«بر پادشاهان واجب است آیین و رسم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خُرمی کردن به اول سال، هر که روز نوروز جشن کند و به خُرمی پیوندد تا نوروز دیگر عُمر در شادی و خُرمی گُذارد، و این تَجربت، حُکما از برای پادشاهان کردهاند» (حکیم عُمر خیام، ۱۳۵۷: ۱۴).۱
مقدمه
حال که مینویسم (اسفند ۱۴۰۳) دولت ایران، خود و جامعهاش را درگیر «شعار وفاق» کرده و آن را هدف و راهبردش میداند. دولت میخواهد «دعوا نباشد» و رئیس دولت رسماً و کراراً، هر روز و هر جا اظهارش میدارد. راهبردش سادهفهم است، اما «دعوا نکردن» در «فرهنگِ سیاسیِ انقلابیِ حاکم» به سادگیای نیست که به چشم میآید. تمام قصه همین است. در «فرهنگ انقلابیگری»، آنطور که ما در این دههها دیده و میبینیم، دعوا نُقل و نَبات و مَلاط مجالس و محافل رسمی و غیررسمی است. در این فرهنگ، چیزی باید طرد، نفی، تخریب، تهدید و تحمیل شود؛ و «غیر» و «دیگری» ساخته و پرداخته گردد. انقلاب همیشه علیه چیزی است. انقلاب نفی آرامش، عادی بودن، نظم، انسجام و زندگیِ معمولی و عقلِ متعارف است. آدمِ انقلابی مبارز، جنگجو، سلحشور، خشمگین و پرشور است و سرش برای دعوا درد میکند و بیدلیل هم سرش را دستمال میبندد. در این حال و هوای انقلابیگری، داعیه دولتیِ «دعوا نباشد» خودش دعوای بزرگی از آب درآمده است. جای تعجب هم ندارد.
اما اگر دولت بخواهد «دعوا نکند» و ریشه دعواها را بِکَند، راهی وجود دارد؟ بله، میتوان حال و هوای جامعه را آرامتر کرد و کمی به سمت و سوی عادیتر و معمولیتر شدن زندگی رفت. در دنیای قدرت و سیاست هیچگاه دعواها تمام نمیشود، اما میشود از شدّت و حدّتش کاست. لااقل کاری کرد که دودِ دعواها کمتر به چشم عامه مردم برود. چطور؟ پاسخ انسانشناسانهاش این است: «دعوایِ فرهنگ» را تمام کنید.
از همان آغاز انقلاب (۵۷)، «جَنگِ سه فرهنگ» آغاز شد و انقلابیونِ حاکم پارههای مذهبی، ملی و مدرن فرهنگِ امروزی ایران را به جان هم انداختند. حکومت برای سیطرهسازی سیاسی شیعه، مؤلفههای فرهنگِ مدرن و ملی را به لحاظ گفتمانی تا حدی طرد و نفی کرد یا به حاشیه راند. مدرن و ملی، «دیگری» شدند، دیگری گفتمان اسلام سیاسی حاکم. این دعوای فرهنگی دامنهدار شد و سر از زندگی روزمره مردم درآورد. از جلوههای این دعوایِ فرهنگ، «نوروزگریزی»۲ در سیاست فرهنگی رسمی است. در سالهای ابتدایی انقلاب، حکومت قصدش نفی نوروز بود، کاری که شدنی نبود و زود از خیرش گذشت، اما قصه به اینجا ختم یا دقیقتر بگویم ختم به خیر نشد. حکومت نمیخواست نوروز در قلبِ فرهنگ امروز ایران بتپد، هرچند بهتدریج و در دو دهه اخیر جای حاشیهای را برایش پذیرفت. چرایی و چگونگیاش پنهان نیست و نیازی به قلمفرسایی چندانی ندارد. برای دعوا نکردن، گام اول این است که دولت بکوشد جنگِ فرهنگ را خاتمه دهد و گامی برای آشتیِ فرهنگی بردارد. این کاری است که بودجهای نمیبرد و به فناوری و ماشینآلات نیاز ندارد و در زمان کوتاه هم ثمر و اثرش ظاهر میشود و زودبازده است. این جُستار را برای توضیح و تبیین این پیشنهاد مینویسم.
