عجله عمر را تکه پاره‌ می کند / مسابقه با زمان تنها عنصر نابود کننده زندگی

در کودکی که سال‌های پیش روی ما بی‌شمار به نظر می‌رسد عادت به حیف و میل و نیم‌خور کردن لحظات وجود دارد؛ پس زمان‌های حال را تکه پاره کرده و شتابان به دنبال نقطه و مقصدی می‌گردیم به نام بزرگسالی. چون به بزرگسالی و میانسالی می‌رسیم و لحظه‌ای از مسیر عمر خود را در می‌یابیم که سال‌های پیش رو کمتر از سال‌های پشت سر نهاده است، شبح زمان‌های تکه پاره شده و به بایگانی سپرده حسرت‌وار بالای سر ما می‌چرخند و هراسان در اندیشه و در جست‌وجوی زمان‌های از دست رفته، اکنون‌های متوالی را پایمال می‌کنیم

گروه اندیشه: حتما شنیده اید که عجله کار شیطان است. مطلب زیر منتشر شده در روزنامه اعتماد، توسط مهدی دهقان‌منشادی نگارش شده است. این مطلب بیان می‌کند که انسان به طور غریزی در حال عجله برای رسیدن به آینده است و از لحظه حال غافل می‌شود، که این امر به از دست رفتن عمر و حسرت در نهایت منجر می‌شود. نویسنده با توصیف زمان به عنوان عنصری خستگی‌ناپذیر و بی‌قرار، به این عادت دیرینه انسان می‌پردازد که در کودکی برای رسیدن به بزرگسالی، و در بزرگسالی برای آینده‌ای نامعلوم، لحظه حال را تکه‌پاره می‌کند و آن را هدر می‌دهد. این رویه باعث می‌شود که انسان نه از گذشته لذت ببرد و نه از آینده بهره‌ای ببرد، بلکه همیشه در حسرت "دیروز" و در هراس از "فردا" زندگی کند. نویسنده با اشاره به مثال‌هایی مانند انتظار برای تعطیلات نوروز در کودکی و سپس از دست رفتن سریع آن، تأکید می‌کند که زندگی به سرعت می‌گذرد و همه چیز، از خوشی‌ها و عزیزان گرفته تا خودمان و خاطراتمان، در نهایت در نیستی زمان محو خواهند شد. در نهایت، او نتیجه می‌گیرد که انسان قدرناشناس لحظه اکنون، به سرعت به خاطره تبدیل می‌شود و حتی خاطراتش نیز به فراموشی سپرده خواهند شد. البته در این میان آنانی برنده هستند که اکنون خود را غنا می بخشند و زمان در اختیار خود را مدیریت می کنند.  این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد: 

 ****

شاید عجول‌ترین و خستگی‌ناپذیرترین عنصر هستی، زمان باشد. آرام و قرار ندارد و در امتداد مسیر خود که به نیستی یکایک هست‌شدگان عالم ختم می‌شود، گاهی شتابان و گاهی آهسته، اما همیشه پیوسته گام برمی‌دارد. در امتداد زمان ناگاه همه ‌چیز در هیچ درمی‌آمیزد. آدمی از بچگی عجله دارد برای آمدن روزهای خاص. حاضر است هفته‌ها، ماه‌ها و حتی سال‌ها را به یکباره فدا کند که لحظه‌ای ناب فرا برسد تا آن را لمس کند و چون آن را لمس کرد چون تیری از پیشش می‌گریزد.

در کودکی که سال‌های پیش روی ما بی‌شمار به نظر می‌رسد عادت به حیف و میل و نیم‌خور کردن لحظات وجود دارد؛ پس زمان‌های حال را تکه پاره کرده و شتابان به دنبال نقطه و مقصدی می‌گردیم به نام بزرگسالی. چون به بزرگسالی و میانسالی می‌رسیم و لحظه‌ای از مسیر عمر خود را در می‌یابیم که سال‌های پیش رو کمتر از سال‌های پشت سر نهاده است، شبح زمان‌های تکه پاره شده و به بایگانی سپرده حسرت‌وار بالای سر ما می‌چرخند و هراسان در اندیشه و در جست‌وجوی زمان‌های از دست رفته، اکنون‌های متوالی را پایمال می‌کنیم. این طبیعت نوع بشر است که هیچ‌گاه نتواند جرعه‌جرعه اکنون‌های به هم پیوسته را بنوشد. در این فرآیند پایمالی اکنون، گاهی خاطرات گذشته به پایمان می‌پیچند و گاهی سراب آینده دود در چشم‌مان می‌کند و سرگردان، حال را زیر پا به در می‌کنیم.

در امتداد زمان ناگاه همه‌ چیز در هیچ درمی‌آمیزد. اول دلخوشی‌هایمان رنگ می‌بازند، بعد خودمان محو می‌شویم و بعد خاطراتمان. در نوجوانی، روزها و هفته‌های بهمن و اسفند را بی‌تفاوت طی می‌کردیم تا به تعطیلات عید برسیم. شور و شوق آمدن بهار و لذت چشیدن تعطیلات نوروزی، روزهای زمستانی را شتابان به گذشته منجمد پیوند می‌داد و بهار فرا می‌رسید. تعطیلات بهاری همیشه چون دولت مستعجل، کم دوام‌ترین خوشی‌های کودکانه بوده‌اند و به چشم به هم زدنی از دستمان در می‌رفتند و به گذشته ملحق می‌شدند. بعد از آن تعطیلات، باز باقیمانده بهار را به شوق سر رسیدن تابستان و تعطیلات آن، نیمه‌خور و حیف و میل می‌کردیم.

تنها دوران کشدار و مقاوم آن دوران، روزهای مدرسه بود که عجله‌ای برای سپری شدن نداشتند، اما ما با زخمی کردن لحظات آن، مقاومتشان را در هم می‌شکستیم و گاه کم ثمر پشت سر می‌گذاشتیم. روزها و هفته‌ها و ماه‌ها تلخ یا شیرین، در رنج یا خوشی، سخت یا آسان، آهسته یا شتابان، در امتدادی پیوسته سپری ‌شدند و جاده حال در بیابان گذشته ناپدید و با کم شدن باقیمانده عمر بر شمار سال‌های سن افزوده شد و در امتداد زمان ناگاه همه‌ چیز در هیچ درآمیخت و به هیچ آمیختنش ادامه داد. کفش‌ها و لباس‌های نویی را که مادرمان یک شب نوروزی در ایام کودکی برایمان خریده بود و بی‌صبرانه منتظر گذشت زمان بودیم تا آن را بپوشیم، به مرور رنگ و بوی کهنگی گرفتند و در کوتاه زمانی به نیستی پیوستند.

با چشم بر هم زدنی مادربزرگ و پدربزرگ‌ها و مادر و پدرهایی که نوروزهای تکراری زیادی را دیده بودند در پیچ و خم زمان ناپدید شدند و به خاطره پیوستند و ما متخصصان تکه پاره کردن زمانِ اکنون، به شوق رسیدن به فرداهایی مبهم، همچنان به جای نوشیدن و مزه‌مزه کردن جرعه‌های حال، حسرت دیروز و غم فردا را می‌خوریم و آدمِ قدرنشناسِ لحظه اکنون، در امتداد زمان به سرعت خاطره خواهد شد و طولی نمی‌کشد که خاطراتش نیز لای برگ‌های گذشته ناپدید خواهند شد.

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 2110414

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار