطور است. همه تقسیم بندی ها طایفه ایست.

*این دولت-ملت نبودن را به کل خاورمیانه تعمیم می دهید؟
 در اکثر کشورهای خاورمیانه چنین وضعیتی وجود داد و تا اندازه ای می‏شود ایران را از این وضعیت جدا کرد. البته در ترکیه هم این مشکل وجود دارد یعنی پایه گذاری ترکیه جدید بر اساس پان ترکیسم بوده است، در حالی که توجه نداشته اند که بخش بزرگی از جمعیت ترکیه، کرد هستند. اصلا اینها در ساختار ترکیه به عنوان ملت دیده نشده اند و تا همین اواخر به آنها ترک کوهی می گفتند. حال تا حدی این وضعیت تغییر یافته، اما هنوز این مساله در ترکیه حل و فصل نشده است. از لحاظ مذهبی نیز بخش بزرگی از جامعه ی ترکیه علوی هستند و اینها هم در ساختار دیده نشده اند. البته به طور غیررسمی، قدرت امنیتی و ارتش در اختیار اینها بوده است، اما در ساختار فرهنگی و مذهبی ترکیه دیده نمی شوند یعنی مثل کردها یک قدرت زیرزمینی و غیررسمی به حساب می آیند. این ساختارها نشان می دهد که هنوز مسایل آن حل و فصل نشده است. در سوریه و عراق نیز همینطور است. نزدیک به سی سال صدام حاضر نبود واقعیت کردها را در عراق بپذیرد و عراق را یک کشور عربی تصور می‏کرد.

در حالی که ۲۵-۲۰ درصد جمعیت عراق کرد هستند. در سوریه همینطور؛ شاید ۱۰ درصد جمعیت، کرد باشند، اما حتی به کردها شناسنامه نمی دادند تا اسم عربی بگذارند و خود را عرب عنوان کنند. تا وقتی این مسایل حل و فصل نشود، بحران‏های ریشه‏ای در منطقه وجود دارد. بعد جریان های دموکراسی هم هستند. در کشورهای خاورمیانه، دو دسته حکومت وجود دارد. یک دسته حکومت سنتی مثل کشورهای خلیج فارس و یک دسته حکومت هایی که همه کودتایی بودند. از الجزایر تا عراق؛ موریتانی، الجزایر، تونس، لیبی، سودان، سومالی گذشته، یمن، سوریه و عراق، همه حکومت‏های کودتایی بودند یعنی بعد از استقلال نتوانستند یک روند جابه جایی درست تعریف کنند و حکومت های کودتایی و حکومت های مادام العمر آمدند. در سوریه که آقای اسد رفت جانشین پدرش شد. در مصر هم اگر به قول معروف بهار عربی اتفاق نمی افتاد، احتمالاً پسر مبارک جانشینش می شد. در لیبی هم قذافی به دنبال این بود که سیف الاسلام را جانشین خود کند. درسودان یک حکومت مادام العمر تشکیل شد، در سومالی که سقوط کرد و از هم پاشید.

در یمن هم علی عبدالله صالح چنین روشی را در پیش گرفت و همچنان هم حاضر نیست از قدرت کنار بنشیند. در عراق هم صدام حسین همین وضعیت را داشت. در نهایت اینکه در خاورمیانه بحران های ریشه‏ای و ذاتی وجود دارد. مسایل اجتماعی و مسایل سیاسی حل و فصل نشده است. توسعه اقتصادی و سیاسی اتفاق نیفتاده است و اینها ریشه های بحران است. از آن طرف هم به دلیل اهمیتی که خاورمیانه برای سیاست بین الملل دارد و مسایلی که وجود دارد یعنی مساله انرژی، آبراه ها، مهاجرت، همسایگی در اروپا، همسایگی با این طرف و قدرت‏های بزرگ مثل روسیه و شوروی سابق، همگی باعث شده است که خاورمیانه محلی برای منازعات داخلی و بین المللی شود. امروز در خاورمیانه چهار دسته بازیگر داریم؛ بازیگرهای خردی که ظاهراً محلی هستند، بازیگران ملی، منطقه ای و جهانی. همه اینها به نوعی در خاورمیانه در حال چالش یا تعامل هستند. محصول این همه بازیگر، وضعیت فعلی خاورمیانه شده است.

