۰ نفر
۱۶ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۶:۱۹

آندره بازن / شهرام شکیبا

 

زیر درختان سنجد

یا

چگونه میتوان یک خر را به نحو احسن رنگ نمود و به کن فرستاد؟

                         اثر عباس

محصول ایران و فرانسه 

روز. خارجی. وسط بیابون 

بیابانی لم یزرع، یک جاده نسبتاً متروک. کنار جاده یک دکه میبینیم. دوربین روی دست، دور دکه میچرخد. بر دیوارهای فلزی دکه این نوشتهها به چشم میخورد: «سیگار، آدامس، شکلات، دنیای تصویر، آبمعدنی خنک. دکه دریانی با مدیریت هیبت دریانی»

[مدت زمان پیشنهادی برای پلان اخیر(چرخیدن دور دکه) 10 دقیقه است.]

صدای پسربچه: بابا، بابا، من جیش دارم

السیدی هندیکمی را میبینیم که دارد از دکه تصویربرداری میکند. حالا پدر را میبینیم. او چون همایون ارشادی است و رنو دارد و هندیکم دارد و بچهاش جیش دارد، ولی او تصویربرداری میکند، روشنفکر است. همایون با یک دست هندیکم را گرفته و دست دیگرش را برای بچه تکان میدهد

پسربچه: بابا من جیش دارم

همایون عصبانی میشود. محکم السیدی دوربین را میبندد

همایون: اَه، آخه تو کی میخوای ادب یاد بگیری!

پسربچه: [مستأصل]: خُب ببخشید بابا. من شماره یک دارم

همایون: شمارهش مهم نیست پسرم. در بند شمارهها نباش. عوض فکرکردن به شماره یک و دو، فکر تو رو یه چیز دیگه متمرکز کن. مثلاً به دو تا درخت سنجد کنار دکه نگاه کن.

پسربچه: بابا اون که فقط واسة شماره دو خوبه.

همایون: نه، واسه همهچیز خوبه

پسربچه: ِا بابا داره میریزه.

همایون هراسان به سمت ماشین میرود. پسربچه هفت - هشت ساله را بغل میکند و زمین میگذارد. بچه ایستاده و شلوارش آرامآرام خیس میشود. همایون بهسرعت دوربین را روشن میکند و از این ماجرا تصویر میگیرد. تصویر را از السیدی دوربین میبینیم. بچه حیرتزده ایستاده، اما در عمق نگاهش آرامش موج میزند

همایون: حالا برو توی ماشین بخواب.

صدای باز شدن در دکه را میشنویم. همایون دوربین را به سمت صدا میچرخاند. هیبت دریانی که مردی چهلساله با چهرهای آفتابسوختهاست، بیرون میآید

هیبت: چیزی میخوای؟

همایون: نه دارم فیلم میسازم. شما زندگیتو بکن، منم ازت فیلم میگیرم. آخرشم دوهزار تومن بهت میدم

هیبت بیاعتنا و آرام میآید جلوی دکه، زیر سایهبان مینشیند

 تصویر هیبت که نشسته و نصف صورتش را آفتاب گرفته و بر نصف صورتش سایه افتاده است

 تصویر جاده که در افق گم میشود

 تصویر درشت از گوش هیبت که چند موی درشت و سیاه بر آن روییده

 تصویر جاده که در افق گم میشود. سکوت بیابان

روی تصویر سکوت بیابان صدای بسیار شدید وزوز یک مگس را میشنویم.

 تصویر گوش هیبت را میبینیم که یک مگس روی آن نشسته. مگس دو دستش را به کلهاش میمالد. انگار همین الان است که کلهاش به دست خودش جدا شود. گردن مگس مثل کشنازک، کش میآید

 تصویر گردن لاغر هیبت که قطرهای عرق از آن پایین میآید.

 تصویر جاده در طرفی دیگر که تابش آفتاب بر آن سرابی درست کرده.

 دست هیبت که مگس را میپراند

صدای ویز مگس دور میشود

 در خط افق و جاده نقطهای نمایان است

 چشمان هیبت آرام روی هم میرود

 گردوخاک از سمت دیگر جاده بلند میشود

یک کامیون نزدیک میآید

 هیبت چشم باز میکند

راننده کامیون که دستمالی به گردن انداخته، شیشه پنجره کامیون را پایین میآورد. صدای موسیقی کوچهبازاری شنیده میشود

صدای موسیقی: نازی خوشگله ای وای ای وای 

نازی خوشگله ای وای ای وای 

راننده ضبط صوت را خاموش میکند

راننده: سلام داشهیبت. خوبی؟

هیبت: نه!

راننده: چاکرتم

صدای ضبط را بلند میکند

صدای موسیقی:نازی خوشگله ای وای ای وای

نازی خوشگله ای وای ای وای 

کامیون با سروصدا راه میافتد و دود میکند و گردوخاک میپراکند

 هیبت بیاعتنا به دود و گردوخاک دوباره در چرت فرو میرود

 بچه در ماشین به خواب رفته

 کامیون در دوردست به نقطه سیاهی میرسد که تازه درمییابیم خری است که دارد در طول جاده نزدیک میشود

 مگس دوباره میآید. روی پیشانی هیبت مینشیند. دوربین نزدیک میشود. یک مگس نیست. دو مگس هستند که به شکل احمقانهای روی کول هم سوار شدهاند و بههم چسبیده به نظر میآیند. هیبت کلافه دست تکان میدهد. مگسها دور میشوند

هیبت: لا الهالاالله. فکر کردن پیشونی من... استغفرالله.

 خر در طول جاده نزدیک میشود

 دهان هیبت که یک سیگار اشنو به لب میگیرد

 خر قدم برمیدارد. حالا در 150متری دکه است

 چوبکبریتی که گوگرد سر آن میسوزد

 خر در 148متری دکه

 آتش کبریت و سر سیگار.

 خر در 146متری دکه

 چشمهای هیبت که تنگ میشود

 خر در 144متری دکه.

 آتش سر سیگار که سرختر میشود

 خر در 142متری دکه.

 دود که از دهان هیبت خارج میشود

 خر در 140متری دکه 

 دود که چشمان هیبت را میآزارد

 خر در 138متری دکه 

 هیبت سیگار تمامشده را زمین میاندازد

 خر در 128 متری دکه

 پای بیجوراب هیبت در دمپایی پلاستیکی که سیگار را له می‌‌کند

 خر در 122متری دکه 

 ناخن شستپای هیبت که گوشه کرده.

 خر در 20متری دکه 

 ناخنگیر که ناخن را میگیرد

 خر در 18متری دکه

 از گوشه ناخن هیبت خون میآید

 خر در 2متری دکه.

 انگشت دست، خون را پاک میکند

خر از دکه دور میشود و به سمت افق حرکت میکند. غروب شده است

 همایون پشت فرمان در جاده حرکت میکند بچه روی صندلی عقب خواب است. دو تخممرغ روی یک مجله «دنیای تصویر» روی صندلی کنار دست راننده تکان میخورند

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 3322

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 12 =