نیروهای امنیتی و تندروها مخالف سیاست های انتخاباتی مصدق / دو کودتای غرب  صدیقی ها، بازرگان ها، سحابی ها و اللهیار صالح ها را خانه نشین کرد

امکان را باید ساخت، بعد از کودتای ۲۸ مرداد، رجال ایران نگفتند چون کودتا شده، کنار می کشیم، مصدق زندانی و دادگاهی شد، یارانش، وزرایش و طرفدارانش همه یا در زندان یا کشته شده یا تحت شکنجه و یا آواره و فراری بودند. لیکن آمدند روزنه گشایی کردند. به شاه نامه نوشتند. چون شاه گفته بود انتخابات آزاد است. گفتند پس ما می خواهیم میتینگ بگذاریم؛ مرحوم علامه دهخدا، مرحوم آیت الله سیدجعفر غروی، مرحوم حجت الاسلام جلالی موسوی، مرحوم سرهنگ احمد اخگر، که همگی مصدقی و ملی بودند، نامه ای به وزارت کشور برای برگزاری میتینگ و دعوت از مردم برای مشارکت در انتخابات نوشتند. با همین نامه معلوم شد کی دروغ می گوید.

فروزان آصف نخعی: محمد ترکمان مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین، مهمترین دلایل خود را برای امضاء بیانیه ۱۱۰ نفر مطرح کرد. او در این گفت و گو، به الگوی نبرد نرم، فداکارانه، بدون خشونت و مسالمت آمیز و انتخاباتی مرحوم دکتر مصدق در برابر الگوی سخت دو دیکتاتوری کودتاگر پهلوی اول و پهلوی دوم توجهی جدی دارد، و خشونت حاصل از این دو کودتا با پشتیبانی انگلیس و آمریکا را مهمترین مصائب ایران و منطقه خاورمیانه ذکر می کند. او با ذکر این که کودتای پدر و پسر منتهی به دست بالاشدن نیروهای امنیتی و نظامی، و تفوق آنان در اتخاذ سیاست های امنیتی به جای سیاست های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شد می گوید: «ولی ورود دکتر مصدق در مجلس چهاردهم، به تدریج جریان ملی را قدرتمند کرد. با رشد جریانات ملی و نخست وزیری دکتر مصدق ، جریان چپ استالینی که در فضای اختناق امکان رشد داشت، به دلیل ظهور جریانات ملی و ظهور فضای آزاد ناشی از آن، تضعیف شد.» او با تاکید بر این که رهبران سیاست های میانه روانه خلاف رهبران سیاست رادیکال، همواره صدمات را به جای مردم، متوجه خود می کنند تاکید می کند«مصدق حاضر بود خودش جان بدهد ولی مردم آسیب نبینند. متاسفانه در موقعیت های رادیکال، مردم بیشتر آسیب می بینند تا آن هایی که مردم را به رادیکالیسم دعوت می کنند...با این همه اشخاصی چون او از آن روز تا امروز تحت فشار بوده و هستند و نمی گذارند خدمت کنند.» زیرا بقای نیروهای امنیتی در کنار گذاشتن نیروهای میانه رو و حفظ نیروهای رادیکال در صحنه سیاست است. این گونه نیروهای امنیتی و نظامی بقای حاکمیت سیاسی را روز به روز به خود وابسته تر می کنند. با این همه این صدای بلند و رسای مصدق است که در دادگاه نظامی می گوید اگر ۱۰۰ سال هم به طول بینجامد راه همین است، ایجاد یک پارلمان مردمی. این نگاه کارساز بود که از نظر ترکمان «مرحوم دکتر مصدق تنها نخست وزیری در طول تاریخ دنیا بوده که در روزهای اول نخست وزیری اش، مجبور بود از خانه بیرون نیاید و نخست وزیری را به خانه اش منتقل کندزیرا در صورت خروج از منزل ترور و کشته می شد.» او در این گفت و گو به سیاست های مرحوم مصدق برای گذار ایران به توسعه و دمکراسی نظر ویژه دارد که در زیر از نظرتان می گذرد:

***

نقش بیگانه در شکل گیری خشونت در ایران

برخی در رویدادهای مشروطه بر حرکت قانونگرائی تاکید می کردند، ولی در عمل رفتاری انقلابی داشتند، چرا؟

این شعر از مولاناست که می گوید:

تاجنینی کار تو خون آشامی است.

تجربه زیسته و به قول دکتر فرهادی "دانش ضمنی" هر ملت و قومی، حکایت گر دانشی است که مردم در طول حیات خود کسب کرده و نسل به نسل منتقل می کنند. مراجعه به ادبیات و دواوین شعرا، یادآور مطالب فراوان حکمت آمیز در باره فضیلت رواداری و میانه روی است. برای مثال ابن یمین در فضیلت میانه روی به حدیثی از «سید عربی» منظور پیامبر (ص) « خَیرُ الْاُمورِ أَوْسَطُها » استناد کرده است.

از این رو حاکمیت چنین نگاهی در جامعه ایرانی با توجه به تجربه زیسته اش عموما مانع تندروی بوده است. البته در این بحث به سلسله هایی که برای کسب قدرت با خشونت یکدیگر را حذف می کردند نظر ندارم، بلکه به مردم ایران در این بحث توجه می کنم؛ به این معنا که دلیل پایداری زندگی شان در طول قرون حکمت میانه روی ودانش برخاسته از آن بوده و یکدیگر را تحمل و با یکدیگر مدارا، تعامل و گفت و گو می کردند.

اما در دوران اخیر، با ورود قدرت های استعماری به ایران و کشورهای دیگر، برغلظت خشونت ها افزوده شد. در این باره می توان مطالعه جداگانه ای انجام داد. برای مثال در قتل ناصرالدین شاه، سیاست خارجی بدون نقش نبود. میرزا رضا از استانبول آمد و ماموریت داشت.

روایتی خصوصی از ترور ناصرالدین شاه - پایگاه خبری تاریخ و فرهنگ
ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی

آیا دولت عثمانی در ترور ناصرالدین شاه نقش داشت؟

گفته شده ظلم و جور اعمال شده توسط کامران میرزا نایب السلطنه منجر به انتقام میرزا رضا از ناصرالدین شاه شده است. البته بعد از بازداشت میرزا رضا کرمانی، خیلی ها از جمله ملک التجار یا شخص دیگری با او صحبت کرده اند. گویی صحبت ملک التجار این بوده که با حذف ناصرالدین شاه، آیا امام جعفر صادق را پشت دروازه تهران نگاه داشته بودی تا بعد از کشته شدن شاه او را جایگزین نمائی؟ میرزا رضا کرمانی می گوید به این سخن حکیمانه فکر نکرده بودم. پس باید پیش از تخریب به جایگزین اش اندیشید.

