گروه اندیشه: هفته اخیر همایشی با عنوان «شریعتی و امر ملی» برگزار شد . دکتر بیژن عبدالکریمی، دبیر علمی همایش معتقد است این رویداد میتواند نقطه عطفی در بازتعریف هویت ملی و تحول گفتمان غالب جریان روشنفکری ایران باشد. او تأکید میکند که آینده روشنفکری کشور وابسته به تمرکزی جدی بر «امر ملی» است و هشدار میدهد بیتوجهی به این موضوع میتواند ایران را با خطرات جدی روبهرو کند. در ادامه گفت و گویی که روزنامه ایران (فاطمه زارع پیرحاجی) صفحه اندیشه، به همین مناسبت با عبدالکریمی انجام داده، او به تبیین مفهوم «امر ملی» و جایگاه آن در اندیشه دکتر علی شریعتی پرداخت. عبدالکریمی در ادامه «امر ملی» را مفهومی متافیزیکی و وجودشناختی میداند که هویت ایرانیان را شکل میدهد و بر ضرورت حفظ تمامیت ارضی و هویت ایرانی در برابر تهاجمات چندوجهی (نظامی، سیاسی، فرهنگی، زبانی و گفتمانی) تأکید میکند. مخاطب در این گفت و گو با محورهای تعریف «امر ملی»، نگاه شریعتی به «امر ملی»، پیوند «ملیت» و «مذهب» در اندیشه شریعتی، پاسخ به منتقدان شریعتی و «امر ملی»، ریشه موضعگیریهای مخالف، معیار ورود به «تاریخ اثرگذار»، شریعتی و «آگاهی فرونتیک» (فرونسیس ارسطویی)، دستاوردهای همایش «امر ملی و شریعتی» و آینده گفتمان روشنفکری، کاربرد گفتمان شریعتی برای نسل امروز از نگاه عبدالکریمی آشنایی پیدا می کند. این گفت و گو در زیر از نظرتان می گذرد:
****
امر ملی آن چیزی است که ما ایرانیها را گردهم میآورد
ذیل مفهوم «امر ملی» چه مفاهیمی مورد بحث قرار میگیرد؟ در واقع میخواهیم تعریف امر ملی را از زبان شما بشنویم؟
«امر ملی» مفهومی است که بسته به بستر گفتمانی که در آن بهکار میرود، معانی گوناگونی مییابد. به بیان سادهتر، درباره امر ملی تفاسیر گوناگونی وجود دارد. اما از نظر من، امر ملی آن چیزی است که ما ایرانیها را گردهم میآورد، به ما هویت میبخشد و ما را از دیگر اقوام متمایز میسازد. امر ملی مفهومی است متافیزیکی و وجودشناختی، که حاصل نوعی تجربه هستیشناختی خاص انسان ایرانی است. در حقیقت هویت انسان ایرانی شیوه خاص خود در رویارویی با جهان، زندگی و حقیقت را دارد، شیوهای متفاوت از مواجهههای یونانی، هندی، عربی یا چینی. این «مفهوم مثالی و وجودشناختی» از «امر ملی»، البته در جغرافیا، فرهنگ و تاریخ ایران نیز تجسم یافته است.
با این حال، آنچه در «همایش شریعتی و امر ملی» برای ما اهمیت داشته است ناظر به وضعیت کنونی کشور است: یعنی تأکید بر حفظ تمامیت ارضی و پافشاری بر هویت ایرانی در برابر قدرتهایی که ما را آماج تهاجم قرار دادهاند.ما در عصری بسر میبریم که تهاجم، صرفاً نظامی یا سیاسی نیست؛ بلکه فرهنگی، زبانی و گفتمانی است. در چنین وضعی، بیتوجهی به امر ملی و هویت ملی نهتنها غفلت، بلکه خیانت است. دفاع از امر ملی به معنای نادیدهگرفتن مشکلات داخلی نیست، بلکه به معنای دفاع از اصل ایران در برابر نیروهایی است که در پی انهدام یا استحاله آن هستند. دفاع از امر ملی به معنای توجه به آن زمینه و بستری است که دیگر آرمانها، خواستها و مطالبات فقط و فقط در چهارچوب آن میتواند تحقق پذیرد.امر ملی یعنی آگاهی از ریشهها و ایستادن بر بنیادهای هویتی در جهانی که بهسرعت در حال فروپاشاندن مرزهای فرهنگی است.