جَنگِ فرهنگ
وفاق ساحتها و ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد، اما دولت عملاً از پرداختن به ساحت و ساختار فرهنگیِ وفاق سر باز میزند. بحثِ کامیابی یا ناکامی دولت نیست، بلکه سکوت در باب «وفاق فرهنگی» است؛ چیزی که پاشنه آشیل وفاق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. بنیان وفاقهای دیگر، میزان سازگاری گفتمان و زبان فرهنگی حکومت با بنیادها و واقعیتهای فرهنگ امروز و معاصر ایران است. از این دید، وفاق فرهنگی وضعیت حذف یا کاهش معنادار شکافِ سه فرهنگ ملی، مذهبی و مدرن ایران است. انقلاب ۵۷ از ابتدا با شکاف این سه فرهنگ بنیان خود را ایجاد کرد. جمهوری اسلامی هویت خود را در این دید که هم فرهنگ مدرن را به لحاظ گفتمانی و هم فرهنگ ملی را تا حد مقدور نفی یا انکار کند و در صورت ناتوانی از حذف، فرهنگ ملی و مدرن را تا حد ممکن در حاشیه قرار دهد و داده است. این وضعیت، تضاد و تنش و تعارض در درون جامعه ایجاد کرد و میکند، چه، این سه فرهنگ روابط همافزا و معناداری با همدیگر پیدا نکردند.
حکومت تلاش کرد با دستکاری در فرهنگ ملی ایرانیان و با تحقیر فرهنگ مدرن، قدرت و اعتبار بیشتری به فرهنگ شیعی دهد. این باعث شد که شکافها و تنشها و تعارضات و تضادهای درون جامعه شعلهور شود و در طیفهای سیاسی و اجتماعی بحران به وجود آورد و گروههای اجتماعی دچار تعارض شدند؛ گروههایی که برای قرنهای طولانی فرهنگ دینی داشتند و با فرهنگ ملی همزیستی عمیقی پیدا کرده بودند.
گروه مذهبیای که اسلام سیاسی را پذیرفته بود و خود را با حکومت همسو میدانست ناگزیر شد نسبت به آیینها و فرهنگ ملی ایرانی که بارزترین جلوه این فرهنگ آیینهای باقیمانده از هزاران سال گذشته است نگاهی بدبینانه داشته باشد. در مقابل، گروههای اجتماعی که از عملکرد و کارآمدی حاکمیت ناراضی میشدند و میشوند نسبت به فرهنگ و آیینهای ایرانی گرایش معنادار و سیاسی پیدا میکنند. از اینرو گرایش به فرهنگ ایرانی واجد دلالتهای سیاسی شد. داریوش شایگان در کتاب انقلاب مذهبی چیست؟۳ مفهوم «ایدئولوژیک شدن سنّت» را به کار میبرد. منظورش از سنت عمدتاً دین است. میگوید با انقلاب ۵۷، دین، دنیوی میشود و در خدمت قدرت و هدفهای دنیوی قرار میگیرد و بارِ اخلاقی و معنوی دین میکاهد و از دین تقدسزدایی میشود، اما در دهههای اخیر در نتیجه نگاه دیگریساز حاکمیت نسبت به فرهنگ ملی، آیینهای فرهنگی ایرانی هم ایدئولوژیک شدند، اما نه به معنای دنیوی شدن و تقدسزدایی از آنها؛ چه، این آیینها در دنیای معاصر اموری دنیوی و «معنویتِ دنیاگرایانه» هستند. آنها به این معنا ایدئولوژیک شدهاند که در نتیجه خطمشی و سیاست فرهنگی حاکمیت که آیینهای فرهنگ ملی را به حاشیه راند و میراند عملاً آنها «فضای مقاومت مدنی» در برابر گفتمان حاکم و رسمی درآمدهاند. این ایدئولوژیک شدن فرهنگ ایرانی، حاصل شکافی است که حکومت در ۴۶ سال گذشته در فرهنگ معاصر ما به وجود آورد و میآورد و سه فرهنگ ملی، مدرن و مذهبی را مقابل هم قرار داد و میدهد.
دولت پزشکیان برای تحقق شعار وفاق، شکاف ایجادشده در «فرهنگ زنده» جامعه ایران؛ یعنی شکاف در بین فرهنگ مدرن و ملی و مذهبی را بپوشاند و بکاهد. راهش تغییر خطمشی و سیاست فرهنگی حاکمیت و پذیرش هر سه مؤلفه فرهنگ زنده مردم است. آن چیزی که ما در جامعه بهصورت زنده میبینیم، هم فرهنگ ملی، هم فرهنگ مدرن و هم فرهنگ مذهبی است. اینها فرهنگ زنده جامعه هستند. حکومت از حاشیهای و دیگری کردن فرهنگ ملی دست بردارد و سیاست خطمشی نوروزگریزی را کنار بگذارند.
نوروزگریزی
حکومت سر ستیز با نوروز و آیینهایش را ندارد، اما وزن کمی در سیاست فرهنگیاش به آن میدهد. میخواهد از آن بگریزد و تا حد ممکن از بروز و ظهورش در حوزه عمومی بهصورت نمایش و جشن جمعی بپرهیزد. نوروز را به فولکلور تقلیل میدهد، درحالیکه نوروز و آیینهایش در شکل زندگی مردم ادغام شده و زندگی روزمره ایرانی کاملاً تنیده با جشنها و آیینهای نوروزی است.
نوروزگریزی چندلایه و خطمشی نوشته و نانوشته دارد. خطمشی نخست دستکاری «زبان نوروزی» و نامگذاریهای جدید برای آیینهای نوروزی است. جشن سیزدهبدر را «روز طبیعت» نامیدهاند؛ استفاده کمتر از نوروز و به جایش «سال نو» بهکار میرود؛ و چهارشنبهسوری را «چهارشنبه آخر سال» نامیدهاند. این دستکاری در «زبان آیینی»، ممکن است پیوندها و طنینهای فرهنگی نامهای نوروز، سیزدهبدر و چهارشنبهسوری را کمرنگ کند.
خطمشی دوم تقلیل دادن نوروز به آسیبهاست. چهارشنبهسوری در کانون گفتمان آسیبشناسی قرار گرفته است. مشاهده میکنیم که از نیمه اسفند رسانههای رسمی و مطبوعات به بازنمایی پیامدها و خسارتهای جسمی یا مادی آتش و ترقهبازی چهارشنبهسوری میکنند؛ گویی خسارتها و پیامدهایش چنان عظیم است که کمپین ملی برای کاهش این خسارتها راه میافتد. برای افکار عمومی این سؤال وجود دارد که با وجود سالانه ۲۰ هزار کشته تصادفات جادهای و بیش از ۳۰۰ هزار زخمی و صدها هزار میلیارد تومان خسارت، چرا حکومت کمپینی برای کاهش تصادفات ایجاد نمیکند؟ اما برای چهارشنبهسوری و چند زخمی و فوتی آن کمپین راه میافتد؟ حتی آیینهای مذهبی هم خسارتهایی دارد، اما حکومت در برابرشان سکوت میکند. معنای این لحن آسیبشناسانه از چهارشنبهسوری برای جامعه نه دلسوزی حکومت برای مردم، بلکه گویی حکومت دایه مهربانتر از مادر شده است و این شیوه بازنمایی چهارشنبهسوری تحقیر فرهنگی میشود تا مراقبت از سلامت شهروندان. دقت کنید، از رفتار آسیبزای چهارشنبهسوری دفاع نمیکنم و هر تلاشی برای کاهش این خسارات را ضروری و مفید میدانم اما در بستر و حال و هوای سیاسی امروز، محدود کردن این جشن و بازنمایی آسیبمند و آسیبشناسانهاش، لزوماً برای همه به معنای دلسوزی حکومت نیست و فهم نمیشود.
