به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدینشاه قاجار در خاطرات روز جمعه ۸ رمضان ۱۲۸۷ (۱۱ آذر ۱۲۴۹) نوشت: ناهار را منزل خوردیم چهار به غروب مانده زیارت رفتیم. سر راه زیاد شلوغ بود. تا رسیدیم به صحن مقدس زیارت کردیم نماز کردیم، دعا کردیم – انشاءالله مستجاب است. بعد رواق حضرت را گشتم خراب است، انشاءالله باید تعمیر شود. فرش، قالی و نمد گنبد مطهر بد است. باید انشاءالله نو بشود. بعد رفتم دور حجرات صحن را گشتم. شیخ عبدالحسین مرحوم با پول ما تعمیر کرده است؛ خوب ساخته است، اما هزارههای کاشی باید سنگ بشود انشاءالله. رطوبت زیاد است، هزارهها ریخته است. مقبره خود شیخ هم در یکی از حجرات است. مقبره میرزا موسی وزیر طهران در ایوانی است بزرگ،
در سمت حجرات رو به جنوب، شمعدان و چراغ، مستحفظ، قاری داشت. قبر معیرالممالک مرحوم در رواق حضرت، اطاق کوچک آینهکاری قشنگی است. قبر میرزا تقیخان امیر مرحوم، ساعدالملک پسرش، میرزا حسنخان برادرش، هر سه در حجرهای از رواق است.
قبر محمدخان امیر مرحوم، محمدعلیمیرزا، حاجی میرزا آقاسی و غیره و غیره، خیلی است در رواق. قبر میرزا آقاخان را ندیدم. گفتند [جای سه یا چهار واژه خالی است].
امروز به قتلگاه رفتیم - آن طرف حبیب ابن مظاهر - پله میخورد خیلی گود است. اطاقی است کوچک، آینهکاری، نقاشی، متولی دارد. در توی آن گودی هم باز دری است دراز، بلند میکنند مثل قلمدان؛ زمینی است گود. در اینجا حضرت که از اسب افتاده بودند - در محل مدفن حالا - زانو زانو تشریف به این گودال آورده بودند. زیر پای حبیب ابن مظاهر دری است بزرگ که از رواق باز میشود. حجرهای است کوچک، قبر حاجی آغایوسف آغاباشی آنجا بود شیخ کوره حافظ قرآن، روی قبر حاجی نشسته بود. میگفت حاجی یوسف به من چیزی نداده است، من خودم اینجا بیخود قرآن میخوانم.
خلاصه برگشتیم، باز در صحن میگشتیم. سقاخانهای مادر سلطان عبدالمجیدخان ساخته است، خادم داشت، قند داشت، شربت میدادند؛ سقاخانه خوبی ساخته است. بعد از سقاخانه، تکیه درویشی هست جای خوبی بود، تالار بزرگی تمیزی بود. دراویش زیادی بود، بزرگی داشتند بزرگان آنها را دده میگویند. بکتاشی هستند، طریقتشان به سلمان فارسی و جناب امیرالمؤمنین میرسد. مذهبشان سنی است، اما هیچ مذهبی ندارند به جز خوردن، خوابیدن و تنبلی و مفتخوری چیز دیگر ندارند، هیچ مذهب ندارند.
بعد سوار شده برگشتم منزل. از دیشب ببریخان [گربه ناصرالدینشاه] گم شده بود، رفته بود توی اردو رفته بود چادر والده شاه روی پوش خوابیده بود. از صبح الی وقتی که زیارت رفتم، هرچه گشتند پیدا نشد. بعد پیدا شده بود؛ بسیار ذوق کردم. شب را بعد از شام عرفانچی آمد روزنامه خواند. بعد خوابیدم. زاغی...
دلبر ناخوش است. امینالسلطان تب دارد. حاجی میرزا علی [و] حکیمالممالک را از روز آخر کاظمین الی حال ندیدهام.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار از ربیعالاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۱۸۱-۱۸۰
۲۵۹






نظر شما