احیای هویت ملی و بازتعریف آن در بستر فرهنگی و تاریخی ایران معاصر
نگاه شریعتی به امر ملی چگونه است؟
شریعتی متفکری است با ویژگیهایی خاص. پیش از هر چیز، او ساختار نظام سلطه جهانی را بهدرستی درک میکند و بر ضرورت مقابله با آن تأکید دارد. نظام سلطه و تمدن غرب، در نگاه او، «دیگری بزرگ» ماست؛ و برای ایستادگی در برابر این «دیگری»، باید به هویت تاریخی و ملی خود بازگردیم. شریعتی دقیقاً بر همین نقطه تأکید میگذارد؛ یعنی بر احیای هویت ملی و بازتعریف آن در بستر فرهنگی و تاریخی ایران معاصر. در حالیکه بخش قابل توجهی از روشنفکر مآبان غربزده با تکیه بر جهانیسازی فرهنگی، هرگونه مقاومت فکری و فرهنگی را نفی میکنند، شریعتی با صراحت از استقلال فرهنگی و سیاسی دفاع میکند. او این استقلال را شرط اول بقا و رشد جوامع غیرغربی در عصر سلطه میداند.
نکته مهم آن است که امروز در ایران با پدیدهای فراتر از «غربزدگی» مواجهایم، پدیدهای که سیداحمد فردید، آلاحمد و شریعتی بر آن تکیه داشتند. اکنون ما شاهد ظهور نوعی «غربپرستی» و «غربسالاری» در میان برخی لایههای اجتماعی جامعه، بخصوص جوانان هستیم، نوعی خودتحقیری و بیاعتمادی به خویشتن که راه هر گونه توسعه و استقلالی را میبندد و در نهایت به پذیرش تبعیت از نظام سلطه و تن دادن به نظام بردگی جهانی میانجامد.در برابر این روند تاریخی که از دههها پیش آغاز گشته و امروز به اوج خود رسیده است، شریعتی بر هویت تاریخی و ملی ما پافشاری میکند. او جامعه را به بازگشت به «خویشتن تاریخی» دعوت میکند نه به معنای شوونیسم، نژادپرستی یا ایرانگرایی باستانی، بلکه به معنای بازیابی یک خودِ تاریخی پویا، واقعی و حقیقی.
از دیگر نکات درخشان در اندیشه شریعتی، تفسیر نو و تلفیقیاش از رابطهی«ملیت» و «مذهب» است. ایران در نگاه شریعتی، پیش از هر چیز، یک کانون معنوی است. ما چون مردمی معنوی بودیم، به پیام محمد(ص) پاسخ مثبت دادیم؛ نه از سر ترس شمشیر عرب، بلکه از عمق خرد و جان ایرانی.اسلام در سرزمین ایران رنگی دیگر یافت. همین زمینه فرهنگی بود که ما را با تشیع پیوند زد ؛ تشیعی که در نگاه شریعتی، اسلامی عدالتمحور و معنوی است؛ در برابر اسلام خلافتمحور رسمی.در نهایت، شریعتی پیوندی ژرف میان «امر ملی» و «تفکر دینی» برقرار میکند. او در برابر پروژههایی که میکوشند دین و ملیت را متعارض جلوه دهند، پروژههایی که امروز نیز اتاقفکرهای وابسته به نهادهای اطلاعاتی غربی آنها را دنبال میکنند، چون سدی سکندر میایستد و از مفهوم اصیل و رهاییبخش «امر ملی» در پیوند با «امر دینی» دفاع میکند.