البته سید جمال و میرزا آقا کرمانی و شیخ احمد روحی و برخی دیگر از مخالفین در عثمانی بودند و از مبلغین " اتحاد اسلام" ، سلاطین عثمانی هم که خود را خلیفه پیامبر می دانستند. ناصرالدین شاه هم نسبت به بقیه کشورهای اسلامی، چندان از آنان تبعیت نمی کرد و سیاست نسبتا مستقلی نسبت به حکومت عثمانی داشت.

نقش نشریات رادیکال و سیاست های براندازانه در تعمیق خشونت و تندروی

دیگر عامل های خشونت چه مواردی بودند؟

تعدادی از جرایدی که در هندوستان، استانبول، مصر و لندن مثل حبل المتین ، اختر، قانون منتشر می شدند، سطح مطالبات و درشت گویی را بالا بردند و به برخوردهای تند دامن زدند. البته برخی رجال عاقل کشور به دلیل هزینه بالای براندازی، دنبال اصلاح درونی بودند مانند میرزا هدایت الله وزیردفتر و عبدالوهاب خان آصف الدوله ... که به تعبیر استاد دکتر فراستخواه کنشگر مرزی بودند و" پائی در دیوان و پائی در ایوان " داشتند.

متاسفانه روحیه براندازی، و"طرحی نو درافکندن" و فیل هوا کردن دررویدادهای مشروطه به ویژه توسط تندروهایی که از قفقاز آمده بودند و تحت تعالیم آنارشیست ها، حرکات خشن و خشونت بار داشتند غالب بود. یکی از رهبران تندروها حیدرخان عمواوغلی، معروف به حیدر بمبی بود. از جمله تخصص های او بمب سازی بود. آن ایام، ایران نیازی به بمب و بمب ساز نداشت، نیاز به عقلانیت، همکاری و تعامل و گفت و گو و استقلال و صیانت از منافع ملی داشت.

در آن زمان تقی زاده جزو جریان تند بود وبعدها در خاطراتش با انتقاد از خود استغفار کرد و گفت «ما بد کردیم». این جریان تندرو دنبال براندازی بود. حال این موضوع تا چه اندازه به جهل نسبت به اوضاع جهان و جایگاه ایران در نظام جهانی و منطقه ای و خودخواهی ها و قدرت طلبی ها داشت و ... ، باید جدا جدا بررسی و شناخته شود.

شماره نخست از روزنامه حبل المتین منتشر شده در 110 سال پیش | مرکز  دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
نخستین شماره حبل المتین

تقلید از انقلاب فرانسه و رشد خشونت

محیط منطقه و بین الملل تا چه اندازه روی رشد خشونت در آن مقطع از تاریخ ایران، نقش داشت؟ برخی نظریه پردازان مطرح می کنند تقلید از انقلاب فرانسه نسبت به تقلید از انقلاب انگلوساکسون بسیار برجسته تربوده است. دلیل این امر چیست و در رشد خشونت تا چه اندازه تاثیر داشت؟

مطلبی که شما می فرمائید صحیح است. البته باید میان آنچه ذیل عنوان مشروطیت رخ داد و مشروط سازی قدرت تمایز قائل شد. بنده مخالفتی با قسمت نخست سئوال شما ندارم. اما در باره آنچه رخ داد، صحبت می کنم.

مخبرالسلطنه یکی از نویسندگان قانون اساسی در خاطراتش می نویسد: اشتباه کردیم، دنبال قانون اساسی فرانسه و بلژیک رفتیم، و دنبال الگوگیری و ... از مشی غیر هیجانی که در انگلیس حاکم بود، نرفتیم. برخی آگاهان آن زمان در مکتوباتشان آورده اند که تندروها در مشروطه، متاثر از تعلیمات انقلاب فرانسه بودند و جزوه ای از انقلاب فرانسه خوانده بودند و با توجه به تحولات آن از جمله خون ریزی و ... می خواستند طابق النعل بالنعل در ایران نیز آن تجربه را تکرار کنند.

انقلاب فرانسه - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
انقلاب ۱۸۳۰ فرانسه

اما قسمت دیگر ماجرا دو جریان اجتماعیون و عامیون بودند که تحت تاثیر بلشویک ها و سوسیال دمکرات های اروپایی و روسی بودند. مرحوم «ایرج افشار» کتابی دارد تحت عنوان «اوراق تازه یاب مشروطیت». این اوراق در اسناد «سیدحسن تقی زاده» بود. آنجا نامه هایی به فرانسه از ورام پیلوسیان وتیکران ترهاکوبیان وجود دارد که نشان می دهد آنان در رویدادهای آن ایام ذی نقش بوده اند . یا میرزا کریم خان رشتی و برادرانش، این میرزا کریم خان همان فردی است که بعدها او را در کنار رضاخان برکشیده توسط بریتانیا می بینیم.

یا ابوالفتح زاده و منشی زاده که بعدها "کمیته مجازات" را ایجاد کردند . اینها دنبال گفت و گو و مصلحت ملی نبودند، بلکه دنبال اعمال اتوریته و قدرت خودشان بودند و به هیچ کسی هم رحم نمی کردند. تنها کارشان حذف فیزیکی نیروهای مقابل بود. در این ماجرا هم تنها شیخ فضل الله نوری ترور و اعدام نشد، بلکه سیدعبدالله بهبهانی و صنیع الدوله و هر کسی دیگر را که مانع می پنداشتند کشتند. راه ترور و حذف فیزیکی در ایران، توسط چنین نیروهایی باز شد. البته در گذشته هم به اشکالی دیگر داشته ایم ، همچون ترورهای اسماعیلیه ، که آن حکایتی دیگر است .

در خاطرات "علی دیوسالار" تحت عنوان "اردوی برق" آمده که گروهی که از رشت به تهران می آمد، کشتار کرده اند تا به تهران رسیده اند. علی دیوسالار جزو فرماندهان اردو بوده، می گوید آنقدر جنایت اتفاق افتاد که خود او شرمنده شده بوده است.

در این میان جریان هایی معروف به "مجاهدین قفقازی" در کار اخاذی و تهدید به قتل بودند، زنده یاد دکتر مصدق در کتاب "خاطرات و تالمات" از مصائبی که این جماعت هنگام عبور او از قفقازیه بر سر او آورده بودند شرح مفصلی را روایت کرده است.

نکته جالب، زنجیری است که هیاهوئیان و تندروهای دوران مشروطه کودتای سوم اسفند، و کودتاهای ۲۵ و ۲۸ امرداد و ... به یکدیگر متصل می کند. از جمله این ها می توان از آقامیر قفقازی و سید جواد حمزاوی فرزندش، که زاهدی در سال ۱۳۳۲ مدتی در باغ او در کرج پنهان بود و دکتر منشی زاده، فرزند منشی زاده کمیته مجازات، و رهبر حزب سونکا، و کلنل کاظم خان سیاح و ... نام برد.

تضعیف قدرت مرکزی در ایران و پرهیز آیت الله بروجردی به امر سیاست

پیامد چنین رخدادی چه بود؟

حرکت تضعیف ایران که قبلا و در دوره ناصرالدین شاه وجود داشت، پس از ترور و قتل او شدت گرفت. البته چنین رویدادهایی برای برخی درس شد تا به سیاست هم ورود نکرده و از ورود به آن بپرهیزند. در جایی خواندم شخصی به مرحوم آیت الله بروجردی برای دخالت در امری سیاسی مراجعه می کند. او امتناع کرده و می گوید برخی از آقایان که در نجف مواضع تندی علیه شیخ داشتند، زمانی که خبر اعدام شیخ فضل الله نوری به نجف رسید، بسیار متاثر و ناراحت شدند و من فهمیدم که سیاست خیلی پیچیده است.

پس از اعدام شیخ، یفرم خان به زنجان رفت تا ملاقربانعلی زنجانی از علمای معروف زنجان را نیز بکشد که آخوند خراسانی طی تلگرافی به مرکز ، آنان را از این عمل برحذر داشت. ملاحبیب خراسانی دیوان شعری دارد، او از مشروطیت جانبداری اما به تندروی ها و حرکات ناصحیح هم انتقاد می کرد، نویسنده ای که مقدمه ای بر دیوان نوشته ، مدعی است که تندروها او را مسموم کردند. در آن ایام با باب شدن خشونت، ترور در گیلان، مازندران، تهران و ... زیاد شد.

عدم آگاهی بازیگران سیاسی از پیامدهای گسترش خشونت و عدم مشارکت علما در هیات ۵ نفره

آیا یکی از دلایل باز شدن باب ترور، این نبود که بسیاری از دست درکاران به پیامدهای تصمیمات خود آگاهی چندانی نداشتند؟ به عبارتی به دانش آینده نگر مجهز نبودند؟

آن کسانی که در قضیه دخالت داشتند همانگونه که شما فرمودید، مطلب برایشان مشخص نبود. تعدادی از جمله سید حسن تقی زاده، مخبرالسلطنه هدایت، یا مجدالاسلام کرمانی بعدها آن ایام را نقد کرده اند. برای مثال مجدالاسلام کرمانی که خود منتشر کننده نشریه ای بود، بعدها در نقدهای فراوانی اعلام کرد که مطبوعات و انجمن ها به ابزاری برای انتقام کشی و اخاذی و تهدید افراد تبدیل شده بودند. اما عدم آگاهی به پیامدهای موضوع در دوبخش عوام و خواص قابل بحث است.

تهران پریروز - عکسی فوق العاده زیبایی از سردر مجلس شورای ملی. جالب این که  در این عکس نوشته "عدل مظفر" از میانه سردر برداشته شده! «عدل مظفر»، نشانی که  از آغاز
ورودی مجلس شواری ملی مشروطه

در بحث عوام، دکتر «رضازاده شفق» در مقاله ای با عنوان «امان ازعوامیت یا عوام الناس» یا قریب به این عنوان ، می نویسد عوامیت، گرفتاری هایی برای جامعه ایجاد می کند و عوام را تبدیل به ابزاری در خدمت سوء استفاده کنندگان می کند. به عنوان مثال می نویسد:

در انجمن آذربایجان تبریز، خلایق جمع شده، و صحبت از نظام نامه (متمم قانون اساسی) بود. آن ها با ارسال تلگرافی به تهران تاکید داشتند "نظامنامه" باید ظرف ۲۴ ساعت به تبریز ارسال شود. اما آیا تدوین قوانین مادر که باید حافظ مصالح مردم و محدودیت حکومت و مسایل مختلف باشد در ۲۴ ساعت امکان پذیر است؟ تا این که در موقعیتی دیگر «نظام نامه ای» (متمم قانون اساسی) ارسال شد و فردی ناگهان در جمع به زبان ترکی گفت:

«بیز بونظام العلمای ایستامیراخ». به جای این که بگوید «نظامنامه» را نمی خواهیم، چون با «نظام العلماء» اختلاف داشت، گفت ما این «نظام العلماء » را نمی خواهیم. در نهایت، این بدفهمی موجب شد خلایق به قصد کشتن نظام العلما راه بیفتند. در این میان عده ای جلو افتاده و گفتند اصلا بحث راجع به «نظام العلما» نیست، بلکه در باره «نظامنامه» است. یا نوشته اند در تظاهرات علیه محمد ساعد نخست وزیر، جماعتی از عوام شعار می دادند "مرگ بر ساعت"!

اما در حوزه خواص، برخی علمای آگاه با دیدن پیامدها و رخدادها، همان گونه که اشاره شد طریق احتیاط و بعضا کناره گیری را پیش گرفتند. بگونه ای که در مجلس دوم که قرار شد بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی، ۵ نفر از علماء طراز اول، برای عدم مخالفت قوانین مصوبه با شرع (توجه بفرمائید نه موافقت، بلکه عدم مخالفت) را بررسی و انتخاب کنند. براین اساس آخوند خراسانی و ملاعبدالله مازندرانی ۲۰ نفر از علمای طراز اول را معرفی کرده بودند تا از میان آنان ۵ نفر انتخاب شود. ( در این باره مطلبی نگاشته ام تحت عنوان سیرتحول و تطور اصل دوم متمم قانون اساسی که در آن جا این موضوع را شرح داده ام.) در نهایت کسانی که انتخاب شدند اکثریت آنان حاضر نشدند، عضو هیات ۵ نفره بشوند.

بنابراین، روایتی که می گوید در مشروطه علماء را کنار گذاشتند چقدر صحت دارد؟

این که برخی می گویند در مشروطه علماء را کنار گذاشتند، دقیق نیست، زیرا گروهی وظیفه خود را تعلیم و تعلم و ارشاد دینی و اخلاقی جامعه می دانستند، گروهی نیز با توجه به رخدادها، خوشبین نبودند، اما گروهی نیز حضور داشتند، البته نباید فراموش نمود که بودند افرادی که تمایل بحضور آنان در مجلس و امور سیاسی نداشتند.

