خلبان عبدوس؛ قربانی فراموشی اجتماعی پس از جنگ

در دوران نوجوانی، علاقه‌مند به فعالیت‌های نظامی و حضور در دبیرستان نظامی شد. پس از پایان دوره متوسطه، باوجود توصیه برخی مدیران و معلمان برای ادامه تحصیل در رشته‌های غیرنظامی، تصمیم گرفت وارد ارتش شود. او در سال ۱۳۴۸ در آزمون ورودی دانشکده افسری شرکت و پذیرفته شد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، کتاب «بال‌های شکسته من» نوشته سرتیپ خلبان احمد مهرنیا و منتشر شده توسط انتشارات سرو، زندگی و خاطرات سرتیپ خلبان آزاده یدالله عبدوس را به تصویر می‌کشد. یدالله عبدوس از خلبانان نیروی هوایی بود که در سال‌های ابتدایی جنگ ایران و عراق به اسارت نیروهای عراقی درآمد و نزدیک به ده سال در اردوگاه‌های عراق اسیر بود.

پس از بازگشت به وطن، او با چالش‌های متعددی در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود مواجه شد؛ از جمله تحمل سختی‌های دوران اسارت، آسیب‌های جسمی به‌ویژه در دست‌ها، مشکلات خانوادگی و جدایی از همسر، مواجهه با اعتیاد و در نهایت ازدواج دوباره. این متن نگاهی کوتاه به کتاب «بال‌های شکسته من» و زندگی‌نامه این خلبان رشید دارد.

تولد و کودکی

یدالله عبدوس در آذرماه ۱۳۲۸ در سمنان به دنیا آمد. پدرش، مشهدی رمضان، به عنوان ژاندارم در پاسگاه کالپوش خدمت می‌کرد و اغلب سال را در مأموریت به سر می‌برد، بنابراین مسئولیت امور خانه و تربیت فرزندان بر عهده مادر بود. عبدوس از همان کودکی با این شرایط بزرگ شد.

علاقه به نظامی‌گری

در دوران نوجوانی، علاقه‌مند به فعالیت‌های نظامی و حضور در دبیرستان نظامی شد. پس از پایان دوره متوسطه، باوجود توصیه برخی مدیران و معلمان برای ادامه تحصیل در رشته‌های غیرنظامی، تصمیم گرفت وارد ارتش شود. او در سال ۱۳۴۸ در آزمون ورودی دانشکده افسری شرکت و پذیرفته شد.

آغاز زندگی مشترک

در میانه دهه ۱۳۵۰، عبدوس ازدواج کرد. در سال ۱۳۵۵ با خانم شهلا ازدواج نمود و یک واحد مسکونی در تهران اجاره کردند. او همزمان با ادامه خدمت و آموزش‌های پروازی، زندگی مشترک خود را آغاز کرد و بخش عمده روز خود را به فعالیت‌های نظامی اختصاص می‌داد.

وضعیت نامناسب ارتش پیش از جنگ

در آستانه جنگ، وضعیت کشور و ارتش ایران چندان به سامان نبود. تعداد سربازان به دلیل کاهش خدمت وظیفه کم شده بود و برخی فرماندهان در ماجرای کودتای نقاب کنار گذاشته یا حتی اعدام شده بودند. پس از پیروزی انقلاب، ارتش با مشکلات ساختاری و عدم انسجام صحیح مواجه بود.

نقش حیاتی نیروی هوایی در خط مقدم دفاع

با وجود این مشکلات، نیروی هوایی ارتش در خط مقدم دفاع قرار داشت. در روزهایی که گروه‌هایی در جامعه شعار انحلال ارتش را سر می‌دادند و طرح‌هایی برای ادغام یا جایگزینی آن با نیروهای دیگر مطرح بود، رهبر انقلاب امام خمینی (ره) با سخنان خود حمایت قاطع خود را از ارتش به ویژه نیروی هوایی اعلام کرد. امام خمینی نیروی هوایی را «نیروی الهی» خواند و تأکید کرد که این نیرو بیش از همه دین خود را ادا کرده است.

حفظ ارتش با دستور رهبر انقلاب

در نهایت، با دستور امام خمینی، ارتش حفظ شد. این حمایت معنوی برای خلبانان و کارکنان نیروی هوایی دلگرمی بزرگی بود، اما واقعیت سخت‌تری وجود داشت؛ نیروی هوایی با توان کمتر از نصف ظرفیت واقعی، به‌تنهایی بار اصلی دفاع هوایی و حتی بخشی از وظایف نیروهای زمینی را بر دوش داشت.

تلفات سنگین در ماه‌های نخست جنگ

نیروی هوایی در دو ماه اول جنگ، بیشترین تلفات انسانی و تجهیزاتی را متحمل شد و فشار سنگینی بر این نیرو وارد آمد.

کمبود نیرو و نقش نیروی هوایی

نبود کادر منسجم و واحدهای مرزبانی منظم در امتداد مرزها، شرایط را برای حمله عراق تسهیل کرده بود. این کمبود نیرو باعث شد نیروی هوایی علاوه بر مأموریت اصلی خود، نقش بازدارندگی و پر کردن خلأ نیروهای زمینی را نیز بر عهده بگیرد. یدالله عبدوس در خاطراتش از مأموریت‌های پی‌درپی و شهادت یا اسارت همکارانش می‌گوید: «نیروی هوایی هم مرزبان شده بود و هم جنگنده.»

مشکلات اطلاعاتی و نفوذ دشمن

مشکلات اطلاعاتی یکی از عوامل اصلی تلفات بالای پروازهای عملیاتی بود. اطلاعات مربوط به موقعیت پدافند و سایت‌های موشکی عراق اغلب ناقص یا دیر به دست می‌رسید و نفوذی‌هایی در کادر ارتش اطلاعات مأموریت‌ها را به دشمن منتقل می‌کردند. در نتیجه، بسیاری از هواپیماها هدف قرار گرفته و خلبانان یا شهید و یا اسیر می‌شدند.

اشتباهات پدافند خودی

عدم شناخت کافی نسبت به شناسایی هواپیماهای خودی از دشمن، باعث افزایش سوانح و سقوط هواپیماها به دست پدافند خودی می‌شد. به عنوان مثال، پدافند خودی پس از بازگشت هواپیماهای ایرانی از عملیات، در خاک ایران به اشتباه به آنها تیراندازی و موشک پرتاب می‌کرد. این خطاها در ماه‌های ابتدایی جنگ بارها تکرار شد.

شهادت دو خلبان در اثر شلیک پدافند خودی

دو خلبان، مسعود محمدی و عزیزالله جعفری، پس از بازگشت موفق از عملیات، به محض ورود به منطقه شلمچه توسط نیروهای خودی هدف شلیک موشک قرار گرفتند. آن‌ها ناچار به ایجکت در آب‌های شادگان شدند، اما به دلیل جراحات شدید در دست و پا و نبود امکان استفاده از ابزارهای نجات، به شهادت رسیدند.

وضعیت شوک‌زده کشور در روزهای ابتدایی جنگ

در روزهای نخست جنگ، کشور در شوک فرو رفته بود. ارتش ایران حدود چهار لشکر آسیب‌دیده در مرزها داشت که توان مقابله موثر با دوازده لشکر آماده ارتش عراق را نداشتند. با این حال، مردم مناطق مرزی با وجود حملات مستقیم نیروهای عراقی، به پشتبانی و کمک به نیروهای خود برای جلوگیری از پیشروی دشمن ادامه دادند.

سقوط در خاک دشمن و آغاز اسارت

یدالله عبدوس در تاریخ ۴ آبان ۱۳۵۹، در جریان یک عملیات هوایی در خاک عراق، پس از آسیب شدید به هر دو دست، مجبور به خروج اضطراری از هواپیما شد. او با چتر نجات در منطقه‌ای از عراق فرود آمد، اما خیلی زود سربازان عراقی بالای سرش حاضر شدند؛ نشانه‌ای آشکار از لو رفتن عملیات.

انتقال به زندان‌های عراق

پس از دستگیری، ابتدا به زندان الرشید و سپس به اردوگاه ابوغریب منتقل شد. شرایط زندان سخت و غیرانسانی بود؛ ضرب‌وشتم مداوم، کمبود امکانات بهداشتی و غذایی و محدودیت‌های شدید، زندگی اسرا را به شدت تحت فشار قرار می‌داد.

