۰ نفر
۱۷ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۷:۰۰

پیام سلامت

امروز مرجان خانم به کنایه گفت: "چرا جشنواره‌رو توی شهرستان‌ها برگزار نمی‌کنن که بعضی از این شهرستانی‌ها مزاحم ما تهرانی‌ها نشن؟" خودم را به نفهمیدن زدم و گفتم: "واقعاً این‌که همه امکانات توی تهران جمع شده خیلی بده." مرجان‌خانم گفتند: "ایش!" پرسیدم: "چیزی گفتین؟" گفتند: "گفتم ایش." بعد گفتند: "شما راست‌راستی می‌خواین تا ته این جشنواره خونه ما بمونین؟« گفتم: "حقیقتش حالا دیگه مجبورم اصلاح شود چون یه ستون روزانه تو یکی از نشریات می‌نویسم که خیلی هم ازش استقبال شده تا آخر جشنواره نمی‌تونم تعطیلش کنم.» مرجان‌خانم زیرلبی گفتند: «مرده‌شور خودت و ستونت‌رو ببرن!» پرسیدم: «چیزی گفتین؟» مرجان‌خانم گفتند: «نخیر.» بعد گفتند: «می‌دونم چی کارت کنم» و گوشی تلفن را برداشتند و به اتاق دیگری رفتند. من هم از فرصت به‌دست‌آمده استفاده کردم و در ذهنم شروع به مرور و نقد و بررسی فیلم‌هایی که دیده بودم کردم. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که موبایلم زنگ زد. گوشی را برداشتم، یک آقای صداکلفتی که خیلی هم عصبی به نظر می‌رسید، گفت: «تو پیام سلامت هستی؟» گفتم: «بله.» گفت: «همین امروز وسایلت‌رو از خونه مرجان‌خانم اینا جمع می‌کنی و برمی‌گردی.» پرسیدم که ایشان کی هستند، ایشان گفتند اسمشان آرش خوشخوست و پسردایی مرجان خانم هستند و اگر همین امروز نروم، با ایشان طرفم. ایشان گفتند ستون‌متون را هم بهانه نکنم چون خودشان از بهترین روزنامه‌نویس‌ها هستند و آدمش را هم دارند که به جای من این ستون را بنویسد. بعد هم گفتند: «بی‌سواد!» گفتم: «با کی بودن؟» گفتند: «با تو.» گفتم: «دست روی جای حساسی گذاشتین. کی گفته من بی سوادم؟» گفتند: «می‌خوای امتحانت کنم؟» گفتم: «بکن.» ایشان پرسیدند: «بهترین فیلم تاریخ سینما؟» گفتم: «همشهری کین.» گفتند: «اثر معروف سروانتس؟» گفتم: «دن کیشوت.» پرسیدند: «کارگردان فیلم مردی با دوربین فیلم‌برداری؟» گفتم: «ژیگاورتوف.» پرسیدند: «فیلم مورد علاقه ات؟» گفتم: «شوکران.» پرسیدند: «بهترین بازیگر سینمای ایران؟» به این سؤال که جواب دادم، گفتند: «آفرین، هم باسوادی و هم هم‌سلیقه‌ایم.» و بعد گفتند: «بذار من با مرجان صحبت کنم، شاید قبول کنه چند روز دیگه هم بمونی و این ستون بنویسی.» 

کد خبر 3356

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 14 =