*در میان همه این دلایل برای وضعیت آشفته خاورمیانه، سهم رقابت‏های ژئوپلتیکی قدرت های منطقه چقدر است؟
این در دسته بازیگران منطقه یعنی ایران، عربستان سعودی، ترکیه، اسراییل و مصر است که همه اینها در تحولات خاورمیانه مداخله و نقش ایفا می کنند.

*با همه پیچیدگی ها و بحران های خاورمیانه و بازیگران متعددی که در آن نقش دارند، چه آینده ای برای سه قدرت اصلی خاورمیانه یعنی ایران و ترکیه و عربستان و ساختار قدرت در منطقه می بینید؟
 پیش بینی در چنین وضعیتی کار بسیار مشکلی است و اصولاً کار یک کارشناس سیاسی پیش بینی نیست، بلکه شناسایی روند هاست. در خاورمیانه دو روند بیشتر نمی توان در نظر گرفت؛ روند فروپاشی یا این روند که تفاهمی بین قدرت های منطقه ای، نیروهای ملی و قدرت های جهانی صورت بگیرد برای این که خاورمیانه به سمت آرامش، ثبات و توسعه حرکت کند. این دو انتخاب است و ایران، ترکیه و عربستان نیز هر سه در مسیر این دو انتخاب قرار دارند. مصر فعلاً به شرایط سابق برنگشته که بتوان آن را به عنوان یک قدرت حاشیه ای منطقه در نظر گرفت، البته مصر این استعداد را دارد که در این بازی مشارکت کند. در حال حاضر اسراییل هم به نوع دیگری در خاورمیانه سود می برد. فعلاً نمی توان گفت که اسراییل و قدرت یهود به عنوان کسی که در حاشیه قرار دارد، نفعی در ثبات دارد، بلکه فعلاً نفع آنها در بی ثباتی است و بیشترین نفع را اسراییلی ها ازوضعیت فعلی خاورمیانه می برند.
قدرت های شناخته شده، مشروع و متعارف خاورمیانه این قدرت ‏ها هستند که نام برده شد که در مقابل دو انتخاب قرار دارند؛ یک خاورمیانه توسعه یافته متشکل از حکومت‏های انتخابی و دموکراتیک و اکثریت که به سمت توسعه اقتصادی و پیوستن به روند جهانی شدن حرکت می کند یا خاورمیانه ای که محل درگیری، منازعه و جنگ های نیابتی است که سرنوشت نامعلومی دارد و مشخص هم نیست که چه طرفی در پیروزی قرار دارد و شاید همه طرف ها شکست خورده باشند و آینده خاورمیانه را در نهایت تفاهم قدرت های بزرگ مثل اروپا و آمریکا و روسیه رقم بزند.

*برآیند عملکردها و تحولاتی که امروز در خاورمیانه جریان دارد، به نتیجه رسیدن کدام یک از این روندها را محتمل تر می کند؟

فعلاً به نظر می‏رسد که هیچ کدام از قدرت های خاورمیانه دارای دستور کار مشخصی نیستند و فقط فعل و انفعالات عکس العملی نشان می دهند. چه در طرف ایرانی، چه در طرف عربستانی، چه در طرف ترکی و حتی طرف آمریکایی هم به نظر می‏رسد که در قضایای عراق و تحولاتی که بعد از اشغال عراق اتفاق افتاد، دچار یک نوع سردرگمی شده و در ارزیابی‏هایی که از عراق داشتند و به واقعیت نپیوست، دچار یک نوع سردرگمی هستند. علاوه بر آن تحولات انتخابات آمریکا هم هست و با توجه به فاصله‏ای که بین این دو کاندیدا وجود دارد، نمی توان گفت سیاست آمریکا در تحولات خاورمیانه در سال های آینده به چه سمتی میل می‏کند. پای خود را بیرون می‏کشد؟ مداخله بیشتر می کند؟ مداخله مستقیم می کند؟ روش اوباما را در پیش می گیرد یا روش بوش؟ یا این که اصلاً به طور کلی از خاورمیانه خارج می‏شود یا باروسیه تفاهم می کند؟ اینها همه تأثیر و تأثرات متفاوتی در خاورمیانه می‏تواند داشته باشد.