اعتصاب غذا؛ واکنشی به شرایط غیرانسانی

در واکنش به این وضعیت، گروهی از اسرا به ابتکار خود تصمیم به اعتصاب غذا گرفتند. آن‌ها اعلام کردند تا پنج روز لب به آب و غذا نخواهند زد. هدف این اقدام جمعی، اعتراض به تنبیه‌های بدنی، ضرب‌وشتم‌ها و تلاش برای بهبود شرایط زیستی—از جمله باز شدن پنجره‌ها و گردش هوا در آسایشگاه—بود.

همبستگی در اسارت

در طول اعتصاب، اسرا از تحویل گرفتن دیگ‌های غذا خودداری کردند. مسئولان زندان سعی داشتند آن‌ها را به خوردن غذا وادار کنند، اما با مقاومت جمعی روبه‌رو شدند. در همان شب نخست اعتصاب، به پیشنهاد برخی از اسرا، نماز جماعت در بند برگزار شد و پس از آن سرود «ای ایران» به‌طور دسته‌جمعی و با صدای بلند خوانده شد؛ اقدامی نمادین برای تقویت روحیه و ابراز همبستگی در برابر فشارهای دشمن.

شرایط سخت بهداشتی در اردوگاه‌ها

عبدوس از مشکلات بهداشتی شدید در اردوگاه‌های اسیران می‌گوید. هر آسایشگاه آهنی که با چند قفل بسته می‌شد، اجازه خروج در شب وجود نداشت و برای هر جمع حدود چهل نفره تنها یک سطل ادرار گذاشته بودند. این سطل گوشه آسایشگاه قرار می‌گرفت و بعد از هر بار استفاده در آن بسته می‌شد تا بوی نامطبوع کمتر شود. با این حال، به ویژه در شب‌های پراضطراب، سطل زود پر می‌شد و بوی ناخوشایند همه را اذیت می‌کرد. به دلیل کمبود فضا، رختخواب یکی از اسرا کنار سطل بود و خواب راحت نداشت؛ به همین دلیل، اسرا به طور گردشی جای خواب‌هایشان را تغییر می‌دادند تا فشار و ناراحتی میان آن‌ها تقسیم شود.

حضور موثر حاج سید علی اکبر ابوترابی

در اردوگاه‌های اسیران ایرانی، حاج سید علی اکبر ابوترابی به سرعت به عنوان مرجع روحانی و شخصیتی محترم شناخته شد. او با برخوردی ساده، مهربان و عارفانه، توانست روحیه اسرا را تقویت و انسجام میان آن‌ها را حفظ کند. بسیاری از اسرا در ماه‌های نخست با او ملاقات کرده و از راهنمایی‌هایش بهره‌مند شدند.

نماد همدلی و احترام در اردوگاه

ابوترابی با مشاهده وضعیت جسمی و روانی عبدوس و آسیب دیدگی دست‌هایش، به شکلی غافلگیرکننده دست‌های او را بوسید و مورد تحسین قرار داد. این حرکت نمادی از مهربانی و همدلی بود و نشان می‌داد که در اردوگاه، وحدت و همکاری میان اسرا، فراتر از هر اختلاف سیاسی و عقیدتی اهمیت دارد.

تنوع عقاید و اختلافات در اردوگاه

در اردوگاه‌ها، اسرا با عقاید متنوعی حضور داشتند؛ از مجاهدین، خلق مسلمان، سلطنت‌طلب‌ها تا پیروان جمهوری اسلامی. این تنوع عقیدتی گاه باعث بروز اختلافات و درگیری‌هایی می‌شد که فضا را متشنج می‌کرد.

نقش میانجی‌گرانه سیدعلی اکبر ابوترابی

در مواقع تنش، فرماندهان عراقی برای کاهش اختلافات و برقراری صلح، سید علی اکبر ابوترابی را به محل درگیری‌ها می‌فرستادند. عبدوس درباره نقش ابوترابی می‌گوید: «ابوترابی تأکیدش بر وحدت و یکرنگی بود، اما این پیام را با هر گروهی به زبان خودش منتقل می‌کرد. برای حزب‌اللهی‌ها وعظ و بیان احادیث داشت و شبی دیگر به اتاق مجاهدین یا مخالفان جمهوری اسلامی می‌رفت. با همه دیده‌بوسی می‌کرد، از حال‌شان جویا می‌شد، سپس با برداشتن ظرف غذا، اسرا را به شادی، رقص و پایکوبی وادار می‌کرد تا جو دوستانه و صمیمی برقرار شود. بعد از آن، به زبان خودشان با آن‌ها صحبت می‌کرد تا آرامش حاکم شود.»