عصر هرج و مرج، و از بین رفتن نهادهای مدنی

با این همه، جانبداری از مشروطه برای برخی به معنای ویرانگری و انقلابی گری ترجمه شد. در محیط بین الملل انگلیس و روس در ایجاد چنین وضعیتی چه نقشی داشتند. و آیا طبیعی نبود از میان هرج و مرج مذکور یک دولت نظامی به نام استبداد منور بیرون بیاید؟

در آن دوره، بریتانیا دنبال مرکزگریزی، دامن زدن به خشونت و تضعیف ایران و حکومت مرکزی بود. در همان زمان بر اساس قرارداد ۱۹۰۷ ایران به سه قسمت تحت سلطه بریتانیا، روسیه و منطقه حائل تقسیم شد. در این مقطع تاریخی، بریتانیا در ایران حاکم بود. آن سیاست، رجال و نهادهای مدنی حافظ جامعه را تضعیف و حذف می کرد. طالبوف در اعتراضی می گوید چرا با توجه به نقش مهم ایلات در حفظ مرزهای کشور، آنان در مجلس نماینده ای ندارند؟ از آن ایام، عصر از بین رفتن نهادهای سنتی، که تاب آوری ایران را در طول تاریخ حفظ کرده بود و تا امروز نیز ادامه دارد، آغاز شد.

نیروهای امنیتی و تندرو مخالف سیاست های انتخاباتی مصدق / دو کودتای غرب  صدیقی ها، بازرگان ها، سحابی ها، اللهیار صالح ها را خانه نشین کرد
آیت الله شیخ فضل الله نوری

وقتی مجتهدی مانند شیخ فضل الله را که در جامعه دارای پایگاه است، بشود به دارآویخت، یا میرزا اصغر خان اتابک صدراعظم در دوره های ناصری، مظفری و محمدعلی شاه را بشود کشت، و کسی جرات نکند جنازه اش را از روی زمین بردارد، که احتشام السلطنه می نویسد چهار نفر حمال، آمدند جنازه او را برداشتند. او نه تشییع داشت و نه ختم، آن وقت برای قاتل فرضی امین السلطان، عباس صراف تبریزی تشییع و مراسم مفصل برگزار و تاج های گل نثار شود، این باین معنا است که مردم ایران شما هیچ ارزشی ندارید. با رجال که این رفتار شود، وای به حال خودتان! احتشام السلطنه رئیس مجلس بود. شب چندنفر از تروریست ها به منزلش رفتند، به او گفتند اگر استعفاء ندهد او را می کشند. به آنان می گوید صبح می روم و استفعفا می دهم. گفتند خیر و شبانه استعفا داد!

یا زمانی که به محمدعلی شاه پادشاه کشور، توسط حیدرعمواوغلی و باندش با نارنجک و بمب سوء قصد شد، عده ای کشته شدند. از دستگیر شدگان عده ای را سفارت بریتانیا تایید کرد تابعیتش را دارند و باید آزاد بشوند. و از برخی مثل حیدرخان عمواوغلی تاری وردیف سفارت روسیه گفت تبعه روس است، و باید آزاد شود. با این وضعیت بی پناهی، دیگر شان و منزلتی برای شهروندان باقی نمی ماند به همین دلیل می بینیم که با بسیاری از خانواده ها و رجال که از ارکان حفظ این آب و خاک بودند چه کردند؟

چرا آقا سیدکاظم یزدی مرجعیت عام پیدا کرد؟

در روند تشدید خشونت ها کدامیک از اتفاقات را تعیین کننده می دانید؟

از جنگ جهانی اول و مهاجرت نمی توان گذشت. مهاجرت شاید به نوعی تندروی بود، هرچند مرحوم مدرس هم جزوشان بود. عقلا موافق مهاجرت نبودند. رجال ایران به این جا رسیده بودند که بعد از جنگ های ایران و روسیه،و جدائی هرات ، ایران را باید با درایت و عقلانیت و نه با شعار اداره و حفظ کرد و نه با ورود به دسته بندی های سیاسی و یا نظامی. برای مثال در کتاب خاطرات «اعظام قدسی» آمده که آقاسیدکاظم یزدی در نجف، به شدت مخالف حرکت مهاجرین بود.

او آدم خوشفکر و روشنی بود و به دلیل عدم دخالت در رویدادهای زیانبار برای ایران و مردم، مرجعیت عامه پیدا کرد. اعظام قدسی می نویسد در نجف نزد آقاسیدکاظم یزدی رفته و گفتم مهاجرین در کوه ها و بیابان ها سرگردان هستند؛ سرپناه وغذا ندارند، چیزی بنویسید تا مقلدین شما در منطقه، کمکی به آنان بنمایند. سید کاظم یزدی گفت: چرا دست از سر این ملت مظلوم برنمی دارید؟ هر روز تحت یک عنوانی این ها را به عرصه خطر می کشانید و دچار آسیب می شوند. دست بردارید، نکنید این کارها را. بگذارید مردم زندگی معمولی خودشان را داشته باشند. در درگیری ها ی دو دهه، کشور آنقدر ضعیف شده بود که بریتانیا با یک گروه قزاق که فرمانده شان انگلیسی بود و رضاخان را بر آنان ریاست داده بودند، کودتا کردند و پایتخت را تصرف نمودند!

استبداد و دیکتاتوری بعد از سوم شهریور، استثنایی در تاریخ ایران

کودتا موفق شد حال با قدرت گیری رضاخان، با چه چرخش های جدیدی مواجه ایم؟ چه نیروهایی در مقابل آن ایستادگی می کردند؟

مرحوم دکتر مصدق در مجلس چهاردهم می گوید محمد علی شاه مخالف قرارداد ۱۹۰۷ بود پس باید کنار می رفت که رفت و بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، شاهد خشونت سازماندهی شده توسط حکومت هستیم. یحیی دولت آبادی در خاطراتش می نویسد: نمایندگان را شبانه برای امضاء می بردند، و آنان متعهد می شدند: فردا یعنی ۹ آبان ۱۳۰۴در مجلس به خلع قاجاریه و سپردن امور به دولت موقت به سرپرستی رضاخان رای دهند.

نفس ها بریده شد، تا دوره پنجم و ششم مجلس که نمایندگانی مثل مرحوم دکتر مصدق، و مدرس مقاومت می کردند. از دوره هفتم مجلس به بعد، خفقان علی الدوام تا شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط بریتانیا و روسیه شوروی اوج گرفت . مرحوم مدرس در مجلس ششم گفت: چنین استبدادی در تاریخ ۵۰۰ ساله ایران نمونه نداشته است، و درست هم گفت.

دیکتاتور اعظم تاریخ ایران کیست؟ - همشهری آنلاین
دیکتاتوری رضاخانی

پادشاهان قاجار متکی به نیروهای داخلی بودند و نمی توانستند فشاری را که یک شخص متکی و برکشیده توسط نیروی خارجی و برخوردار از قشون و درآمد نفت و ...می تواند وارد آورد، وارد بیاورند. برای مثال حکومت های فارس، لرستان، و دیگر ایالات، هر یک مشارکتی با نمایندگان سلطان و مقام های محلی اداره می شد مقام ها و چهره هائی که هر یک برای خود اقتداری داشتند. قدرت مرکزی نمی توانست هرکاری که می خواست با ولایات و ایالات انجام بدهد.

سلاطین برای بسط و تعمیق قدرت خود در سراسر کشور و برای پیش برد امور، از هر یک از اقوام مانند کردها، مازندرانی ها، گیلک ها، لرها زن می گرفتند تا از این طریق پایه های حکومت خود را تقویت کنند. دیگر نیاز نبود همه جا به اعمال زور آشکار متوسل شوند.

ولی با قدرت گیری رضاخان توسط بیگانه، و در اختیار داشتن پول نفت، و تمرکز همه چیز در مرکز، اساسا دیگر او احتیاجی به داخل نداشت به همین دلیل ، همه، از جمله نزدیکترین اشخاص به خودش را نیز قلع و قمع کرد.این نوع تمرکز در تاریخ گذشته ایران سابقه نداشته است و پدیده ای تازه است . پس باید بپذیریم استبداد و دیکتاتوری بعد از سوم شهریور، هیچ وقت پیش از آن در تاریخ ایران وجود نداشته است.

رضا شاه مجلس سنا را هیچوقت تشکیل نداد

تندروی رضاشاه در امر حکومت داری متکی به چه مولفه هایی بود؟

مهمترین آن ها نظامی گری، وابستگی به خارج، حمایت قدرت خارجی از حکومت، امکانات مالی مانند نفت، و از بین بردن نهادهای مدنی و بخش خصوصی است. مرحوم دکتر مصدق تعبیر زیبایی در مجلس چهاردهم دارد، می گوید تا قبل از سوم اسفند بریتانیا به گریز از مرکزدر ایران کمک می کرد و تمایل نداشت حکومت مرکزی قوی باشد. با آمدن رضاخان قضیه برعکس شد. دکتر مصدق می گوید که عمل انگلیسی ها در ارتباط با رضاشاه این چنین بود: چون که ۱۰۰ آمد ۹۰ هم پیش ماست. ۱۰۰ یعنی خود رضاخان در چنگال ما است، در این مرحله دیگر نیازی به شیخ خزعل یا بختیاری و دیگر ایلات یا گروه های تروریستی نیست.

آنان مقدمات قدرت رضاخان را فراهم کرده بودند و وقتی که نوبت حذف خودش رسید، خود او هم بدون پناه و پایگاه داخلی در طرفه العینی حذف شد. اما دیگر مولفه بسیار مهم آن گنجاندن مجلس شورای ملی و مجلس سنا در قانون اساسی بود. اعضای مجلس سنا تعدادی را انتخاب و پادشاه نیز تعدادی را انتصاب می کرد. اما می بینیم هیچوقت مجلس سنا تشکیل نشد. چرا؟ زیرا در صورت تشکیل مجلس سنا، افراد ریشه دار و اهل حساب و کتاب و آشنا به ارقام و مسایل کشورو جهان وارد حلقه قانونگذاری و نظارت بر امور کشور می شدند.

یعنی می فرمایید رادیکالیسم و تندروی رضاشاهی، نیروهای اصیلی را که می توانستند عامل پیشرفت کشور باشند حذف کرد؟

بله. آنان را حذف کردند.

استبداد دوشاخ چگونه صد شاخ شد؟

آیا این نیروها را می توان بر اساس نظریه آقای فراستخواه، کنش گران مرزی نامید؟

بله. درست است. آن ها حذف شدند و مجلس سنا تشکیل نشد. اما برخی می گویند ورود مش باقر بقال به مجلس ارزشمند بوده است. در حالی که باید پرسید چه ارزشی دارد؟ آدمی که با این مقولات یعنی قانونگذاری و سیاست داخلی و خارحی و مسائل حکمرانی آشنا نیست، آلت دست کسانی می شود که می فهمند دارند چه می کنند.

به همین دلیل طالبوف که از آذربایجان انتخاب شده بود، به ایران نیامد و به مجلس نرفت. زیرا او به شورشی گری ها معترض بود و می گفت شما استبداد دو شاخ را به استبداد صد شاخ تبدیل کرده اید. ثانیا در یکی از نامه هایش می نویسد انگلستان که مادر پارلمانتاریسم دنیا است، احزاب محدودی دارد. این تهران چگونه جانوری است که شنیده ام ۱۲۰ حزب و گروه و جمعیت در آن ایجاد شده است.

البته موقعیت ایران را هم باید درنظر بگیریم. ایران در چهار راه حوادث، در کنار هندوستان قرار داشت. بریتانیا از زمان استقرارش در هند، با هدف تامین امنیت این مستعمره و غارت آن ، طالب تضعیف ایران بود از این رو بخش هایی را از ایران جدا کرد و یک بخش هایی حائل به وجود آورد.

به میدان آمدن میهن پرستاران؛ احتمال ترور مصدق در روز اول نخست وزیری

با وجود همه حذف ها، آیا کسی بود که باز هم خواهان ورود به مجلس برای حفظ منافع ملی باشد؟

افرادی میهن دوست یا به تعبیر آقای دکتر فرهادی، میهن پرستار بودند که اگر ایران حفظ شده، مقدار زیادی ناشی از دلسوزی ها و کنشگری های همین عناصربوده است. عناصر سالم، و میهندوست، مانند مرحوم دکتر مصدق هر وقت می توانست نقش مثبتی ایفا کند، حضور می یافت، در غیر این صورت کنار می رفت. هیچگاه بهانه نمی کرد رضا خان هست، کاری نمی شود کرد. برای مثال به عنوان والی فارس با کودتای بریتانیایی سوم اسفند مخالفت کرد و استعفا داد و با همه مخاطرات از جمله دستگیری آن را به رسمیت نشناخت.

دکتر مصدق که بود | زندگینامه و اقدامات مهم + عکس - کجارو
دکتر محمد مصدق نخست وزیر

تا این که سید ضیاء رفت و قوام السلطنه دولت تشکیل داد. در دولت قوام به مصدق پیشنهاد وزارت مالیه دادند، قبول کرد. مصدق پس از ورود به تهران و تصدی وزارت مالیه با وجود همه فشارها حاضر نشد با آرمیتاژ اسمیت مستشار انگلیسی مالیه و باقیمانده قرارداد ، ۱۹۱۹همکاری کند و به کار او پایان داد. مصدق برنامه اصلاحات در مالیه را در پیش گرفت. با این همه اشخاصی چون او از آن روز تا امروز تحت فشار بوده و هستند و نمی گذارند خدمت کنند. آنچنان که مرحوم دکتر مصدق همان روزهای اول نخست وزیری، مجبور شد به خانه برود. اگر بیرون می آمد، او را ترور کرده و می کشتند. فکر می کنم مرحوم دکتر مصدق تنها نخست وزیری در طول تاریخ دنیا بوده که در روزهای اول نخست وزیری اش، مجبور بود از خانه بیرون نیاید و نخست وزیری را به خانه اش منتقل کند.

عاملیت غرب در تقویت رادیکالیسم و تندروی در ایران

شما رادیکالیسم و تندروی را نقد کردید، رادیکال ها دوست دارند نیروهای مقابل را محدود بکنند، ولی عکس آن رخ می دهد، تجربه زیسته شما چه می گوید؟ آیا در دام رادیکالیسم افتاده اید؟

رادیکالیسم حاصل استبداد و جهل است. این استبداد و جهل در دو دوره رضاخان و پسرش روی هم به مدت طولانی ادامه داشت. چرا بسیاری از جوانان و امثال بنده نیز در مقطعی در دام رادیکالیسم افتادیم؟ به دلیل خفقان دوران رضاخانی و پسرش. زیرا در خفقان انتقال تجربیات انجام نمی شود. در آن زمان خیلی ها جرات نکردند خاطراتشان را منتشر کنند برای مثال خاطرات "سیدباقر کاظمی" و خاطرات "قهرمان میرزا سالور" که اخیرا منتشر شده اند به دلیل ترس از رضاخان، آن زمان منتشر نشد.

اگر کودتای رضاخانی انجام نگرفته بود، ایران به تدریج به سمت تعادل و توسعه پایدار و متوازن می رفت و بسیاری در پرتو انتقال تجربیات و گردش آزاد اطلاعات، رادیکال نمی شدند. به نسل های معاصر ایرانی خیلی جفا شد، گناه اصلی هم متوجه غرب است که کودتای سوم اسفند و کودتای ۲۸ مرداد را انجام دادند و زندگی ملت ایران و مردم منطقه را آشفته ساختند.

یعنی در ایجاد این رادیکالیسم، عاملیت غرب را بسیار برجسته می دانید؟

بله. غرب عنصر اصلی بود. قبل از این که مرحوم دکتر مصدق دولت خود را تشکیل بدهد، به دلیل خفقان ، در دانشگاه حزب توده با حرف های تازه و جذاب، حرف اول را می زد. ولی ورود دکتر مصدق در مجلس چهاردهم، به تدریج جریان ملی را قدرتمند کرد. با رشد جریانات ملی و نخست وزیری دکتر مصدق ، جریان چپ استالینی که در فضای اختناق امکان رشد داشت، به دلیل ظهور جریانات ملی و ظهور فضای آزاد ناشی از آن، تضعیف شد.

با کودتای ۲۸ مرداد مجددا خفقان ایجاد شد و عناصر دلسوز امثال صدیقی ها، بازرگان ها، سحابی ها، اللهیار صالح ها، آذرها ووو خانه نشین شدند، زیرا نباید با جامعه ارتباط فعال می داشتند. در این شرایط باید پرسید نسل جوان از کجا باید تغذیه می شد؟ به همین دلیل برای آرمان هایش، دنبال سرآب رفت. حکومت مستقر هم به قصد ایجاد فضای امنیتی، دائم به خطرهایی استناد می کرد که خودش در ایجاد آن گاه دخیل بود. زیرا خودش اپوزیسیون سازی می کرد.

۱۶ آذر را شاه ساخت، برخی سازمان های ایالتی حزب توده زیرنظر ساواک کار می کردند

به عبارت دیگر نیروهای اطلاعاتی و امنیتی فضا را متشنج می کردند تا رژیم پهلوی در دامن آنان باشد؟

بله. برای مثال مطلبی در مجله آفتاب منتشر کردم مبنی بر این که خلاف آن چیزی که تبلیغ می شد و همچنان بعضا ادامه دارد، ۱۶ آذر را شاه ساخت. ۱۶ آذر روز آرام دانشگاه بود. ولی آن روز باید عده ای کشته می شدند. در اول بهمن سال ۱۳۴۰ هم نیروهای جانباز با حمله به دانشگاه تعداد زیادی که حتی عدد ۶۰۰ نیز گفته شده است، مضروب و مجروح و بازداشت شدند در حالی که در دانشگاه، اعتراضات بسیار ساده ای انجام گرفته بود.

چرا ۱۶ آذر روز دانشجو نامیده شده است؟ | خبرگزاری صدا و سیما
سه دانشجوی شهید ۱۶ آذر

سازمان های امنیتی و قشونی رژیم همواره تمایل داشتند که برای بسط قدرت و نفوذ خود اوضاع را پر خطر و سرکوب را ضامن بقای رژیم وانمود کنند و حتی "مخالف" بسازند! در خاطراتی که «رفیع زاده» از اعضای حزب بقایی و رئیس ساواک در آمریکا به نام "شاهد" منتشر کرده؛ می نویسد رئیس ساواک سرلشکر نصیری به آمریکا آمد، و CIA برایش برنامه بازدید ازآنجا را ترتیب داده بود. یک بخش هم به نام ایران داشت. می نویسد در آن جا ماشین چاپی بود که روی کاغذی نوشته بودند: این چاپخانه از حزب توده به دست آمده است. می نویسد: نصیری به من گفت، این چاپخانه را خودمان به حزب توده داده بودیم. در آن زمان وقتی چاپخانه را گرفتند در روزنامه ها صفحه اول نوشته بودند: چاپخانه حزب توده کشف شد.

این ها زیر نظر عباس شهریاری یعنی مرد هزارچهره (اسلامی) که بعدها کشته شد کار می کردند. سازمان ایالتی حزب توده در خوزستان، اصفهان، تهران، همگی زیر نظر ساواک بود. یک مشت بیچاره هم جذب و بعد دستگیر می شدند. بنده دو نفر از آنها یکی آصف رزمدیده و یک شخص دیگر ینام محمد زاده را در زندان دیده بودم.

تجربه شخص شما چگونه بود؟

ما نیروهایی بسیار بی تجربه بودیم. یک جمعی از دانش آموزان دبیرستانی که خیلی خیلی زود بود که به عرصه سیاسی گام بگذاریم، ولی به کار سیاسی که پیچیده ترین امر در زندگی اجتماعی است رو آورده بودیم. از ۱۲ سالگی آلوده این بازی ها و آلت فعل شدم. در آن شرایط ، گونی، گونی، برایمان اعلامیه می آمد، و ما ضمن پخش آن ها، تحرکاتی ایجاد می کردیم. با گذشت زمان که متوجه شدم و فهمیدم ماجرا مشکوک است و گروه را تعطیل کردیم، به جرم تعطیلی چنین گروهی، دستگیر شدیم.