بر این اساس بستگی به این دارد که قدرت های منطقه ای خصوصاً و سپس قدرت های بین المللی چه انتخابی را در مورد خاورمیانه داشته باشند و این انتخاب در حال حاضر چندان روشن نیست. نه در ایران سیاست مسلطی وجود داد یعنی بین دولت و بخش های خارج از دولت اختلاف استراتژیک وجود دارد. در عربستان سعودی هم فعلاً به نظر نمی رسد که یک سیاست حکیمانه ای وجود داشته باشد؛ آنها هم دچار نوعی دفع مقدر هستند و فقط می خواهند تهدیدات را رفع کنند. سعودی ها جز بحران های داخلی خود، بحران هایی در سوریه، یمن و بحرین تولید کرده اند که نمی‏توانند از آنها خارج شوند. طرف ترکی ضمن این که همین وضعیت را دارد، خود دچار بحران شده است و به نظر نمی رسد که در حال حاضر یک سیاست دراز مدت یا حداقل میان مدت ۱۰ سال آینده را ببیند و بر اساس آن برنامه ریزی کند. به نظر می‏رسد که همه این کشورها دچار نوعی بحران هستند و این بحران‏ها ضمن این که سیاست گذاریخود آنها را دچار مشکل کرده، خاورمیانه را هم دچار بحران کرده است.

*در چنین شرایطی بهترین مواجهه ایران با این تلاش ها و همینطور تعاملش با قدرت های جهانی چگونه باید باشد تا بتواند ساختار قدرت در منطقه را به سود خود حفظ و منافع ملی خود را در منطقه و جهان تحقق بخشد؟
 هیچ کس بیش از ایران از یک خاورمیانه توسعه یافته، برخوردار از دموکراسی، دارای حکومت اکثریت و با ثبات و امنیت سود نمی ‏برد، بنابراین اگر ایران سیاست خود را به این سمت سوق دهد که کمک کند که اولاً در کشورهایی مثل عراق و سوریه یک حاکمیتی ملی مستقر و انتخابی با مشارکت همه نیروها و برخوردار از حمایت اکثریت شکل بگیرد. این به نفع ایران و منافع ملی ماست، اما اینکه ما در عراق، بخشی از جامعه را گزینش کنیم علیه بخش دیگر جامعه یا در سوریه، لبنان و بحرین همین سیاست را داشته باشیم، منافع ملی ما را تأمین نمی کند و هزینه های بزرگی را برای ایران و آینده ی نامعلومی را هم برای ما و هم برای منطقه ایجاد می کند. چرا که فروپاشی این منطقه، تنها محدود به این کشورها نخواهد شد و می تواند بقیه کشورها از جمله ایران را تهدید کند.

5252

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 565093

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 6
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۹:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۸
    41 1
    عرفات به خواست مردم کشورش طرف عرب ها را گرفت اون ها در جنگ بین ما و اعراب طرف اعراب را می گیرند و ما را دشمن خودشان می دانند مگر جنگ ایران و عراق نبود که ان ها طرفدار صدام بودند و برایش جنگیدند
  • بی نام A1 ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۸
    19 0
    عربستان داره فرار به جلو می کنه چون میدونه که دیگر مورد اطمینان هم پیمانانش نیست چون اون ها هم فهمیدند که عریستان حامی تروریسم در جهانه هر چند به زبان نمی رند و گناه را فعلا گردن ایران می ندازند عرستان میدونه که هم بر اثر فشار های درونی به خاطر دیکتاتوری و اختلافات درونی خاندان سلطنتی و هم بر اثر فشار های بیرونی توسط متحدانش دچار فروپاشی میشه برای همین ااین بازی را تشکیل داده که ایران را انگولک کنه و ما وادار به واکنش بشیم تا بلکه با وقوع جنگی خصوصا مذهبی بتواند متحدانی برای خودش پیدا کنه تا چند صباحی بیشتر به حکومتش ادامه بده بهترین کاره اینه که عربستان را به حال خودش رها کنیم تا هر چه زود تر فرو بپاشه ولی حواسمان باشه که فعالیت های که ضد امنیت ملی ما می کند را خنثی کنیم
    • بدون نام ۱۰:۴۴ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۸
      5 0
      نظر خوبي بود.
  • بی نام DE ۱۰:۰۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۸
    45 2
    از فلسطین دست بکشید. فلسطینی ها دشمنی خودشان را با ایرانی ها ثابت کرده اند.
    • بدون نام ۱۲:۳۴ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۸
      7 1
      كو گوش شنوا
  • محمد A1 ۱۱:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۸
    1 11
    قشر انقلابی فلسطین هم از دولت خود گردان و محمود عباس بیزارند. طرفداری ما از آزادی فلسطین و نابودی اسرائیل تنها محدود به طرفداری از قوم خاصی نیست. مسئله بسیار فراتر از این حرفاست. لطفا عجولانه قضاوت نکنید