اقدامی در اوج ایدئولوژیزدگی و سیاست زدگی و نشانهای بارز از ابتذال فکری و فرهنگی
منتقدان به «وجود امر ملی در منظومه فکری شریعتی» چه ادعایی دارند؟ و پاسخ شما به ادعای آنان چیست؟
اینکه برخی در برابر یک بحث علمی و آکادمیک، یعنی نسبت تفکر شریعتی با امر ملی به مخالفتهای سیاسی و صدور بیانیه یا صدور ترول در فضاهای مجازی پرداختند نشانهای روشن از ابتذال اینگونه جریانهاست. به قول هگل، ایده مقدس است و تفکر، محترم. شریعتی یک متفکر و یکی از سرمایههای فرهنگی ماست. جمعی از اساتید، دانشجویان و طلاب تصمیم گرفتند درباره «شریعتی و امر ملی» بیندیشند؛ بنابراین صدور بیانیهای سیاسی علیه یک متفکر و حرکت فکری-فرهنگی چه معنایی میتواند داشته باشد! چنین اقدامی نهایت سیاستزدگی، اوج ایدئولوژیزدگی و نشانهای بارز از ابتذال فکری و فرهنگی است. جالب آنکه این بیانیه را شاید تنها یک یا دو نفر، به نام یک مؤسسه پژوهشی صادر کردهاند. آنان بهجای ورود به گفتوگو، میتوانستند در همایش شرکت کرده یا حتی برنامهای مستقل برگزار کنند.
واقعیت این است که مسأله، اختلاف در قرائت از امر ملی است. این جریانهای مبتذل نگاهی دگم و بسته به امر ملی دارند؛ نگاهی که آن را در تضاد با اسلام، تشیع، تصوف و روح معنوی ایرانی میبیند. در حقیقت، این گونه جریانات و تفسیرهای کجو معوجشان از امر ملی بازوی فکری جریانات سیاسی خاصیاند که نه مقاومت را برمیتابند و نه مبارزه ملت ایران با نظام سلطه جهانی را. این جریانها میدانند که اگر «روح شریعتی» احیا شود، بساط بسیاری از شبهروشنفکران و جریانات اپوزیسیون وابسته و مبتذل برچیده خواهد شد. از همینرو، از برگزاری همایشی با محوریت «شریعتی و امر ملی» احساس خطر کردند؛ چرا که احیای این تفکر؛ یعنی بازگشت به استقلال، به هویت و مقاومت در برابر نظام بردگی جهانی.
چرا شریعتی را برنمی تابند
ریشه این موضعگیریها به کجا برمیگردد؟
ریشه این موضعگیریها را باید در نوع نگاه معترضان به وضعیت کنونی کشور جستوجو کرد. آنان با جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران خصومت دارند و طبیعی است شریعتی را نیز، بهعنوان متفکری انقلابی، برنتابند. این مخالفت نه صرفاً فکری، بلکه واکنشی به کلیت وضعیت دینی و انقلابی در جامعه ایران است. در نگاه این جریانها «امر ملی» در تعارض با «امر دینی» تعریف میشود؛ اما این تلقی، خطایی تاریخی است. اگر دولت صفوی را اولین دولت ملی (البته نه در معنای مدرن کلمه بدانیم) این دولت از پیوند «ایرانیت» و «تشیع» پدید آمد. در همه نبردهای تاریخی، نیروی دینی یکی از ارکان مقاومت در برابر بیگانگان بوده است. در دوران دفاع مقدس نیز همین باور دینی بود که رزمندگان را به دفاع از خاک این سرزمین واداشت.