در زمان هایی اتفاقاتی می افتاد مانند تیر ۱۳۷۸ کوی دانشگاه به دوستان می گفتم هدف آقای خاتمی و اصلاحات است، واینکه آرامش نباشد، در دام نیفتید. جریان هایی منافعی دارند و منافع آنان در هرج و مرج و آشفتگی تامین می شود.

مصدق راهنمای خوبی برای سیاست ورزی ۱۰۰ ساله

شما و ۱۱۰ نفر دیگر بیانیه ای را امضاء کرده اید که اهداف خروج از رادیکالیسم و روزنه گشایی را دنبال می کند. برخی معتقدند و می گویند اهل فکر و اندیشه مانند شما و آقای فراستخواه نباید وارد این مقوله می شدید، چه دلایل فکری و تاریخی برای عملتان دارید؟

من نمی دانم چه گفته اند. مرجع سیاسی بنده مرحوم دکتر مصدق است و تاسف می خورم از آن دورانی که ایشان را نمی شناختم و به بیراهه رفتم. فکر می کنم دکتر مصدق می تواند در این شرایط راهنمای خوبی برای ما باشد. چون دوران طولانی در عرصه کنشگری و فعالیت اجتماعی بوده، و می تواند از لحاظ مبانی نظری وعملی با توجه به الزامات زمان برای کنشگر راهنمای خوبی باشد.

مرحوم مصدق هروقت می توانست کاری انجام بدهد حضور پیدا می کرد. وقتی شرایط سخت می شد صبوری بخرج می داد تا امکانی بوجود آید. سرش را به دیواربتنی نمی زد.

در دوره های پنجم و ششم، مصدق از جانش گذشت و وارد مجلس شد، نطق هایش را حسین مکی در کتاب "نطق های تاریخی مصدق در دوره های پنجم و ششم" آورده است. او نوشته، افرادی که آن زمان را درک کرده اند، می گویند مصدق با بیان این مطالب، چوبه دار خود را بردوش حمل می کرد. او حاضر بود خودش جان بدهد ولی مردم آسیب نبینند. متاسفانه در موقعیت های رادیکال، مردم بیشتر آسیب می بینند تا آن هایی که مردم را به رادیکالیسم دعوت می کنند. در دوره ششم نطق های تاریخی انجام می دهد که برای نسل جوان درس است. در دوره هفتم با توجه به شرایط اختناق بسیار شدید رضاخان، به احمدآباد می رود. زیرا نمی تواند کاری انجام بدهد.

در قرآن هم داریم لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها (بقره ۲۸۶) آدمیانی که از هیچ حقوقی برخوردار نیستند، باید با یک مستبد وابسته به بیگانه که به اطرافیانش هم رحم نمی کند، چه بکنند؟ مرحوم مصدق زمانی دستگیر و به خراسان تبعید شد. بعد از شهریور ۲۰ تا فضا کمی باز شد حضور پیدا کرد. میهن دوست ایرانی باید در زمانی که امکان حرکت دارد حضور پیدا کند. بنده معتقدم آن رویه می تواند الگوی خوبی برای علاقه مندان ملک و ملت باشد با توجه به الزامات زمان و تغییرات دوران.

در زمانی که خشونت بالاست و مردم آسیب می بینند باید به فکر حفظ سرمایه های انسانی، اجتماعی، فرهنگی و وضعیت کشور باشیم. نه ذهنیات خودمان. اتفاقات سال های گذشته، زیان های گسترده ای برای کشور داشت، آیا به کنشگری بیشترمنجر شد یا به انفعال جامعه افزود؟ بنده بر اساس تجربیات زیسته و مطالعات اندکم معتقدم سوق دادن جوانان به دادن شعارها و حرکت های تندروانه و مواجه شدن با خشونت و... به تضعیف بیشتر نهادهای مستقل مدنی و سرخوردگی، انفعال و خانه نشینی و مهاجرت های گسترده منجر می شود .

خدا رحمت کند مرحوم اللهیار صالح را که در سال ۱۳۴۱ و زندانی شدن و خشونت های خرداد ۴۲ و بسته تر شدن فضا، دوران را دوران "صبر و انتظار" نامید. باید بگویم در گذشته به این مشی او جریان هایی ایراد می گرفتند. اما گذر زمان نشان داد گرچه شعار معقولی بود، اما باید توجه به انتقادات زنده یاد دکتر مصدق نیز داشته باشیم که او نیز انتقاداتی به این مشی داشت و خواهان حضور رجال کشور و عدم تعطیل فعالیت ها بود. امام جعفر صادق(ع)، و امام محمد باقر(ع) هم در مقاطعی همین روش را دنبال می کردند آن هم زمانی که کاری نمی توانستند بکنند.

مرحوم دکتر مصدق در دوره شانزدهم از فرصت تاریخی یک رویداد بین المللی استفاده کرد و با هزینه پایین، بدون آسیب رساندن به جان و مال و مردم، وارد مجلس و بعد نخست وزیر شد. روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم به اطرافیانش گفت بروید این ها با من کار دارند. من چند جا گفته ام، وقتی داستان مرحوم مصدق در ۲۸ مرداد را می خوانم یاد حسین بن علی (ع) می افتم که ایشان هم وقتی اوضاع خطرناک شد، به اطرافیان گفتند بروید، چون نیروی ارزشمند جامعه باید حفظ بشود و رسالت خود را در آینده انجام دهد.

حال حد تاثیرگذاری ما با توجه به بضاعت فکری و تاریخی مان، در این اندازه است که مانع بشویم اوضاع از این بدتر نشودد و اگر بتوانیم، یک گام جامعه را به سوی بهبود سوق دهیم. زیرا جریان انحصار طلب اساسا دغدغه ها و مساله اش این چیزها نیست. برخی می گویند از منظر راهبردی، آن ها برنده خواهند بود. این درحالی است که آن ها نه در نظر، اعتقادی به صندوق رای و انتخابات آزاد دارند و نه در عمل. زیرا قبل از انجام انتخابات، انتخابات را انجام داده اند. ولی یک کنشگر اجتماعی خشونت پرهیز دارای دغدغه جان و مال مردم از همین فرصت ها و حداقل ها باید استفاده کند. برای بنده و برخی این اقدام هم کنشی است همچون کنش های دیگر که وظیفه اخلاقی و ملی و شهروندی است. برای بهبود اوضاع میهن و مردم حضور در انتخابات و تلاش برای آزادی انتخابات یکی و نه تمامی وظیفه شهروندی است . از دیگر موارد چنین وظایفی، نوشتن، حضور در رسانه و تالیف کتاب ، تدریس، ساختن نهاد مدنی، نهادهای محیط زیستی و اجتماعی و صنفی و محلی و علمی و تولیدی و ... است. همه این ها دارای ارزش هستند. علاوه بر این ها، اینکه افرادی بروند داخل مجلس و از حقوق ملت دفاع کنند، از آموزه های مرحوم دکتر مصدق است.