احترام حتی از سوی دشمنان و اهمیت وحدت

شخصیت و نیت خالص ابوترابی چنان بود که حتی دشمنان اسرا نیز به او احترام می‌گذاشتند. او با تأکید بر اصل مشترک ایرانی بودن و هدف مشترک اسارت، اختلافات عقیدتی را به حداقل رساند و انسجام جمعی را حفظ کرد. حضور ابوترابی نه تنها موجب آرامش و همکاری میان اسرا شد، بلکه الهام‌بخش بسیاری بود تا در شرایط سخت، با صبر و همدلی زندگی کنند.

وقتی عقربه‌ها به عقب برگشتند؛ چالش‌های ناگفته ارتش در آغاز جنگ

مراسم رونمایی از المان سرتیپ خلبان یدالله عبدوس آزاده و جانباز ۷۰ درصد - ۲۶ مردادماه ۱۴۰۱ میدان قومس شهرستان سمنان

قطعنامه ۵۹۸ و آغاز پایان اسارت

در مرداد ۱۳۶۷، قطعنامه شماره ۵۹۸ بین ایران و عراق پذیرفته شد و آتش‌بس برقرار گردید. این توافق نقطه عطفی در پایان جنگ و روند آزادسازی اسرا بود.

مبادله اسرا؛ پایان یک دهه اسارت

پس از قطعنامه، حدود دو سال طول کشید تا تمامی اسرای ایرانی در عراق مبادله و آزاد شوند. یدالله عبدوس نیز پس از نزدیک به ده سال اسارت، در ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ به وطن بازگشت.

تغییرات منطقه‌ای و فشار بین‌المللی

آزادسازی اسرای ایرانی نتیجه تغییرات منطقه‌ای و فشارهای ائتلاف بین‌المللی بر عراق بود. عراق که برای مقابله با تهدیدات حمله احتمالی به کویت مجبور به تمرکز نیروهایش در جنوب شده بود، تصمیم گرفت نیروهای نگهداری اسرا را به جبهه‌های دیگر منتقل کند.

فشارهای استراتژیک و تغییر اولویت‌های عراق

در این شرایط، صدام حسین مجبور شد اسرا را آزاد کرده و مبادله آن‌ها را انجام دهد تا بتواند تمرکز خود را بر جبهه‌های مهم‌تر حفظ کند.

زندگی پس از اسارت؛ آغاز چالشی تازه

پس از بازگشت به ایران، یدالله عبدوس با مسائل خانوادگی مواجه شد. اختلافات میان او و همسرش به جدایی انجامید و فرزندان تحت سرپرستی مادر باقی ماندند.

بازگشت به زندگی مستقل

عبدوس زندگی مستقلی برای خود ساخت و با شرایط جدید سازگار شد. او که در طول ده سال اسارت چشم‌انتظار دیدار همسر و فرزندانش بود، حالا باید با فاصله از آن‌ها و با امید دیدار دوباره دخترانش زندگی کند.

افتادن در دام اعتیاد و چالش‌های زندگی

پس از جدایی، یدالله عبدوس وارد تجربه‌ای تلخ‌تر شد؛ اسارت در دام اعتیاد که به تدریج شدت گرفت و زندگی او را پیچیده‌تر کرد.

آشنایی و ازدواج با مریم

در این دوران، یدالله با دختری جوان به نام مریم آشنا شد. مریم ۲۷ ساله بود و با وجود ازدواج ناموفق قبلی، به یدالله علاقه‌مند شد و تفاوت سنی را نادیده گرفت. آن‌ها ازدواج کردند اما اختلافات ناشی از تفاوت خلقیات و اعتیاد یدالله پس از مدتی آشکار شد.

تولد یزدان و تشدید مشکلات

مریم پس از بارداری، پسری به نام یزدان به دنیا آورد. در این زمان اعتیاد یدالله شدت بیشتری گرفت و اختلافات بین آن‌ها افزایش یافت که در نهایت به جدایی انجامید.

امید دوباره؛ ملاقات هفتگی با یزدان

پس از جدایی، یدالله تنها با ملاقات‌های هفتگی با پسرش یزدان آرامش می‌گرفت. این دیدارها انگیزه‌ای شد تا او تصمیم بگیرد برای فرزندش ترک اعتیاد کند و به مسیر زندگی بازگردد.

۲۵۹

کد خبر 2116059

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار