در باب «امشب شب مهتابه» و نصحیت به فرزند گوید
با ناله و اشک طی شد امروز
از دیدن یک درام پرسوز
در سالن سینما در انظار
بودیم شبیه ابر پربار
گشتیم در آن شرایط سخت
از شدت گریه کور و بدبخت
القصه خلاف رسم معمول
از ناحیه دو چشم معلول
ماندیم میانة خیابان
نه مثل همیشه شادوخندان
کردیم زفرط گریه هقهق
از فیلم که نه، آینة دق
در قصة فیلم یکجوانمرد
از شدت رنج و غصه و درد
چون شمع مدام آب میشد
هی زندگیاش خراب میشد
ایشان، سرطان میان جانش
آبستن از او زن جوانش
میداد به بچة خودش پند
با سبک جدید، آن هنرمند
هندیکم او همیشه روشن
او نیز به کار پند دادن
فرزند، نیامده به دنیا
در تربیتش مدام، بابا
وقتی که رسید بچه از راه
بابای عزیز مُرد ناگاه
تصمیم گرفتهام که من هم
پندی به هم بدهم به بچه کمکم
هرچند مخالفند فعلاً
اقوام تو با شرایط من
هرچند نخوردهایم پیوند
ساییده نگشته کلة قند
جاری نشده است خطبة عقد
هرچند نگشته مهریه نقد
با این همه در کمال دقت
دارم سر قصه و نصیحت
بابا نکند خدا نکرده
پیپی بکنی کنار پرده
بابا نکنی شبیه چنگیز
در چشم عمو مداد نوکتیز
بابا ندهی به یار و همسر
نه پول، نه فحش خوار و مادر
سرما نخوری عزیز، نچای
تف نندازی به قوری چای
در ظرف شکر نمک نریزی
در ظرف خورش پفک نریزی
هرگز نکنی فرو پسرجان
آدامش میان قفل فرمان
رنده نکشی به لپ مادر
صادر نکنی صدای عرعر
از شدت غم زغصه مندی
در مجلس ختم من نخندی
نظر شما