سپاس بر شما یاران گرامی! درود بر «بچههای کار» که در آن روستا، پولهای کوچکشان را در صندوق ما انداختند و اشک شوق بر دیدگانمان نشاندند؛ درود بر آن مردانی که با شنیدن داستان محیطبانان میخواستند هایهای بگریند، اما با غرور مردانهشان به آرامی دستمال بر گوشهی چشم نهادند؛ سپاس بیکران بر دخترانی که کاردستیهایشان را بر میزی گذاشتند تا دوستانی با «همت عالی» خویش از آنها بردارند و رقمی بر کمکها بیافزایند؛ درود بر زنانی که در این وانفسای گرانیها و سختیها، گوشهای از هزینههای زندگی را زدند و پولی در صندوق انداختند؛ دستبوس مادرانی هستیم که خود را به جای مادران آن دو گرفتار گذاشتند و گریستند؛ میستاییم منش پدرانی را که گرفتاریهای همهروزه را فراموش کردند و کمک خود را در راه حفاظت از فردای این سرزمین اهدا کردند؛ سپاسگزار مسوولانی هستیم که این بار، نه در مقام یک مدیر که در جایگاه یک انسان، بی تشریفات اداری و بیهراس از سرزنش احتمالی عافیتجویان، در کنار ما نشستند و کمکمان کردند؛ سپاس بر سازمانهای غیردولتی که صندوق کوچک خود را در صندوق گنجه خالی کردند؛ استوارتر باد گامهای کوهنوردانی که به پاس برخورداری از شکوه کوهستان، دهشهای خود را در راه آزادی محیطبانان واریز کردند؛ پرهنر تر باد دستان هنرمندانی که آثار خود را برای حمایت از دو محیطبان عرضه کردند؛ قدردان آن معدنکاری هستیم که اینبار نه رویاروی ما بلکه در کنارمان بود و شعری در ستایش خاک و گیاه و جنگلبان خواند؛ درود بر آن کارخانهداری که در زیر فشار تحریمها و با وجود غم دستمزدهای عقبافتادهی کارگران، مبلغ درشتی به حساب ریخت... . دستهای پر مهر همهی شما مهربانان را به گرمی میفشاریم، و برایتان آرزوی روزهای سبز و شادمانیهای پایدار داریم.
ماجرای اسعد و غلامحسین، آوردگاهی بود برای سنجش توان مادّی و میزان اثرگذاری ما مردمان سادهی طبیعتدوست بر فضای عمومی جامعه؛ آزمونی بود برای دریافت این که دولت-ملت ایران میتواند تفاهم داشته باشد؛ برای اثبات دگربارهی این که ایرانیان اهل کارهای جمعی هستند؛ برای درک این که دوستداران محیط زیست میتوانند با الگوبرداری از بزرگانی که در این کشور مدرسه و بیمارستان میسازند، یا از بچههای دچار سرطان و یا از معتادان حمایت میکنند... به کارهای نیکوکارانه در راه پاسداشت آب و خاک و زیستمندان این سرزمین بپردازند. این ماجرا، شکارچیان بسیاری را به بازنگری رفتار خویش واداشت؛ گروهی از اینان را بدل به دوستداران پر و پا قرص حیات وحش کرد؛ و بحث محیطبان و منطقههای حفاظتشده را به خیابانها و خانهها کشاند. قدردان اسعد و غلامحسین هستیم که با عمر خویش - این گرانقدر ترین سرمایهی هر انسان- فرصتی به ما دادند که کارگاهی آموزشی به بزرگای کشور دوستداشتنی خود برپا کنیم.
و سخنی با اسعد و غلامحسین: یاران عزیز! مبادا لحظهای بپندارید که وامدار ما هستید؛ ما مدافعان محیط زیست، فقط گوشهی کوچکی از وظیفهای را که در برابر این طبیعت بخشنده داریم (و هیچگاه نخواهیم توانست دین خود را به تمامی به آن ادا کنیم) بهجا آوردیم. ما، فقط کمی وقت یا پول گذاشتیم، شما هستی خویش را به داو گذاشتید... . شما درسآموز هزاران تن شدید، و راهگشای حل مسالههایی که بی پاسخ بر دفتر قضا و حقوق این کشور مانده بود. از این پس، نگاه جامعه به محیط زیست دگرگونه خواهد بود؛ ما مشکلاتی را دریافتیم که از آن غافل بودیم؛ شما، بیتردید چهرههای محیط زیستیای خواهید بود که استادان بسیاری باید از شما یاد بگیرند. از امروز، همراهی شما میتواند «گنجهی پشتیبان زیستبوم» را در راه بدل شدن به نهادی اثرگذار در حفظ طبیعت کشور کمک کند.
در این ماجرا، همچنین قدردان خانوادههای شاکی هستیم که با وجود اندوه از دست دادن عزیز خود، و با وجود فشارهایی که حتما از سوی شماری دوست و آشنا بر خود حس میکردند، امکان مصالحه را فراهم ساختند و آبی بر آتش انتقام ریختند.
همگی پاینده و سرفراز باشید. چشم انتظار راهنماییها و همراهیهای بعدی شما هستیم.
به نمایندگی از سوی هزاران ایرانی دوستدار محیط زیست
هیات امنای گنجهی پشتیبان زیستبوم: محمدحسین (بهمن) ایزدی، عباس ثابتیان، عباس محمدی
نظر شما