خطمشی سوم، بازنمایی سیزدهبدر و چهارشنبهسوری بهمثابه خرافه است. برای این منظور سیزدهبدر را باوری خرافی معرفی کرده و نحس بودن عدد سیزده تا گره زدن سبزه و دیگر اجزای جشن سیزدهبدر در قالب گفتوگوهای کارشناسی یا گزارشهای مطبوعاتی در رسانهها منعکس میشود. همچنین درباره خرافی بودن و آتشپرستی گذشتگان و بازنمایی آن بهمثابه باورهای نادرست، غیرعقلانی و غیرعلمی از گذشتگان یاد میکنند.
خطمشی چهارم نوروزگریزی، سکوت و بیتوجهی به وجوه سازنده جشن نوروز است. اینکه نوروز، چهارشنبهسوری و سیزدهبدر معانی، ارزشها و دلالتهای اخلاقی، معنوی، انسانی، اجتماعی و دنیوی برای مردم دارند، اما اینها تبلیغ و بازنما و برجسته نمیشوند. برخلاف آیینهای مذهبی که رسانههای حکومت بسیج میشوند تا حداکثر تلاش را برای معنا بخشیدن و معناآفرینی برای این آیینها بکنند، در باب جشنهای نوروزی چنین تقلایی نمیشود.
خطمشی پنجم نوروزگریزی، محدود کردن حوزه عمومی و فضاهای شهری به روی این آیینهاست. اگرچه در سالهای گذشته شهرداری تهران فضاهایی برای نوروز ایجاد کرده و مردم خودشان نیز فعالیتهایی در فضاهای شهری انجام میدهند و فضاها را تسخیر میکنند، اما در گفتمان رسمی فضاها برای نوروز، چهارشنبهسوری و سیزدهبدر به نحو همهجانبه و گسترده مهیا نمیشود. در مقایسه با آیینهای سوگواری محرم که کل کشور به کمک دستگاههای رسمی و حکومتی و البته مشارکت مردم بسیج میشوند تا جامعه برای سوگواری آزاد باشد و تشویق و ترغیب شود، اما برای نوروز نمیبینیم که دستگاههای رسانهای، دستگاههای حکومت و شهرداریها و سیستمها و ساختارها همراه با مردم بسیج شوند تا جشنهای نوروزی از کیفیت بالاتری برخوردار شود و در سطوح عالی این جشن در فضاهای شهری میدان اجرا شوند.
خطمشی ششم نوروزگریزی، شامل مذهبی جلوه دادن نوروز هم هست. گاه با عنوان «نوروز با اسلام تعارض ندارد» عملاً سیطره فرهنگ مذهبی بر نوروز را دنبال میکنند. درحالیکه جامعه در عمل این را میداند که طی صدها سال نوروز با باورهای مذهبی آنها همنشینی داشته و تعارضی نداشته است. این تأکید حاکمیت در عمل به معنای این نیست که نوروز را با جان و دل پذیرفته، بلکه بیان نگرانیاش از ناسازگاری است که تصور میکند با اسلام سیاسی ایجاد کرده است. در ذهنیت جمعی مردم چنین ناسازگاری وجود ندارد. بهطور تاریخی اینها همنشین بودهاند و ماه رمضان یا محرم با نوروز دهها و صدها بار تقارن پیدا کردهاند و مسئله سیاسی نبوده است، اما در این ۴۵ سال اخیر حاکمیت چنین تعارضی را ایجاد کرده است، نه مردم. از اینرو حتی بیان این سخن که اسلام با نوروز تعارض ندارد به معنای دفاع از نوروز نیست، بلکه با تأکید بر ایدئولوژیکتر شدن این آیین از دیدگاه حکومت است.
وفاق نوروزی
اگر حاکمیت و دولت در صدد وفاقاند، خطمشیها و سیاستهای فرهنگی نوروزگریزی را کنار بگذارند. خطمشی نوروزگریزی دستاوردی برای سامان سیاسی ایران نداشته و شکافها و تنشهای درون جامعه را بیشتر کرده است. ضروری است سیاستمداران و ایدئولوگهای رسمی بازاندیشی انتقادی جدی در بنیانهای فکری خود در حوزه سیاست فرهنگی انجام دهند و تنش سیاست فرهنگی بین سه فرهنگ ملی، مدرن و مذهبی ادامه ندهند.
دولت و وزرا و رئیسجمهور میتوانند در جشن چهارشنبهسوری شرکت و آتش روشن کنند و از روی آتش مثل بقیه مردم بپرند و با صدای بلند بگویند «زردی من از تو، سرخی تو از من» و این جشن را گرامی بدارند. همانطوری که پزشکیان در ایام محرم به هیئتهای مذهبی رفت و سینه زد. اگر این عمل اتفاق افتد، آغازی برای خاتمه دادن جنگ فرهنگی، وفاق و آشتی با فرهنگ مردم است. در این صورت، ارکان دیگر حاکمیت هم تجدیدنظرها و بازاندیشیهایی در کارهای خودشان خواهند کرد و بعد از آن جشن چهارشنبهسوری، جشن سیزدهبدر و جشن نوروز نه بهمثابه فضای مدنی مقاومت، بلکه بهمثابه فضای انسجام و وفاق فرهنگی در درون جامعه خواهد بود؛ البته این تنها آغاز بازاندیشی و تجدیدنظر در سیاستهای فرهنگی نادرست است، بعد از آن لازم است صدا و سیما، مطبوعات رسمی و خود دولت همراه با مردم ایران برای گسترش نوروز در فضاهای شهری سیاستگذاریهای جدی کنند. همانطوری که در سیزده کشوری که امروزه نوروز را به رسمیت شناختهاند آیینهای باشکوه نوروزی در فضاهای ملی و شهری برگزار میشود.
تدارک برنامههای موسیقیایی بزرگ نوروزی، تدارک برگزاری جشنهای نوروزی در میدانهای شهر، استادیومهای ورزشی و فضاهای بزرگ و تدارک امکانات و فرصتهایی برای گسترش شادی در حوزه عمومی و همچنین تجدیدنظر در کتابهای درسی و برنامههای درسی در مدارس و آموزش و پرورش. کتابها، برنامهها و فضاهای آموزشی ما در ۴۶ سال گذشته نوروز را در حداقل ممکن برگزار میکردند. اگر وفاق فرهنگی بخواهیم، نوروز باید همتراز و همشأن آیینهای محرم در مدارس، در ادارات، در فضاهای شهری با حمایت حاکمیت برگزار شود. حاکمیت نباید موضع نابرابر درباره فرهنگ محرم و فرهنگ نوروز داشته باشد. این راهی است که شکاف فرهنگ ملی و فرهنگ مذهبی را ترمیم میکند، اما شکاف فرهنگ مدرن داستان دیگری است که مجال صحبت آن در اینجا نیست.
جامعه ما ترکیبی از هر سه فرهنگ است و هر گونه تلاش برای تحقیر یکی از اینها به نفع دیگری، در نهایت تنشها و تعارضات سیاسی-اجتماعی و فرهنگی در جامعه را گسترش میدهد و امکان انسجام جامعه را از بین میبرد. اشتباه پهلوی این بود که فرهنگ ملی را مرکز قرار میداد و فرهنگ مذهبی را در حاشیه میراند و همان نگذاشت پهلوی عاقبت به خیر شود. جمهوری اسلامی هم اگر بخواهد مثل پهلوی همان سیاست را دنبال کند منتها این بار فرهنگ مذهبی را مرکز قرار دهد و فرهنگ ملی را طرد کند، همان سرنوشت را پیدا خواهد کرد. این الگوی سیاست و گفتمان فرهنگی رفوزه شد. جمهوری اسلامی خوب است کارنامه رفوزگی پهلوی را مطالعه کند. ما باید به تعادل در سه فرهنگ برسیم تا جامعه بتواند زندگی عادی را تجربه کند.
۴۵ سال است که به خاطر تلاش حاکمیت برای دستکاری در این سه فرهنگ و ایجاد نابرابری در این سه فرهنگ، زندگی عادی مردم دچار اختلال شده است. تا حدی بحرانهای مادی و اقتصادی که مردم امروز با آن روبهرو هستند به دلیل تعارضهایی است که بین این سه فرهنگ به وجود آمده است. اگر جمهوری اسلامی فرهنگ نوروزی را منبع بزرگ جامعه برای حیات اقتصادی آنها میپذیرفت، امروزه ما در حوزههای گوناگون گردشگری نوروزی و بازارهای نوروزی با سیزده کشور منطقه نوروز، مبادلات منطقهای و بینالمللی عظیمی داشتیم که میتوانست به اندازه نفت یا حتی بیشتر از نفت، اقتصاد مردم ایران را تغذیه کند. علاوه بر این، اگر فرهنگ نوروزی مثل فرهنگ محرم شأن و اعتبار خود را از دیدگاه حاکمیت داشت و به همان اندازه محرم دستگاههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای باشکوهتر شدن فرهنگ نوروزی بسیج میشدند، نشاط و شادی که در جامعه شکل میگرفت مولد انرژیهایی برای حیات اقتصادی بود.
امید جامعه بیشتر میشد و انسجام اجتماعی و فرهنگی به وجود میآمد و بخش وسیعی از هزینههایی که دولت برای امنیت اجتماعی یا برای کنترل جامعه میکند این هزینهها را نمیکرد. این هزینهها به این دلیل است که درون جامعه پر از تعارض و یأس است نه نشاط و شادابی. اگر فرهنگ نوروزی گسترش پیدا کند و حاکمیت نوروز را بهمثابه الگو در توسعه میدید و ببیند، دستاوردهای نوروز بسیار بیشتر بود و میشود. در کتابم نوروز نو۴ پیوند نوروز و فرهنگ نوروزی با توسعه را مفصل شرح دادهام و نیازی به بسط آن در اینجا نیست.
پایان
سخن حکیم عُمر خیام را مَطلع کلام کردم تا پَند او به شاه سلجوقی و همه پادشاهان ایران را یادآور شوم؛ پندی که به گفته خیام حُکما آن را به تجربه آموختهاند. امروز حُکما معتقدند همچنان «بر پادشاهان واجب است آیین و رسم مُلوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خُرمی کردن به اول سال، هر که روز نوروز جشن کُند و به خُرمی پیوندد تا نوروز دیگر عُمر در شادی و خُرمی گُذارد».
اما چگونگی «به جای آوردن» این آیین و رسم مُلوک هم مهم است. دیدیم که دَرِ فرهنگ و سیاست در ایران امروز همچنان به همان شیوه هزار سال قبل زمانه خیام میچرخد و مُلوک امروز ما ناگزیر از به جای آوردن جشن نوروزند، اما مقصود از ترغیب حکومت از این به جای آوردن این نیست که آیینهای نوروزی را مصادره کرده و در آن دلخواهانه مداخله کند. این مداخله کمکی به ارتقای این آیینها در جامعه نمیکند. تجربه حکومتی شدن این آیینها در دوره ساسانی و پهلوی، تجربه سازندهای نبود، اما پرهیز از حکومتی کردن آیینهای مردمی به معنای نفی هر گونه تعامل میان حکومت با فرهنگ مردم یا انفصال و گسیختگی آنها نیست.
سیاست فرهنگی رسمی میتواند و باید حامی ارزشها و سنن فرهنگی سازنده رایج مردم باشد. این حمایت اگر صادقانه و تمامعیار انجام شود، مانع از شکافهای فرهنگی میان حاکمیت و ملت میشود. حکومت باید از «اصطکاک سیاسی» بین سه فرهنگ رایج میان مردم بکاهد و سیاست تنشزدایی میان سه فرهنگ را دنبال کند. میدانم این کار ساده نیست، چه، نیازمند بازاندیشی در بنیانهای ایدئولوژیک رسمی است. این بازاندیشی بهویژه در اصطکاک فرهنگی میان فرهنگ مذهبی رسمی با فرهنگ مدرن شدیدتر و خشونتبارتر از اصطکاک آن با فرهنگ ملی است، اما وفاق فرهنگی بدون این تنشزدایی هم ناممکن است. این تنشزدایی نیازمند فرهنگی است. این تعبیر را از داریوش شایگان به عاریت میگیرم.
بیشتر از این مجال بسط این بحث نیست، اما مایلم تأکید کنم که فرهنگ مردم و آیینها در جامعه ما همچنان مهم هستند و نمیتوان و نباید آنها را سرسری گرفت. در کتابم زندگی روزمره ایرانی۵ (فاضلی ۱۴۰۳) نشان دادهام که سرشت و سرنوشت جامعه ایران در تجربههای زیسته روزمرهشان تعیین میشود. فصلی را هم به آیینها اختصاص داده و تحولاتشان را بیان کردهام. در این کتاب آیین عاشورا و آیینهای زندگی روزمره را تحلیل کردهام؛ و در کتاب تجربه تجدد (فاضلی ۱۳۹۴)۶ هم در دو فصل مستقل به «نوروز» و «چهارشنبهسوری» پرداختهام.
پینوشتها
1. خیام، عُمر ابن ابراهیم (۱۳۵۷)، نوروزنامه، به کوشش علی حصوری. تهران: کتابخانه طهوری.
2. از عبارت «نوروزستیزی» عمداً پرهیز میکنم، چه، حکومت بهویژه در فرآیند تحولاتش سیاست به رسمیت شناختن نوروز را دنبال کرده است، اما محتاطانه و نه تمامعیار.
3. بخشی از این کتاب در دو کتاب زیر ترجمه شده است:
شایگان، داریوش، (۱۳۹۳)، ایدئولوژیک شدن سنّت. ترجمه مهرداد مهربان. در کتاب آمیزش افقها؛ منتخباتی از آثار. گزینش و تدوین محمدمنصور هاشمی. تهران: نشر فرزان روز. چاپ سوم. صص ۱۹۳-۲۵۵.
شایگان، داریوش، (۱۴۰۳)، سنت و ایدئولوژی. ترجمه فاطمه مینایی. در کتاب سلوک در کنارها؛ همراه با داریوش شایگان و اندیشههایش. نوشته محمدمنصور هاشمی. تهران: نشر فرزان روز. صص ۲۶۷-۲۸۵.
4. فاضلی، نعمتالله (۱۴۰۳)، نوروز نو؛ نگاهی اندیشهورزانه به نوروز امروز در ایران. تهران: انتشارات همرخ.
5. فاضلی، نعمتالله (۱۴۰۳) زندگی روزمره ایرانی؛ روایتی خودمردمنگارانه. تهران: انتشارات همرخ
6. فاضلی، نعمتالله (۱۳۹۴) تجربه تجدد؛ رویکردی انسانشناختی به فرهنگ امروز ایران. تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.
منبع: چشم انداز ایران
216216
نظر شما