تابوتهای شهیدان جنگ تحمیلی، مدافعان حرم و شهدای ما در خاک سوریه و لبنان محفوف به پرچم ایران بود؛ آنان با اتکا به ایمانشان، کشور را از دولتی ضعیف به قدرتی منطقهای بدل کردند. ما توانستیم در برابر دو قدرت اتمی بایستیم، بیآنکه باج بدهیم و این، ثمره باور به شخصیتها و اسطورههای دینی چون علیبنابیطالب و حسینبنعلی است.نیروهای دفاعی ما با تکیه بر اسلام از امر ملی دفاع کردند و نشان دادند تقابل اصلی، میان «کرامت انسانی و خودباوری» با «اخلاق بردگی و وابستگی» است. در برابر آنان چهرههایی قرار دارند که در رسانههای بیگانه، در نقش «کارشناس» حضور یافته علیه منافع ملی برای بیگانگان خوش رقصی میکنند یا در مقام اپوزیسیون از ناتو دعوت به حمله کرده و امروز در برابر جنایات اسرائیل و آمریکا سکوت کردهاند.
آنان هرگز نظام سلطه را نقد نمیکنند و اکنون با شعارهای دروغین ملیگرایی، هویتشان را پنهان میکنند. آنان غربپرستانی ذلیلاند که اگر قدرت و موقعیت پیدا کنند چیزی از ملت و وطن باقی نخواهند گذاشت. با تجاوز نظامی اسرائیل به خاک ایران، روشن شد که تاریخ مصرف این گفتمانهای جعلی و سطحی تمام شده است. اگر نه همه، لیکن بخش وسیعی از جامعه ایران بارها نشان داده است که درمییابد چهکسی واقعاً از وطن دفاع میکند و چهکسی در لباس اپوزیسیون ایران و منافع ملی آن را به حراج میگذارد.
شریعتی با وجود هجمههای بیشمار هنوز زنده است
شما شریعتی را «وارد تاریخ اثرگذار» میدانید. از نظر شما چه معیاری برای ورود به تاریخ اثرگذار وجود دارد؟
اینکه کدام شخصیت یا اندیشه وارد «تاریخ اثرگذار» میشود، امری تعینپذیر نیست. هیچ فرمولی وجود ندارد که بر اساس آن بتوان پیشبینی کرد که کدام «ایده» و «شخصیت» ماندگار خواهد شد؛ همانطور که نمیتوان نسخهای برای ظهور چهرههایی چون فردوسی، مولانا یا حافظ نوشت. این فرآیند در زمره «امور رازآلود جهان» است؛ اموری تعینناپذیر و غیرقابل پیشبینی. با این حال، یک اصل، روشن است: آنان که دلمشغول ثروت، قدرت، شهوت یا عقدههای شخصیاند؛ آنان که نه با حقیقت نسبتی دارند و نه میخواهند جهان را چنانکه هست بفهمند، بلکه صرفاً میکوشند آن را به سود خود تفسیر کنند اینان هرگز وارد تاریخ اثرگذار نمیشوند. تاریخ، جای تحمیلگران خویشتن به واقعیت نیست، بلکه خانه مأواگزیدگان در ساحت حقیقت است.
پاسخ اینکه چه کسی در تاریخ میماند، تنها در گذر زمان آشکار میشود؛ آن هم نه بهطور کامل. اما درباره شریعتی، نشانهها روشن است. روشنفکران بسیاری که روزگاری حضوری پررنگ در جامعه داشتند امروز از ذهن و احساس جامعه رخت بربستهاند، اما شریعتی با وجود هجمههای بیشمار و تحولات عظیم شرایط تاریخی هنوز زنده است. او در دوران پیشاانقلاب حضور داشت و آثارش همچنان در فضای فکری دوره پساانقلاب جاری است. کتابهایش خوانده میشوند و نسلهای تازهای از دانشجویان و اساتید در گفتوگو با او هستند. اینکه چنین حضوری را توطئه بدانند، سوءتفاهمی بیش نیست. هیچ پروژهای در کار نیست وقتی اساتید، دانشجویان و طلابی میکوشند به شریعتی بیندیشند و او را مورد بازخوانی قرار دهند مسأله بههیچوجه این نیست که کسانی میخواهند او را که از میان ما رخت بربسته است دوباره مطرح میکنند، بلکه آنان پرسشهایشان را به کسی عرضه میکنند که کماکان در میان ما حضوری زنده دارد. عرضه مستمر پرسشها به پیشگاه یک متفکر رمز ماندگاری اوست.