مرحوم دکتر مصدق حتی در دادگاه نظامی، می گوید اگر ۱۰۰ سال هم به طول بینجامد ملت ایران راهی جز انتخابات و ایجاد مجلسی که نمایندگان واقعی مردم در آن باشند ندارد، یعنی بقیه راه ها ، بی راهه و به ترکستان ختم می شود.

احتمالا بعد از امضا نامه ۱۱۰ نفر با تندی هایی مواجه بوده اید، تحلیل نهایی شما از عکس العمل های رادیکال و یا قشری نسبت به خودتان چیست؟

سال ها است به جمع بندی رسیده ام اشخاص تند، فاقد دقت نظر از نظر اندیشگی هستند. البته اشخاصی احتمال دارد برای اعمال تند، ماموریت داشته باشند. اما فارغ از آن در تجربه زیسته ام، به ویژه در دوره نوجوانی زمان هایی وجود داشت که مبلغان مشی گام بگام و روشهای اصلاحگرانه را نمی فهمیدیم ، و به آنها برچسب عافیت طلب، و امثالهم می زدم. البته بداخلاقی نمی کردم. ولی متاسفانه چنین تفکری داشتم. فکر می کردیم خودمان بهترین دیدگاه و تحلیل را داریم. بعدها متوجه شدم که چقدر اشتباه میکرده ام.

به همین دلیل تا اندازه ای معتقدم برای جوانان که تابع هیجانات هستند، این رفتار یک مقدار طبیعی است. اما برای کسی که تفاوت آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد که کشور را ویران کرد، یا تفاوت موقعیت آقای روحانی با وضعیت کنونی را تشخیص نمی دهد اساسا با این شخص چه گفت و گویی دارم؟ آن هم در شرایطی که متوجه نیست، حضورش می تواند جریانی را تقویت کند، منافع، و مصالح و امنیت ملی ایران را تامین کرده، نام ایران را از حقارت نجات داده و به مردم ایران شخصیت بدهد.

مرحوم مصدق در انتخاباتی شرکت داشته که بسیاری از منتخبین آن فرمایشی بوده اند، ولی می خواست با حضورش در مجلس روزنه ای ایجاد کند. در انتخابات دوره بیستم که تابستانی و زمستانی داشت، از کاشان مرحوم اللهیار صالح انتخاب شد. شاه حتی آن یک نفر را هم تحمل نکرد و مجلس بیستم را منحل کرد. با این وجود بازهم مرحوم مصدق و یارانش دنبال پارلمان و انتخابات بودند .

البته در این میان فراموش نکنیم افرادی هستند که به دلیل آزارهایی که دیده اند مواضع تند و هیجانی می گیرند. بنده در شرایط آنها نبوده ام. خودش و خانواده اش اذیت و آزار بسیار دیده است. ولی آنها باید بدانند انحصارطلبان و مردم آزاران، طالب حضور مردم در انتخابات و مشارکت در تعیین سرنوشت خود نیستند.

اینجانب بر اساس وظیفه شهروندی و ملی واخلاقی اعلامیه را که به بنده ارائه شده بود، امضا نمودم. در انتخابات ریاست جمهوری قبلی هم به آقای همتی رای دادم هرچند که با ایشان آشنایی نداشتم ولی برای این که وضع به این جا نرسد ، به ایشان رای دادم.

نیروهای امنیتی و تندرو مخالف سیاست های انتخاباتی مصدق / دو کودتای غرب  صدیقی ها، بازرگان ها، سحابی ها، اللهیار صالح ها را خانه نشین کرد
محمد ترکمان

ظاهرا به نوعی از انسان نظر دارید که تسلیم نمی شود؟ بله؟

امکان را باید ساخت، بعد از کودتای ۲۸ مرداد، رجال ایران که درک سیاسی داشتند نگفتند چون کودتا شده، ما دیگر کنار می کشیم، مصدق زندانی و دادگاهی شد، یارانش، وزرایش و طرفدارانش همه یا در زندان یا کشته شده یا تحت شکنجه و یا آواره و فراری بودند. لیکن آمدند روزنه گشایی کردند. به شاه نامه نوشتند. چون شاه گفته بود انتخابات آزاد است. گفتند پس ما می خواهیم میتینگ بگذاریم؛ مرحوم علامه دهخدا، مرحوم آیت الله سیدجعفر غروی، مرحوم حجت الاسلام جلالی موسوی، مرحوم سرهنگ احمد اخگر، که همگی مصدقی و ملی بودند، نامه ای به وزارت کشور برای برگزاری میتینگ و دعوت از مردم برای مشارکت در انتخابات نوشتند. با همین نامه معلوم شد کی دروغ می گوید. شما روزنامه های آن زمان را ببینید.

اما جالب تر این که گروه موسوم به فداییان اسلام که رهبر آن در دوره هیجدهم ابتدا اعلام کرده بود از قم کاندیدا می شود و در دوران مصدق دائم انتخابات را تحریم می کردند، در دوران زاهدی و کودتا ایشان کاندیدا در شهر قم بود. اتفاقاتی افتاد و در نهایت با صدور اطلاعیه ای انتخابات دوره هیجدهم را تحریم کردند، این اطلاعیه در روزنامه اطلاعات منتشر شد. خیلی جالب است که تحریم چاپ شد، ولیکن نامه علامه دهخدا و دوستانش، که می گفتند می خواهند مردم را دعوت به مشارکت نمایند، منتشر نشد. در این باره بیش از این چه می توان گفت.

بیشتربخوانید:
ترکمان جوان چگونه به دام ساواک افتاد؟ / ساواک نیروهای تندرو را تقویت می کرد/ مصدق در دادگاه نظامی: ۱۰۰ سال طول بکشد انتخابات راه حل کشور است
دکتر مصدق در روز ملی شدن صنعت نفت ایران، به مطبوعات چه گفت؟
نظر رهبر انقلاب درباره‌ی آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق: حرکت مردم در آن روز تنها به عهده‌ی آیت‌الله کاشانی بود/ مصدق بسیار آزاده بود
مصدقی که دیگر قهرمان نیست/ تغییر نگاه ملت به قهرمان از ۵۷ تا ۱۴۰۲

216216

کد خبر 1885835

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 12 =