هیچ متنی حتی متون مقدس و متون فیلسوفان بزرگ بدون معاصرتبخشی کارآمد نیست
شما شریعتی را نمونهای از «کنشگران برخوردار از آگاهی فرونتیک» معرفی میکنید. دقیقاً کدام ویژگیهای فکری یا زیستی شریعتی را میتوان با حکمت عملی از نوع فرونسیس ارسطویی منطبق دانست؟
هر کسی که با تاریخ تفکر آشنا باشد، میداند که «تفکر در سایه تفکر» شکل میگیرد. اندیشیدن بدون سنت ممکن نیست. شریعتی یک متن است؛ متنی که میتوان بارها و در هر نسلی آن را خواند و هر بار تفسیری نو از آن به دست آورد. اگر غرب امروز قدرت دارد، دلیل آن در سنت نظری زندهاش نهفته است. آنها نمیگویند دوره افلاطون یا کانت گذشته است، بلکه با هر مسأله نو، به مبانی اندیشمندان گذشتهشان رجوع میکنند و پاسخهایی نو میجویند.اما ما، با وجود منابع محدود، گاه همین منابع را قربانی میکنیم.
وقتی گفته میشود شریعتی «دیگر به کار نمیآید»، این نشانه نافرهیختگی مخاطب است، نه ضعف اندیشه شریعتی. حتی متونی چون اوپانیشادها که مربوط به حدود سه هزار سال پیش است، اگر با خوانشی اصیل همراه شوند، میتوانند امروزی شوند. البته این سخن به معنای تکرارگویی و واگویی سخن گذشتگان نیست؛ هیچ متنی حتی متون مقدس و متون فیلسوفان بزرگ بدون معاصرتبخشی کارآمد نیست. آنچه اهمیت دارد، تبدیل «میراث» به «منبعی برای خودآگاهی تاریخی در دوره معاصر» است. در غیر این صورت، با انکار میراث و سرمایههای فکری و فرهنگی گذشتگان، جامعه با برهوت فکری و نیهیلیسمی گسترده مواجه میشود.
شریعتی نیز در زمانه خود و در بستر تاریخیاش اندیشید. ارسطو میگوید، فرونسیس (آگاهی عملی)، قاعدهبردار و تعینپذیر نیست، چون زندگی و جامعه و عمل و پراکسیس اموری زمانمند، مکانمند و موقعیتمندند و هر عملی، اعم از فردی و اجتماعی، باید متناسب با شرایط و موقعیتهای خاص خودش باشد. بسیاری از روشنفکران ما، با الگوگیری خام از تاریخ غرب، درباره جامعه خود قضاوت میکنند، اما شریعتی چنین نبود. او مسائل را در نسبت با بستر اجتماعی و تاریخی خاص جامعه خودش فهم میکرد.
برخلاف روشنفکرانی که میکوشند واقعیتهای پیچیده اجتماعی و تاریخی را در چهارچوب تنگ ذهنیات، تعصبات و ایدئولوژیهای رنگارنگ خودشان فهم یا بهتر است بگویم تحریف کنند، شریعتی به «ندای پدیدارها» گوش میداد. او میدانست جامعه ایران با دیگر جوامع بهخصوص با جوامع غربی متفاوت است. او میدانست ایران جامعهای سنتی و دینی است و به جای تحمیل یک سکولاریسم انتزاعی، کوشید با وجدان اجتماعی، تاریخی و دینی این جامعه ارتباط برقرار کرده، با آن وارد گفتوگو شود.
او جامعه را همچون هگل، چون جوهری اجتماعی (Social Substance) میدید، نه مادهای خام. همانطور که نمیتوان به دیوار مشت زد و انتظار آسیب ندید، نمیتوان بدون توجه به جوهر فرهنگی جامعه، آن را دگرگون کرد. شریعتی این جوهر را درک کرد و به همین دلیل توانست اثرگذار باشد. او همچون خیل انبوه روشنفکران، از روسو، ولتر یا مارکس الگوبرداری نکرد. او به جای تقلید از متفکران غربی، در دل جامعه خود و با توجه به اوصاف خاص جامعه خودش کنشگری کرد. این یعنی برخورداری از «آگاهی فرونتیک» و خودآگاهی از زمانه، از تاریخ و از موقعیت انسانی و اجتماعی خاص خودش و همین خودآگاهی او را وارد «تاریخ اثرگذار» کرد.
پذیرش پارادایم جدید امر ملی از سوی نخبگان به کاهش شکافهای اجتماعی می انجامد
دستاوردهای همایش «امر ملی و شریعتی» چه بود؟
به نظر من، این همایش همزمان با تجلی، نقطهای مهم در سپهر اندیشه و سیاست ایران بود و میتوان آن را نشانه تحولی تازه در نگاه جریان غالب روشنفکری در ایران دانست، چرا که با توجه به حوادث غزه و سپس تجاوز اسرائیل به ایران، کسانی که تا پیش از این «امر ملی» را در کانون توجه خود قرار نمیدادند، اما اکنون به ضرورت توجه به امر ملی خودآگاه شدهاند.در چند دهه گذشته، شاهد کنشگران سیاسی و اجتماعی بسیاری بودیم که بدون توجه به امر ملی، تلاش داشتند نقش سیاسی و اجتماعی خود را ایفا کنند. در این نگاه، مفهوم «نظام سلطه» صرفاً «برساختی ذهنی» و حاصل اثرپذیری از جریانات چپ مارکسیستی تلقی میشد، نه واقعیتی عینی در مناسبات و روابط بینالملل. نتیجه آن شد که برخی روشنفکران -آگاهانه یا ناآگاهانه- در زمین دشمنان این سرزمین بازی کردند و دچار خطاهای راهبردی شدند.
ما امیدوار بوده و هستیم که همایشها و نشستهای اینچنینی آغازگر ظهور جریانی تازه در میان روشنفکران و کنشگران سیاسی و اجتماعی ما باشد؛ جریانی از مصلحان و روشنفکران آگاه به امر ملی که در برابر بیوطنی، وطنفروشی، خودباختگی و بیهویتی میایستند. این جریان، با بیگانگان مقابله میکند و در عین حال، نسبت به ناکارآمدیها و بیعدالتیها در جامعه خودش نیز بیتفاوت نیست. نقدش، ریشهدار و ساختاری است، نه در جهت تضعیف امر ملی، بلکه در جهت تقویت و دفاع از آن. این نگرش، نویدبخش شکلگیری پارادایمی جدید است. اگر نخبگان، این پارادایم را بپذیرند و بر اساس آن به اجماعی فکری برسند و امر ملی را در اولویت کنشگری خود قرار دهند، میتوان به کاهش معنادار شکافهای اجتماعی امید بست. چنین تحولی، شاید انقلابی عمیقتر از انقلاب مشروطه در جامعه ایران باشد، انقلابی در خودآگاهی ملی و گفتمان روشنفکری ایران.
روشنفکران تقلیل دهنده کنشگری به فعالیت سیاسی علیه حاکمیت به طور خودبه خودی حذف می شوند
آینده گفتمان روشنفکری در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
تمام آن بخش از جریانات گوناگون روشنفکری ایران که کنشگری را صرفاً به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی علیه حاکمیت تقلیل داده، در این مسیر یا به امر ملی خیانت کردهاند یا لااقل دفاع از امر ملی را دال مرکزی گفتمان خود قرار ندادهاند، بعد از تجاوز اسرائیل به ایران از سپهر تأثیرگذاری اجتماعی در جامعه ایران حذف شده و باز هم بیشتر حذف خواهند شد. دوران این گفتمانها به سر آمده است. امروز، تنها آن دسته از روشنفکرانی در صحنه حیات اجتماعی ایران باقی خواهند ماند که با مسئولیتی عمیق، امر ملی را در کانون اندیشه و دال مرکزی گفتمان خود قرار دهند.
آینده ایران، بیتردید در گرو آن است که آیا ما امر ملی را بهمثابه هسته مرکزی اندیشهمان به رسمیت میشناسیم یا نه. اگر بیتفاوتی نسبت به امر ملی ادامه یابد، ایران با خطراتی جدی و حتی فاجعهآمیز روبهرو خواهد بود. اما اگر بتوانیم امر ملی را مبنای وحدت فکری، فرهنگی و سیاسی قرار دهیم، سدی مستحکم و پناهگاهی استوار برای کشور خواهیم ساخت؛ حصن حصینی از عزت و امید برای آینده. قرار دادن امر ملی در مرکز گفتمان روشنفکری یعنی خلق گفتمانی تازه و متعهدانه برای ایران؛ یعنی اندیشیدن برای ایران، رنج کشیدن برای ایران و مراقبت از ایران.
پیام شریعتی برای مدرنیته متقدم و مدرنیته متاخر
گفتمان شریعتی برای مسائل و بحرانهای امروز ما چه پاسخی دارد؟ آیا برای نسل امروز کاربردی دارد؟
از یک سو نسلهای جدید در دورانی ظهور کردهاند که به کلی با دوران شریعتی تفاوت دارد. او متعلق به عصر مدرنیته متقدم بود، در حالی که ما اکنون در دوران مدرنیته متأخر یا عالم پسامدرن زندگی میکنیم. این تحولات تاریخی، موانع هرمنوتیکی عمیقی میان روشنفکران آن دوران و نسلهای نو پدید آورده است. درک متقابل این دو نسل با دشواریهای جدی روبهروست. از سوی دیگر، نسلهای جدید فاصله بسیاری از مطالعه و تفکر گرفتهاند. کتاب، جایگاه پیشین خود را از دست داده و نگاه آنان به جهان عمدتاً ابزاری شده است. جهان برای آنان یعنی منبعی برای کسب لذت، سود و بهرهبرداری فردی بیشتر از دستاوردهای عالم تکنولوژیک.
آنان بدون اندیشه به مفروضاتی تن دادهاند که درونمایه آن نیهیلیسم غربی است. میپندارند از بندها، جزمیات و مفروضات گذشتگان آزاد و رها شدهاند، حال آنکه اسیر بندها، جزمیات و مفروضات نامبرهن بسیار متعصبانهتری شدهاند. آنان از زندانی بیرون آمده، اسیر زندانهایی تنگتر و نامرئیتر شدهاند.وقتی از نسل جدید سخن میگوییم، بیشتر با فردیتهای گسسته روبهرو هستیم. اما شریعتی از جامعه سخن میگفت، از سوبژهای اجتماعی که در پیوندی تاریخی، فرهنگی و جمعی معنا مییابد. تمرکز او صرفاً بر فرد نبود، بلکه بر جامعه و ریشهمندی انسان در تاریخ و فرهنگش بود.
آنچه امروز بهعنوان «نسل زد» شناخته میشود، محصول نهایی سوبژه مدرن غربی است که در حال گذراندن واپسین مراحل خویش است. این «سوبژه مدرن» در خاستگاه اصیل خود یعنی اروپا و آمریکا، به تعبیر فوکو، سوبژهای مجعول و موهوم است؛ سوبژهای که از خود آغاز میکند و به خود ختم میشود و همه چیز را از منظر ذهن خویش تفسیر میکند؛ یعنی همان «سوبژه بسته دکارتی.» این سوبژه، از خودآگاهی به زبان، فرهنگ و سنت خویش گسسته و مانند درختی بیریشه است، شاید سبز به نظر آید، اما محکوم به پژمردگی است. سوبژهای که نسبتش با تاریخ و فرهنگ گسسته باشد، نه اصالت دارد و نه اثرگذاری. انسان تنها در پیوند با سنت و اجتماع معنا مییابد. شریعتی نیز آگاهانه در دل این پیوند اندیشید و کنش کرد.
۲۱۶۲۱۶
نظر شما